در طول شورش طولانی و در نهایت پیروزمندانه خود، طالبان مانند دشمنان خارجی شان با انتخاب هایی بر سر تاکتیک های میدان جنگ، میان تلاش برای اثر بخشی نظامی و جذب مردم محل و یا حد اقل در انزوا قرار ندادن آنها، مواجه بودند. در موقعیت شورشگری، طالبان با سربازان آموزش دیده خارجی و سلاح های پیشرفته و دسترسی انحصاری به نیروی هوایی، اما بدون شناخت از محل مواجه بودند. این امر باعث شد طالبان به استفاده از بمب های دست ساز که یک نوع مهم آن بمب های فشاری است که با حرکت خود قربانی فعال می گردد، رو آورند. استفاده از این بمب ها در سال ۱۳۷۷ توسط ملا محمد عمر رهبر وقت طالبان بخاطر غیر انسانی و غیر اسلامی خواندن آن منع گردید. در این گزارش که توسط سباوون صمیم، نویسنده مهمان ( به کمک کیت کلارک) تهیه شده، استفاده طالبان از بمب های دست ساز، حتی پس از ممنوع شدن آن توسط ملا عمر، بررسی شده است. این بمب های دست ساز در کنار موثریت فوق العاده در برابر دشمن، احتمالاً سلاحی بود که هرجناح درگیر برای کشتن بیشتر مردم ملکی از آن استفاده می کرد. با این حال، مانند نیرو های بین المللی که سرانجام متوجه شدند تلفات غیر نظامیان به تلاش های جنگی آنها صدمه می زند، رهبری سیاسی طالبان نیز، هر چند با بی میلی، تلاش کرد استفاده از بمب های دست ساز را متوقف سازد.
متخصص مواد منفجره پس از تشخیص یک تکه فلز، عملیات پاکسازی مین در افغانستان را انجام می دهد. عکس از: چنگیز یار/ یوناما
مقدمه
هرچند کسانی که در برابر اردوی شوروی در دهۀ ۱۳۵۹ جنگیده بودند، تجربه قبلی جنگ با اردوی یک ابر قدرت را داشتند که از آن استفاده کنند، اما زمانی که طالبان پس از شکست در سال ۱۳۸۰ به آرامی و به تدریج مجددا بسیج شدند، با یک دشمن کاملاً متفاوت از اتحاد شمال روبرو گردیدند.
جنگ علیه اتحاد شمال، شامل خط مقدم جبهه، توپخانه، و جمع آوری جنگجویان برای حمله یا دفاع و همچنین تلاش برای فریب دشمن برای تغییر جهت و غیر نظامیان به تغییر حمایت و پشتیبانی برای طرفین درگیری می شد. در حالیکه در موقعیت شورشگری در برابر نیرو های خارجی، طالبان با نظامیان حرفه ای کاملاً مسلح و آموزش دیده وانحصار قدرت هوایی روبرو شدند. پس سوال این بود که چگونه می توان با حامیان خارجی دولت جدید افغانستان با موفقیت مبارزه کرد.
نبرد طالبان علیه نیروهای بین المللی کاملاً مجهز و آموزش دیده در ابتدا از طریق حملات چریکی در مقیاس کوچک علیه اهداف دولتی و بین المللی با استفاده از مین های کنار جاده ای ، اعزام گروه های کوچک برای تصرف پوسته های پولیس و اردو، تلاش برای تشویق مردم محلی به پیوستن به “جهاد” و در مراحل بعدی حمله برای تصرف قریه جات بود.
با این حال ، وقتی نیروهای بین المللی در دهۀ ۸۰ بیشتر استقرار یافتند و بالخصوص وقتی طالبان با نیروهای هوایی برتر مواجه شدند، تعداد اندک جنگجویان و عملیات محدود محلی آنها برای تسخیر یک منطقه و دفاع از آن کافی نبود. ( به عنوان مثال، به مقاله تئو فارل نگاه کنید).
در آن سالهای اولیه، طالبان از تاکتیک هایی که حتی برای اعضای خود شان بحث برانگیز بود، استفاده کردند. سر بریدنها (که در اوایل انجام می شد) بمب گذاری انتحاری (که بطور مداوم در طول زمان شورش مورد پذیرش بود و استفاده می گردید و حتی پس از آنکه طالبان به قدرت رسیدند مورد ستایش قرار گرفت) و بمب های دست ساز، از جمله همان تاکتیک ها بود. سرزدن آنهایی که دشمن پنداشته می شدند به عنوان روشی وحشتناک برای کشتن افراد و با هدف ایجاد رعب و وحشت اتخاذ گردید (طور مثال، مقاله این تحلیلگر امور اسلامی را اینجا نگاه کنید). این عمل خاصتاً به ملا داد الله، که در سال ۱۳۸۲ همراه با ملا عمر، اولین طالبی بود که علناً خواستار جهاد علیه دولت جدید و نیروهای بین المللی شد، نسبت داده می شود.
داد الله از دوران امارت اول به عنوان یک فرمانده خشن و مؤثر خط اول جنگ مشهور بود و در سال های اول شورش از اعضای گروهی به شمار می رفت که از تاکتیک های القاعده شامل سربریدن ها، کار می گرفت (گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان را اینجا نگاه کنید).
این انگیزه ممکن از عراق آمده باشد، جایی که فلمهای سربریدن نمایش می یافت و بعدها به افغانستان نیز فرستاده می شد. بر اساس برخی از گزارش ها، این کار طالبان را تشویق نموده که موارد سربریدن های خود را به نوار بکشند ( به مقاله تحلیلگر امور اسلامی مراجعه کنید). با این حال، این تکتیک بعد از مرگ ملا دادالله اساساً ناپدید شد و فراتر از وی زیاد گسترش نیافت ، هرچند تک واقعات سربریدن ها گاهگاهی هنوز اتفاق می افتاده است. طبق بعضی گزارش های رسانه ای، ملا عمر، رهبر طالبان یک سال بعد از مرگ ملا دادالله، در سال ۱۳۸۷ فرمان ممنوعیت این عمل را صادر کرد. گزارش هایی وجود دارد که رهبری طالبان نه تنها از سر بریدن افراد بلکه همچنان از استفاده از بمب گذاری های انتحاری، تکتیکی که در افغانستان سابقه نه داشت، اظهار نا رضایتی می کرد.
اولین بمب گذاری انتحاری در افغانستان توسط دو عرب عضو القاعده در سال ۱۳۸۰ در حمله مرگبار به احمد شاه مسعود، رهبر نظامی اتحاد شمال انجام شد. باور بر این بود که دو مورد بمب گذاری موفقیت آمیز علیه نیرو های ائتلاف که در سال ۱۳۸۲ منجر به کشته شدن سه سرباز آلمانی شد و حمله انتحاری ناموفق در کابل در سال ۱۳۸۱ به القاعده ربط داشت نه به افغان ها. در ماه دلو ۱۳۸۲، وسیله نقلیه ای نیروهای برتانیا در کابل هدف حمله انتحاری قرار گرفت و به گفته مردی که ادعا می کرد سخنگوی طالبان است، توسط یک فلسطینی ۲۸ ساله انجام شده بود ( این گزارش اروپای آزاد را نگاه کنید). در عین حال، در ماه دلو ۱۳۸۲، اولین انتحار کننده افغان خود را در حمله ای که بر موتر نیرو های ائتلاف بین المللی انجام داد، منفجر نمود.
عزاداران بر فراز تپه های روستای سریچه در ولایت پنجشیر در مراسم تشییع جنازه احمد شاه مسعود. رهبر نظامی اتحاد شمال توسط دو عضو عرب القاعده در اولین بمبگذاری انتحاری در افغانستان کشته شده بود. عکس از الکساندر نمینوف/ خبرگزاری اسوشیتد پرس، ۲۵ سنبله ۱۳۸۰
نظریه بمب گذاری های انتحاری در ابتدا، باعث ناراحتی و عصبانیت در بسیاری از طالبان به دلیل دستور صریح قرآنی مبنی بر عدم خود کشی گردید. در پاسخ به این ، برخی از مسلمانان با اعتراض اظهار نمودند که ایثار و جانبازی برای جهاد مسلحانه نه تنها مجاز، بلکه بهترین راه مردن است. این اندیشه به یک رسم معمول میان طالبان مبدل شد و بمب گذاری های انتحاری به عنوان یک وسیله عادی در جریان شورشگری پذیرفته شد و انتحار کننده ها بعد از دریافت آموزش و قبل از اعزام، به ساختن فیلم های استشهادی آغاز کردند. انتحاری ها، حتی حالا که طالبان در قدرت اند، به عنوان بخشی از اردو امارت باقی مانده اند؛ بطور مثال گزارش دیلی میل را نگاه کنید و آنطوریکه لندن تایمز آورده است، ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان به تاریخ ۱۶ جدی ۱۴۰۰ گفت، “مجاهدین ما که در لوای استشهادی قرار دارند، کماکان بخشی از اردو ما را تشکیل میدهند ، اما نیروهای ویژه خواهند بود.”
تاریخچه مختصری ازمواد منجره دست ساز در افغانستان
نوع دیگری از سلاح ها، مین های ضد پرسونل ، که روزانه در طول مدت شورشگری استفاده می شد و سابقه طولانی تری نسبت به بمب گذاری های انتحاری و سربریدن داشت ، موضوع این گزارش است. استفاده از این مین ها توسط تمامی احزاب ، دولت ها ، گروه های مسلح و نیروهای خارجی که قبل از سال ۱۳۸۰ در افغانستان می جنگیدند ، صورت گرفته است ، اما پس از آن تاریخ، نیروهای بین المللی و اردوی ملی افغانستان از آنها استفاده نکردند. این مین ها سلاح آشنا برای طالبان و در واقع هر افغان بود. همه از عواقب و پیآمدهای این سلاح کاملاً آگاهی داشتند: مطابق تخمین دیده بان مینها و جنگ افزار خوشه ی در سال ۱۳۷۸ مین های زمینی بیشتر از ۴۰۰۰۰۰ افغان را معیوب و تا سال ۱۳۷۲ هر روز ۲۰ تا ۲۴ نفر را کشته یا مجروح می نمود. طبق گفته مقامات اداره مبازره با حوادث طبیعی افغانستان، مین های زمینی هنوز هم در هر ماه ۱۲۰ افغان را می کشد و یا زخمی می نماید (گزارش پژواک را اینجا نگاه کنید). با این حال، آنچه مین های ضد پرسونل را بحث برانگیز و دست کم برای شورشیان سوال برانگیز می کرد، مساله آسیب آن به غیر نظامیان نه بلکه غیر قانونی خوانده شدن آن توسط ملا عمر رهبر طالبان در دوره اول امارت بود. این اتفاق در ۱۴ میزان ۱۳۷۷ زمانی رخ داد که امارت اسلامی، بیانیه ای ملا عمر در حمایت بیدریغ از پیمان اتاوا در سال ۱۳۷۶ مبنی بر تحریم مین را به نشر سپرد. این پیمان تولید، تجارت، انبار و انتقال و استفاده از مین های ضد پرسونل را کاملاً تحریم می نماید. در بیانیه تذکر رفته بود که امارت اسلامی به “مردم رنجدیده افغانستان و جامعه بین المللی” وعده می سپارد که هرگز از هیچ نوع مین های زمینی استفاده نه کند. ملا عمر استفاده از مین های زمینی را “غیراسلامی” و “غیرانسانی” خوانده بود.
پیمان اتاوا (ماده ۲٫۱) مین های ضد پرسونل را که با هدف “انفجار در حضور، نزدیکی و یا تماس یک شخص طرح و دیزاین شده و یک یا چند نفر را مصدوم، معلول و یا مقتول میسازد”، تحریم می نماید. به عبارت دیگر، مین هایی که تحریم شده آنهایی اند که توسط شخص قربانی فعال می شود و نمی تواند بین افراد نظامی وملکی تفکیک قائل شود و لذا یک اصل کلیدی قوانین بین المللی بشر دوستانه مبنی بر تمایز بین افراد ملکی و نظامی و محافظت از غیر نظامیان بعنوان مکلفیت طرف های درگیر را نقض می کند. مین های کنترل شده از راه دور که با “سیگنال های رادیویی از یک عامل منفجر می شوند” ممنوع نشده اند بخاطری که می توان آنها را هدف قرار داد. این پیمان همچنان مین های ضد وسیله نقلیه را که اکثراً به عنوان مین های ضد تانک شناخته می شوند و برای از بین بردن و یا تخریب وسایل نقلیه طراحی شده اند، ممنوع نمی کند. این مین ها در مقایسه با مین های ضد پرسونل دارای مواد منفجره بیشتری هستند و غالباً برای منفجر شدن به فشار و یا وزن بیشتری نیاز دارند. اگر این گونه مین ها دارای فیوزهای حساس بوده و نحوه عمل آنها مانند مین های ضد پرسونل باشد، پیمان اتاوا استفاده از آنها را نیز ممنوع می نماید (برای معلومات بیشتر به مقاله موسسه نظارت بر مین های زمینی و خوشه ای نگاه کنید). با این حال، به نظر می رسد که پیام ملا عمر سبب ممنوعیت تمام انواع مین های ضد پرسونل، یعنی هم مین های کنترول از راه دور و هم مین هایی که با حرکت قربانی فعال می شوند، گردید. احتمال دارد که تجربه شخصی ملا عمر به عنوان کهنه سرباز نبردهای ضد شوروی از آسیب های مین به غیر نظامیان و همقطاران او در جریان جنگ، محرک اصلی برای صدور حکم غیر قانونی اعلام کردن مین های ضد پرسونل بوده باشد. با این حال، این واقعیت که طالبان عملاً به عنوان حکومت در بیشترین قسمت خاک کشور، یک نیروی تهاجمی بود، احتمالاً سبب تشویق موصوف به صدور چنین حکمی شده باشد. با توجه به اینکه برای طالبان در درگیری با اتحاد شمال که همواره به جلو میرفتند، استفاده از مین ضد پرسونل خیلی مؤثر نبود. آنها برای نیروهای در حال عقب نشینی اتحاد شمال سودمندی بیشتر داشت. امارت اسلامی با غیر قانونی خواندن مین های ضد پرسونل، به غیر نظامیانی که در طول سال های گذشته از مین های زمینی آسیب دیده بودند، ادای احترام نمود و نسبت به دولت اسلامی برهان الدین ربانی برتری اخلاقی بدست آورد و خود را با اکثر ملل دیگر در سراسر جهان در یک ردیف قرار داد. علاوه براین، اعمال ممنوعیت مین های ضد پرسونل با حد اقل هزینه نظامی، خوب به نظر می رسید و نشان دهنده مسوولیت پذیری و پاسخگویی حکومت طالبان شد.
اتحاد جماهیر شوروی در طول نه سال اشغال افغانستان از مین استفاده می کرد و بعد مجاهدین، طبق گزارش لاستر گراو ، اول مین های شوروی ها را پروسس نموده وبعد مواد انفجاری خود را تولید می کردند. سال ها بعد، با شروع شورش، طالبان هم استفاده از مین های باقی مانده از دوران اتحاد جماهیر شوروی را آغاز کردند. پس از سال های ۱۳۸۵-۱۳۸۶، زمانیکه شورش وسیع تر شد، طالبان تولید انواع پیشرفته تر و مخرب تر بمب های دست ساز را شروع کردند.
مین پاک هایی که برای موسسه مین پاکی دنمارک کار می کنند، منطقه ای جنگی زمان اشغال شوروی در آهنگران بامیان را برای یافتن مین ها جستجو می کنند. عکس از: محمد علی شیدا/ خبر گزاری اسوشیتد پرس، ۲۳ عقرب ۱۳۹۸
بحث های داخلی راه برای استفاده از بمب های دست ساز به عنوان سلاح انتخابی و لذا افزایش تلفات غیر نظامی باز می کند:
بین ماه حوت ۱۳۹۹ و جوزای ۱۴۰۰ و در طول شورش، ۲۱ مصاحبه انجام شده با طالبان و افراد غیر نظامی محلی نشان میدهند که در بین طالبان بحث و اختلاف در مورد استفاده از بمب های دست ساز که با حرکت خود قربانی انفجار می کند، وجود داشته است. بحث بر سر این بود که آیا با توجه به نگرانی های اخلاقی در مورد آسیب رساندن به غیر نظامیان، از این سلاح استفاده شود یا خیر. بعضی ها به این باور بودند که مین های زمینی غیر قانونی اند. طور مثال، این عالم وابسته به طالبان از ولسوالی گیروی ولایت غزنی در مصاحبه یی که با او در ماه حوت ۱۳۹۹ انجام شد، چنین گفت:
استفاده از موادی مانند مین هایی که به افراد عادی/ ملکی آسیب می رساند در شریعت ممنوع است. اگر کسی [غیرنظامی] توسط مین کشته شود ، و مین به دستور امیر جابجا شده باشد ، آنها باید به خانواده وی دیه بدهند.
برخی دیگر برای استفاده مجدد از آنچه ملاعمر غیر قانونی اعلان کرده بود، با انگیزه موثریت نظامی این مواد توجیهات مبتنی بر شریعت آوردند. مثلاً طالب متخصص در بمب های دست ساز از ولایت هلمند در مصاحبه اش در ماه حوت ۱۳۹۹ چنین توضیح داد:
اگر بمب های دست ساز در آنزمان حرام اعلان شده بود، بخاطر این بود که هیچ نیروی اشغالگر وجود نداشت؛ تانک نبود، طیاره های بدون سرنشین نبود، اما حالا همه چیز است. و ما باید اشغالگران را بیرون کنیم و نظام اسلامی را بیاوریم. بنابراین، در شریعت اجازه داده شده است، زیرا بدون استفاده از چنین تکتیک ها آوردن نظام اسلامی در کشور و بیرون کردن کفار ناممکن است.
اصول اخلاقی این مساله هرچه باشد، بمب های دست ساز سلاح انتخابی طالبان شد و تا ختم شورش وسیعاً مورد استفاده قرار گرفت. در ۱۳۸۹، طالبان در طول یک سال ۷۰۰۰ حمله توسط بمب های دست ساز انجام دادند. در سال ۱۳۹۰ استفاده از بمب های دست ساز افزایش یافت. طبق گزارش اردوی ایالات متحده زمانیکه طالبان استفاده از بمب های دست ساز را افزایش دادند، تعداد حملات آنها طی دو ماه همان سال، به ۱۶۰۰ رسید. تلفات ملکی خیلی بالا رفت. از زمان آغاز مستند سازی منظم تلفات غیر نظامیان توسط یوناما در سال ۱۳۸۷، آنطوریکه در گزارش سالانه این سازمان در مورد محافظت از غیر نظامیان در درگیری های مسلحانه آمده است، بمب های دست ساز معمولاً قاتل اصلی غیر نظامی ها (در تمام سالهای بین ۱۳۸۷ و ۱۳۹۲ و در سال ۱۴۰۰)، یا دومین سلاح کشنده (ازسال ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۵ و ازسال ۱۳۹۸ تا ۱۳۹۹) و سومین سلاح با بیشترین تلفات (در سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷) بوده است. با وجود این واقعیت که همه انواع وسایل منفجره دست ساز عامل مهم تلفات غیرنظامی بوده است، بمب هایی که با حرکت قربانی منفجر می شوند، به دلیل داشتن مواد منفجره قدرتمند، انفجار بی رویه و مفرط و استفاده گسترده، سبب بیشترین تلفات شده است (جدول ذیل را نگاه کنید). به گفته یکی از جنگجویان طالبان که برای این گزارش در ماه حوت ۱۳۹۹مصاحبه شده است، طالبان در آن زمان تعداد زیادی “انجنیر” بمب های دست ساز داشتند. او گفت، “ما به طور متوسط در هر گروه محلی خود پنج تا شش نفر بمب ساز داریم که هر یک ازاین گروه ها بین ۲۰ تا ۳۰ جنگجو دارند.”
منبع: یوناما گزارش حفاظت از تلفات ملکی از سال ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۰
در سالهای ابتدایی شورش، طالبان بیشتر متکی به بمب های دست ساز با کنترول از راه دور و بمب های دست ساز با سیم برقی قابل کنترول توسط انفجار دهنده، بودند. با این حال، بخاطری که این مواد منفجره به عامل انسانی نیاز داشت و به سادگی توسط نیروهای ناتو شناسایی می شد، به مرور زمان طالبان به بمب های دست سازی که با حرکت قربانی منفجر می شد، روی آوردند. آنها برای نیروهای خود طالبان خطر کمتری داشتند، اما برای افراد ملکی بسیار خطرناکتر بودند، زیرا زمانیکه شخصی روی آنها پا می گذارد و یا در صورت درجه پایین حساسیت، با گذشت هر وسیله نقلیه از روی آن، خود به خود منفجر می شوند.
بمب های دست ساز، به ویژه آنهایی که توسط قربانی منفجر میشوند، مفهوم نظامی برای طالبان داشت. آنها سلاح مفید در درگیری نا متعارف با نیروهای مجهزتر با دسترسی انحصاری به قوای هوایی بود و در مقایسه با مقابله مستقیم با نیروهای دولتی یا خارجی جنگجویان طالبان را در معرض خطر کمتری قرار می داد. طبق گزارش بروکینگز بمب های دست ساز در سال های ۱۳۸۸، ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ عامل تقریباً نیمی از تلفات وارد شده به نیروهای ایالات متحده بوده است (به ترتیب ۴۵٫۵ فیصد، ۵۱٫۵ فیصد و ۴۳٫۸ فیصد) که در نتیجه ناتو مجبور شد کمپاین ضد بمب های دست ساز راه اندازی کند.
نیروهای ناتو، به گزارش خبرگزاری انترپرس ، بیش از ۱۸ ملیارد دالر برای این کارزار هزینه کرده است. علی رغم این تلاش ها، استفاده وسیع از بمب های دست ساز توسط طالبان، عامل مهمی در پایداری و نهایتاً تصرف قدرت توسط آنها شد.
بمب های دست ساز و لزوم حفظ حمایت جامعه
دلیل اولیه طالبان از استفاده بمب های دست ساز، مقابله با سلاح های پیشرفته نیروهای بین المللی و دولت افغانستان بالخصوص انحصار نیروی هوایی، برای ایجاد جای پا در مناطق بود. استفاده طالبان از مین های زمینی به صورت گسترده و بی رویه بخاطر موفقیت آمیز بودن آن در میدان جنگ، تا مدت های طولانی ادامه داشت. با این حال، در نهایت، ملاحظات دیگری پدید آمد.
در اوایل دهه ۱۳۸۹، با افزایش قدرت شورشیان، حد اقل در سطح رهبری طالبان نگرانی به وجود آمد که شورش بدون حمایت محلی به شکست مواجه می شود. آنطوریکه شبکه تحلیلگران افغانستان در یک گزارش خود در سال ۱۳۹۰ استدلال کرده است، ” با وجودیکه مردم در محلات توان ایستاده گی در برابر طالبان را نه دارند، جلب حمایت مردم برای تمام طرف های درگیر، بسیار با اهمیت تلقی می گردد”.
در حالی که رهبری طالبان میدانست که نمیتوان غیرنظامیان را به طور کامل مصوون نگهداشت (همانطور که همیشه در جنگ اتفاق میافتد، حتی زمانی که همه طرفها از قانون بشردوستانه بین المللی پیروی میکنند)، به دلایل عملگرایانه، یعنی حفظ حمایت محلی، آنها میخواستند آسیب غیرنظامیان را کاهش دهند.
طالبان هرگز تعریف حقوق بین المللی بشر دوستانه را به عنوان حقوق یک فرد غیر نظامی به رسمیت نشناخته و اصرار داشتند که به عنوان مثال، مقامات دولتی و ساختمان ها، که مشخصاً طبق اصول بشری حقوق بین الملل، غیرنظامی محسوب می شوند، اهداف قانونی هستند.در عوض، آنها از ضرورت دفاع از “مردم عادی” صحبت کردند. با این حال، همه افراد تحت پوشش این حمایت قرار نگرفتند. برای مثال، در حملات انتحاری خود در کابل، شورشیان عمداً به اهداف غیرنظامی که حتی به دولت مرتبط نبودند، مانند هوتل ها و رستوران ها حمله کردند. آنها همچنین به اهداف دولتی و نظامی بدون توجه به عابران حمله کردند و خواسته یا نخواسته غیرنظامیان کشته و زخمی شدند. به نظر میرسید که آنها کسانی را که در مناطق تحت کنترول آنها یا تحت کنترول بالقوه آنها قرار داشتند،«مردم عادی» و شایسته حمایت میدانستند، در حالی که دیگران، از جمله برخی از جمعیتهای شهری در درجه پایین قرار گرفته و لذا ارزش حفاظت نه داشتند.
با این حال، لایحه یا آیین نامه رفتاری اصلاح شده آنها که در سال ۱۳۸۹ صادر شد با تغییر لحن دستور مشخص داده بود که: «…همه مجاهدین [طالبان] با تمام توان باید مراقب جان مردم عادی و اموالشان باشند…». (به صفحه ۲۱ گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان در مورد آن لایحه مراجعه کنید). تا جاییکه به «مساله عمومی “راضی کردن قلب ها و ذهن ها” توسط طالبان» تعلق می گرفت، خلاصه این رویکرد آنها مطابق گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان، در ماده ۷۸ لایحه آمده است:
“مجاهدین موظف به رفتار و کردار نیک اسلامی با مردم بوده تلاش نمایند قلوب مسلمانان عادی را به دست آورند و به عنوان مجاهد، از امارت اسلامی چنان نماینده گی کنند که همه هموطنان به آنها خیر مقدم گفته دست همکاری و تعاون به سوی شان دراز کنند.”
بر اساس این گزارش، لایحه اساساً “بر محدود کردن بدترین انواع خشونت از سوی جنگجویان طالبان تمرکز داشت: دیگر همه انواع کارزارهای جنگی مقبولیت نه خواهد داشت”. این مساله همچنان در یک تحلیل دیگر از این لایحه بازتاب یافته است که بر اساس نتیجه گیری آن، در کنار دیگر دلایل، لایحه برای آن تهیه شد تا اطمیان حاصل شود که “عملیات جهادی بر حمایت مردم از طالبان اثر منفی نه می گذارد.”
ملا عمر یک بار دیگر پس از اعلام عملیات بهاری در سال ۱۳۸۹ به جنگجویان خود دستور داد که “با طرح نظامی دقیق باید به حفاظت غیرنظامیان در طول عملیات بهاری توجه جدی صورت بگیرد.
فشار از طرف جوامع محلی در پایگاههای روستایی طالبان که جنگجویان از آنجا جذب میشد، وارد می گردید، جایی که احساس میکردند از حمایت عمومی زیادی برخوردار بوده و برای آنها پناهگاه و سرپناه تهیه می گردد، و در عین حال جاییکه بمبهای دست ساز آنها بیشترین آسیب را وارد می نمود. تلفات و جراحات غیرنظامیان ناشی از بمب های دست ساز طالبان، وجهه آنها را در سطح محلی خدشه دار کرده در مراکز اصلی شان مورد انتقاد قرار میگرفتند.
این تلفات همچنین جرقه محکومیت گسترده ای را در رسانه های محلی و بین المللی، گروه های حقوق بشر، یوناما وهمچنین کمیته بین المللی صلیب سرخ برانگیخت. تا حدی در پاسخ به این فشارها، رهبری طالبان شروع به گفتگو با طیفی از شخصیتهای سیاسی و دیپلماتیک، از جمله یوناما، کرد که همه آنها میخواستند سیاست طالبان در مورد قانون بین المللی بشری، از جمله استفاده بی رویه این گروه از بمبهای دست ساز که با وارد آمدن فشار می ترکند، تغییر کند.
یکی از اعضای گروپ ملکی کاهش مین نشانه ها را در محل یک دستگاه انفجاری شبیه سازی شده در حین آموزش مین پاکی در ولسوالی پل علم، ولایت لوگر قرار می دهد. عکس: نیروی دریایی ایالات متحده/ بیل مستا، ۱۲ جنوری ۲۰۱۴٫
جکسون و امیری در گزارش سال ۱۳۹۸انستیتوت صلح ایالات متحده در مورد سیاست گذاری طالبان نوشتند که گزارش سازمان ملل در مورد تلفات غیرنظامیان، به ویژه برای طالبان مشکل ساز بود:
در ۲۴ اسد ۱۳۸۹، طالبان در واکنش به گزارش تلفات غیرنظامیان سازمان ملل بیانیه ای عمومی منتشر کردند. آنها پیشنهاد دادند کمیسیون مشترکی جهت بررسی تلفات غیرنظامیان، متشکل از اعضای “کنفرانس اسلامی، سازمان های حقوق بشر، سازمان ملل متحد و همچنین نمایندگانی از نیروهای آیساف و امارت اسلامی افغانستان” تشکیل شود. سازمان ملل علناً اعلام کرد که آماده است با طالبان در صورت تمایل صادقانه برای کاهش تلفات غیرنظامیان گفتگو کند. این امر در نهایت منجر به ایجاد یک کانال خصوصی گفتگو میان طالبان و سازمان ملل شد.
در جون ۲۰۱۳، طالبان از ایجاد یک کمیسیون شکایات از تلفات غیرنظامی تحت اثر کمیسیون نظامی برای رسیدگی به حوادثی که از جانب دو طرف درگیری رخ می دهد، خبر داد. این کمیسیون فعالانه اطلاعات و شکایات را در اختیار یوناما قرار می داد.
طالبان که جنگجویان شان در رده بندی سالانه یوناما به عنوان عاملان بیشترین قتل و جراحت غیرنظامیان هنگام زد و خورد ها سرزنش شده بودند، بدون شک درگیر یک جنگ تبلیغاتی شده و یوناما را به جانب داری متهم ساخته و تقصیر اصلی را به گردن نیروهای خارجی می انداختند. اما آیا آنها در پی به حد اقل رساندن تلفات غیر نظامیان از سوی خود نیز بودند؟
طالبان در نامه سرگشاده ای که در اکتبر ۱۳۹۱ در مورد کشته شدن غیرنظامیان به یوناما ارسال کردند، استفاده از “مین های فعال” یعنی بمب های دست ساز فشاری را رد کردند. به گفته طالبان، نیروهای آنها “هرگز در هیچ منطقه ای از کشور مین های فعال یا آماده انفجار را کارگذاری نه می کنند، بلکه هر مین توسط یک ریموت، کنترل می شود و صرفاً در مقابل اهداف نظامی منفجر می گردد.”
سوال همواره این بود که آیا این انکارها، چیزی فراتر از کلمات هست، یعنی آیا تغییری در تکتیک های میدان جنگ برای محافظت از غیر نظامیان بوجود آمده است؟
بحث های داخلی در مورد بمب های دست ساز فشاری
به نظر میرسد که در سطح بالا، رهبری سیاسی به ضرورت اتخاذ تدابیر عملی برای حفاظت از غیر نظامیان بخاطر جلب حمایت مردم محلی متقاعد شده بود – هدف از رهبری سیاسی در اینجا رهبر عالی، قاضی القضات ، روسای کمیسیونهای غیرنظامی و در سطوح پایین تر، والیان ولایات و سایر مقامات ملکی است. با این حال، این تنها زمانی اتفاق افتاد که تحریک طالبان در سال ۱۳۹۱ در موقعیت نظامی نسبتاً بهتری قرار داشت. در آن سال، به گفته آنتونیو جوستوزی: «شورای رهبری دستور تعلیق کمپاین مین گذاری را بخاطر از دست ندادن سرمایه سیاسی در میان جوامع صادر کرد. با این حال، آنچه دقیقاً اتفاق افتاد، گیج کننده است.
جوستوزی گزارش داد که کمیسیون نظامی تعلیق را نپذیرفت، بنابراین فقط جبههها در سطح روستا ها و گروههای مربوط به قوماندانی امنیه از این دستور اطاعت کردند. وی همچنان گفت که حدود شش ماه پس از ممنوعیت، طالبان مستقر در جنوب شروع به دریافت مین های کنترل از راه دور ساخت ایران کردند که می شد نسبتاً سهلتر مورد هدف قرار گیرند و این امر باعث شد تا شورای رهبری این تعلیق را لغو کند. با این حال، یک منبع بلندپایه طالبان برای نویسنده توضیح داد که چگونه در آن سال نیاز به ممنوعیت بمب های دست ساز فشاری توسط چندین رهبر ارشد مطرح شد و اعضای باقی مانده رهبری آن را تایید کردند. منبع همچنان افزود: ”ممنوعیت وجود داشت، اما به عنوان “دستور مستقیم ملا عمر” صادر نشد. او گفت که ملا اختر محمد منصور، معاون و جانشین ملا عمر در آن وقت، که در حمل/ثور ۱۳۹۲ عملاً مسئولیت را بر عهده داشت، اما به طور رسمی تنها از جولای ۱۳۹۴ پس از اعلام مرگ ملاعمر، از جمله رهبرانی بود که به شدت برای توقف استفاده از بمب های دست ساز فشاری لابی می کردند.” این منبع گفت، با این حال، اعضای کمیسیون نظامی “در موقعیتی نبودند که یک ممنوعیت کامل را بپذیرند و در عوض پیشنهاد کردند که استفاده از مینهای فشاری باید ادامه یابد، اما باید با دقت بیشتری کار گذاشته شوند.” یکی دیگر از مقامات ارشد شرکت کننده در این بحث توضیح مشابهی ارائه کرد:
برخی از بزرگان [رهبران] مخالف استفاده از مین های دست ساز فشاری بوده و در راستای ممنوعیت آنهاپافشاری می کردند. با این حال، ما پس از گفتگو، دلایل خود را به آنها گفتیم که چرا نمیتوانیم استفاده از آنها را کاملاً متوقف کنیم. ما پیشنهاد دادیم که فقط در شرایط استثنایی، پس از اطمینان کامل از آسیب نرسیدن به غیرنظامیان، از آنها استفاده کنیم. به نتیجه ای نرسیدیم آنها بر ممنوعیت پافشاری کردند و کماکان به [تبلیغ] آن ادامه دادند و ما در شرایط بسیار محدود به استفاده از بمب های دست ساز فشاری ادامه دادیم.
مصاحبه با جنگجویان طالبان حاکی از آن است که دستوری مبنی بر ممنوعیت بمب های دست ساز فشاری منتشر شده ویا حداقل در مورد آن آگاهی دارند . به عنوان مثال، یکی از جنگجویان از ولسوالی نادعلی ولایت هلمند که مصاحبه شده است، گفت: «مین های فشاری از مدت ها پیش توسط رهبران ما ممنوع شده بود. در حمل/ثور ۱۴۰۰، امیرالمومنین به ما گفت که از این نوع مین ها استفاده نکنیم زیرا باعث تلفات غیرنظامیان می شود. یکی دیگر از قوماندانان طالبان از ولایت غزنی چگونگی استفاده از مین های زمینی در ولایت غزنی را توضیح داد:
قوماندانان ارشد به ما گفتند که فقط در موقعیت استثنایی میتوانیم از بمبهای دست ساز فشاری استفاده کنیم. اگر یک جاده یا منطقه بطور کامل خالی از افراد ملکی بود و تنها ما و دشمن [نیروهای امنیتی افغانستان] در آنجا حضور داشتیم، اجازه بود از آنها استفاده کنیم. سال گذشته [۱۴۰۰/۲۰۲۱]، ما از بمب های دست ساز فشاری سنگین در ارزو [منطقه ای در شهر غزنی] هنگام جنگ استفاده کردیم، زیرا غیرنظامیان به طور کامل از آنجا تخلیه شده بودند. ما همچنین از آنها در جاده قره باغ استفاده کردیم، پس از آنکه به برخی از بخشهای جاده آسیب رساندیم تا اطمینان حاصل کنیم که غیرنظامیان نمیتوانند از آن عبور کنند. جدا از این استثناآت، استفاده از بمب های دست ساز فشاری مجاز نبود. دوستان ما بیشتر از مین های سیم دار استفاده می کردند که سیمی به طول پنجصد متر را به آن وصل کرده و به کمک آن مین را منفجر می کردیم.
با این حال، در هنگام درگیری، هرگونه تلاش برای توقف کامل استفاده از آنها نه سازگار بود و نه پایدار. اولویت های میدان جنگ جناح نظامی، بر رهبری سنگینی می کرد.
تکتیک های میدان جنگ توسط قوماندانان محلی ساخته می شدند نه رهبری سیاسی. اگر چه رهبری سیاسی شاید می خواست کنترول خود را اعمال کند، نظم و انضباط را تضمین نماید و حرکت با یک استراتژی جمعیت محورتر را آغاز کند، اما این را نیز می دانست که اعضا و صفوف فشار زیادی را تحمل نخواهند کرد. جنگجویان در مقابل این گفته که در میدان جنگ چه کار کنند بسیار حساس بودند، همانطور که یک قوماندان هلمندی درحمل/ثور ۱۴۰۰ به نویسنده گفت: “اگر آنها دستور چنین چیزهایی را می دهند (ممنوعیت بمب های دست ساز فشاری)، پس خودشان باید بجنگند. ما نمی توانیم با این شرایط مبارزه کنیم. آنها از وضعیت ما در میدان جنگ خبر ندارند.” کمیسیون نظامی و قوماندانان ارشد در میدان نبرد زیاد نفوذ نداشتند، در عین حال اغلب شان در مورد نیاز به ممنوعیت بمب های دست ساز فشاری نیز متقاعد نشده بودند.
با توجه به کارآمدی این نوع سلاح در برابر دشمن و بدیل های محدود موجود، شاید حیرت آور نباشد که جنگجویان طالبان با هرگونه ممنوعیت مخالفت کنند. در همین حال، جناح سیاسی به اطلاع رسانی ادامه داد که ممنوعیتی وجود دارد و استفاده از بمب های دست ساز فشاری متوقف شده است. به جز موارد معدودی، آنها سعی کردند استفاده از آنها را با بیان اینکه توسط قوماندانان سرکش محلی کار گذاری شده، توضیح دهند یا بگویند که آنها را مورد پیگرد قرار می دهند.
شاید بخاطر حساسیت های عمومی در مورد بمب های دست ساز فشاری ، و همچنین ادعا های مداوم در مورد ممنوعیت رسمی، بیشتر حملاتی که با استفاده از این سلاح صورت می گرفت، گزارش نمی شد. به عنوان مثال، در سال ۱۳۹۵، طالبان از مجموع ۵۶۰ رویداد ثبت شده توسط یوناما، تنها مسئولیت ۴۹ رویداد مربوط به استفاده بمب های دست ساز فشاری را بر عهده گرفتند. در سال ۱۳۹۶، آنها مسئولیت تنها ۲۲ مورد از ۴۸۲ رویداد مستند شده توسط یوناما را پذیرفتند. این نشان می دهد که بخش رسانه ای این گروه فکر می کرد بهتر است سکوت اختیار کند.
بسیاری از قوماندانان طالبان اتهاماتی مبنی بر اینکه بمب های دست ساز آنها به غیرنظامیان آسیب رسانده را رد کردند و یا حداقل تاکید کردند که اگر این کار را کرده اند، مسئولیتی ندارند. آنها تاکید کردند که این ادعاها اطلاعات نادرستی است که از سوی کابل و رسانه ها مطرح شده است، همانطور که یکی از قوماندانان ولایت میدان وردک توضیح داد:
همه اینها تبلیغات دولتی است. مین های ما غیر نظامیان را نمی کشند یا زخمی نمی کنند. غیر نظامیان هدف ما نیستند. طبق فتوای امیرالمومنین هدف قرار دادن کسانیکه در صف کفار اند و به آنها پناه می دهند (نیروهای دفاعی امنیتی افغان) مشکلی ندارد.
این نظریه که اگر غیرنظامیان توسط بمبهای دست ساز آسیب ببینند، خود شان بخاطر «پناه دادن» به جنگجویان دشمن، مسئول هستند، به نظر می رسد تلاشی برای تغییر مسئولیت و اندانختن تقصیر به گردن دیگران است. با این حال، ممکن است این تفکر وجود داشته که به جنگجویان محلی طالبان اجازه میداد تا به مافوق خود – و خودشان – اطمینان دهند که بمبهای دست ساز آنها فقط «گهگاهی» غیرنظامیان را می کشند یا زخمی میکنند. ملا عمر اما ظاهراً از این موضوع آگاه بوده و در پیام عید سال ۱۳۹۰ خود گفته است:
اگر در حملات بمبهای دست ساز، حملات استشهادی و سایر عملیات، غیر نظامیان تلف شوند ، اما مجاهدین منطقه این ادعاها را رد کنند، در حالی که تمام شواهد عکس این مسئله را نشان دهد ، همه مظنونین باید به مراجع قانونی معرفی شوند. وی در ادامه می گوید: “اگر همین مقامات در قبال تلفات غیرنظامیان به سهل انگاری خود ادامه دهند، علاوه بر سلب صلاحیت شدن، با مجازات های اسلامی بیشتری نیز باید روبرو شوند” . بیشتر درین مورد به گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان اینجا مراجعه نمائید.
ممنوعیت اجرا گردید یا خیر
طالبان همچنان به استفاده از بمب های دست ساز فشاری در میدان جنگ، در سراسر افغانستان، ادامه دادند. طبق گزارش سالانه یوناما در سال ۱۳۹۱، زمانی که ظاهراً این ممنوعیت به اجرا درآمد، استفاده از مینهای زمینی با گذشت آن سال کمی افزایش یافت به گفته یوناما اکثر بمب های دست ساز که قربانی می گرفت، نوع بمب های فشاری بود. بر اساس داده های آیساف (نیروی های بین المللی کمک به امنیت )، تفاوت آماری قابل توجه در انواع بمب های دست ساز به کار گرفته شده بین سال های ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ وجود نداشت. قرار این داده ها «حدود ۷۰ فیصد از بمبهای دست ساز همچنان با حرکت قربانیان منفجر می شوند». بعلاوه، یوناما گفته است بمب های دست ساز فشاری بیشتر در ولایات جنوبی مورد استفاده قرار گرفته است. در سال ممنوعیت گزارش شده، بمب های دست ساز طالبان باعث تلفات ۲۵۳۱ غیرنظامی – ۸۶۸ کشته و ۱۶۶۳ زخمی شدند.
یوناما در مورد نیات طالبان تردید داشت. مطمئناً آنها بیشتر در مورد محافظت از غیرنظامیان صحبت می کردند: یوناما گفت که ۲۵ بیانیه از ۵۳ بیانیه عمومی طالبان که در سال ۱۳۹۱ منتشر شد، مربوط به تلفات غیرنظامیان یا حفاظت از حقوق بشر بود. طالبان تعهد علنی برای محافظت از غیرنظامیان داده بودند و با رد کردن استفاده از بمب های دست ساز فشاری تاکید می کردند که تدابیر خاصی را برای محافظت از غیرنظامیان در حملات ویژه اتخاذ کرده اند. در گزارش سالانه حفاظت از غیرنظامیان در سال ۱۳۹۱ آمده است:
یوناما شاهد تغییری در پیام های عمومی طالبان در مورد حمله به مقامات دولتی بود که بر اهداف نظامی بیشتر تأکید می کرد و “حملات خودی” را تشویق می کرد. این تغییر ظاهری شاید افزایش آگاهی رهبری طالبان را بازتاب دهد که می بایست هم نگرانی عمومی برای حفاظت از غیر نظامیان افغان را نشان دهد و هم به آن رسیدگی کند و از یک هدف سیاسی وسیع تر مربوط به روند صلح حمایت کرده قلب و ذهن افغانان را بدست بیاورد”.
با این حال، یوناما افزود: “در حالی که از بیانیه های طالبان مبنی بر حفاظت از جان غیر نظامیان توسط اعضای آنها استقبال می کند، وضعیت در میدان تغییر نکرده است. طالبان هدف قرار دادن مستقیم غیرنظامیان را از طریق کشتار هدفمند افزایش دادند و همچنان به استفاده بیرویه از بمبهای دست ساز از جمله بمبهای غیرقانونی دست ساز فشاری که با تماس قربانیان فعال می شوند، ادامه دادند.”
با این حال، در سال بعد، تعداد غیرنظامیان کشته و زخمی شده توسط بمب های دست ساز فشاری به میزان قابل توجهی کاهش یافت. یوناما گزارش داد که این سلاح در سال ۱۳۹۲نسبت به سال ۱۳۹۱ ، 39 فیصد کمتر غیرنظامیان را کشته و مجروح کرده است (اگرچه هنوز مجموعاً ۵۵۷ مورد تلفات غیرنظامی- 245 کشته و ۳۱۲ زخمی وجود داشته است). ناظران مسایل جنگی نظر کیت کلارک از شبکه تحلیلگران افغانستان با حیرت می پرسیدند که آیا طالبان بالاخره یک ممنوعیت مؤثر را اجرا کردهاند یا خیر:
[در سال ۱۳۹۲]، نشانههای کوچکی از بهبود تکتیکهای طالبان مشاهده شد: تعداد غیرنظامیان کشته شده در حملات انتحاری و پیچیده در حالی که هنوز هم بالا بود ولی با وجود تعداد حملات مشابه 15 فیصد از کل تلفات غیرنظامیان، یعنی ۲۵۵ کشته و ۹۸۲ زخمی – ۱۸ فیصد کاهش نسبت به سال 1391 را نشان می داد . شاید مهارت بالای نشانه گیری را نشان می دهد؟ دستورات طالبان همچنین منجر به کاهش استفاده از بمب های دست ساز فشاری شد که کاملاً بی رویه هستند و همانقدر به آسانی با پا گذاشتن یک کودک بر روی آنها منفجر می شد که با عبور یک وسیله نقلیه زرهی از بالای آنها. این اقدام به دنبال انتقادات زیادی به ویژه از سوی یوناما صورت گرفته است.
آموزش سرباز اردوی ملی افغانستان برای یافتن بمب های دست ساز، ولایت پکتیا. عکس: اردوی ایالات متحده، کیمبرلی ترامبول، ۲۳ جنوری ۲۰۱۲٫
یوناما گفت که متأسفانه تعداد قربانیان بمب های دست ساز کنترول شده از راه دور افزایش یافته است که اغلب در نتیجه کوتاهی عامل در انجام اقدامات احتیاطی کافی برای محافظت از غیرنظامیان است. در هر صورت، در سال ۱۳۹۳، تعداد افراد کشته و زخمی شده توسط بمب های دست ساز فشاری افزایش یافت: یوناما نسبت به سال ۱۳۹۲، ۳۹ فیصد افزایش را ثبت کرد.
پس از خروج آیساف
مصاحبه شوندگان گفته اند که پس از خروج نیروهای آیساف در سال ۱۳۹۳، جنگجویان وقوماندانان درجه یک طالبان اقداماتی را برای کاهش میزان آسیب زدن به غیرنظامیان رویدست گرفتند. بعضی از قوماندانان محلی طالبان مکرراً به مردم محلی اطلاع می دادند که بمب های انفجاری را در کجا کار گذاشته بودند و در بسیاری از موارد، دسترسی غیرنظامیان به جاده های مین گذاری شده را مسدود میکردند. به عنوان مثال، در ولایت غزنی، طالبان محلی در مساجد اعلام کردند که یک جاده را با بمبهای دست ساز پوشانیده اند و به مردم دستور دادند که از آن جاده استفاده نکنند. یک جنگجوی طالبان گفت:
هر وقت شاهراه ها را مین گذاری می کنیم ، سرک را مسدود می کنیم. ما به مردم قریه جات اطراف می گوییم؛ در مساجد و نیز از طریق بلندگو اعلام می کنیم که راه مسدود است. هر کس برود و کشته شود، تقصیر از خودش خواهد بود، زیرا خبر شده بود که مین کار گذاری شده است.
به همین ترتیب، یکی از باشندگان ولایت میدان وردک که در اوایل ماه ثور ۱۴۰۰ با او مصاحبه شده بود، ادعا کرد که طالبان پس از ماین گذاری در بخش های شاهراه کابل- قندهار، به مردم محل اطلاع دادند: “در دو سال گذشته، طالبان به قریه جات محلی دستور داده بودند که از سرک استفاده نکنند، زیرا ما [طالبان] بمب های دست ساز فشاری را در آنجا جاسازی کرده ایم. به مردم توصیه می شد که مسیرهای دیگری انتخاب کنند. یکی از باشندگان ولسوالی زرمت ولایت پکتیا نیز اظهارات مشابهی داشت:
طالبان یک بار با بمب های انفجاری راه ما را مسدود کردند. آنها به مردمی که در آن نزدیکی ها می زیستند گفتند از سرک نروند و روی دیوارها نوشتند “مینونه دی” [ مین است]. آنها همچنان تعداد قابل توجه سنگ در بسیاری از نقاط جاده برای کسانی که در مورد بسته شدن چیزی نشنیده بودند، قرار دادند. طالبان همچنان به برخی از افرادی که زمین های زراعتی در نزدیکی سرک داشتند، گفتند که نگذارند کسی از این سرک استفاده کند.
یکی از قوماندانان ولسوالی زرمت، که اکنون در نیروی پولیس ولایتی وظیفه دارد ، گفت زمانی که نیروهای ملی امنیتی افغانستان به دشمن اصلی آنها مبدل شد، تفکر طالبان تغییر کرد:
در زمان امریکاییها، بعد از اینکه به ما میگفتند برای عملیات میآیند، دهها قریه را با مینهای فشاری احاطه میکردیم و از ترس جاسوسان به مردم محلی [درباره آنها] اطلاع نه می دادیم. اغلب مردم عادی و حتی رفقای خودمان هدف آنها قرار می گرفت، اما زمانی که امریکایی ها رفتند، ما در جنگ با اردوی افغانستان به اندازه کافی خوب بودیم و همچنین برای کاهش آسیب به مردم محلی، از مین در قریه جات استفاده نکردیم.
یکی دیگر از مصاحبه شونده های طالبان گفت این که از کدام مین استفاده شود بستگی به نوعیت دشمن داشت: “قوماندان رده بالا ما گفته بود که وقتی امریکایی ها و نیروهای ویژه [افغان] برای عملیات می آیند، می توانیم از بمب های دست ساز فشاری استفاده کنیم. ما فقط بعد از اینکه جاسوسانمان به ما می گفتند که عملیات توسط امریکایی ها و کماندوها انجام می شود، از آن مین ها استفاده می کردیم.” به گفته وی، در شرایط عادی بیشتر، بمب های دست ساز اداره شونده از دور و سیم دار به همراه بمب های دست ساز که توسط مبایل فعال می شوند، مورد استفاده قرار می گرفت. او گفت که شخصاً از هیچ گونه ممنوعیت رسمی برای بمب های دست ساز فشاری اطلاعی ندارد.
در برخی موارد، همانطور که مصاحبههای ما اشکار کردند، جنگجویان طالبان به دلیل حساسیت، استفاده از بمبهای دست ساز فشاری را از رهبری پنهان می کردند. به عنوان مثال، یک منبع طالبان به نویسنده گفت که یک قوماندان بدون اطلاع رهبری، از سال ۱۳۹۷ به بعد، بمب های دست ساز را در دو طرف شاهراه پکتیکا-غزنی جابجا کرده است. این منبع طالبان گفت که در ماه ثور ۱۴۰۰، یک هیئت طالبان در طول جاده سفر کرد و بعد از شنیدن حکایاتی در مورد استفاده از بمب های دست ساز فشاری به او هشدار داد که جابجایی دوباره چنین وسایلی می تواند به کار او در صفوف طالبان پایان دهد.
تفاوت های جغرافیایی در استفاده از بمب های دست ساز وجود داشت. به عنوان مثال، در ولسوالی نادعلی ولایت هلمند، به گفته مصاحبه شوندگان، اکثر بمب های دست ساز که استفاده می شد، نوع بمب های دست ساز فشاری بود که به دستور قوماندان ارشد این ولسوالی صورت می گرفت. ( بر اساس گزارش یوناما، سه ولایت جنوبی هلمند، قندهار و ارزگان در سال ۱۳۹۶ نیمی از تلفات غیرنظامیان ناشی از بمب های دست ساز فشاری را دارا بود). در سایر ولایات افغانستان، مانند پکتیا و غزنی، یا استفاده از آن متوقف گردید، یا قوماندانان محلی اقداماتی را انجام دادند تا به غیر نظامیان آسیب نرسد.این امکان وجود دارد که جوامع محلی در آنجا سازمان یافتهتر و قویتر بودند، که آنها را قادر می ساخت برای دفاع، بیشتر در برابر شورشیان بسیج شوند در کنار این مسایل، یک عامل موثردیگر در تغییر تکتیک ها در این مرحله جنگ در کل این بود که، بعد از خروج نیروهای آیساف و تصمیم رییس جمهور باراک اوباما مبنی بر امتناع از نشانه گیری طالبان، شورشیان برای تصرف مناطق بیشتر، رو به حملات تهاجمی آوردند.
در سال ۱۳۹۴، به صورت کل تلفات غیر نظامی ناشی از بمب های دست ساز کاهش یافت، اما همانطور که یوناما گزارش کرده است، تلفات وارد شده توسط بمب های دست ساز فشاری بالا رفت – یک افزایش ۳۵ درصدی در مقایسه با سال قبل (۱۰۵۱ مورد تلفات غیرنظامی، ۴۵۹ کشته و ۵۹۲ مجروح).
افزایش استفاده از بمب های فشاری به عنوان یک سلاح دفاعی توسط عناصر ضد دولتی برای جلوگیری از پیشرفت نیروهای ملی امنیتی افغانستان قبل، در جریان و بعد از جنگ های زمینی، عامل افزایش مرگ و میر غیرنظامیان شده است. یوناما چندین رویداد انفجار بمب های دست ساز فشاری را در مناطق زراعتی غیرنظامی، مسیرهای پیاده رو، سرک های عمومی و سایر مناطق عمومی تردد غیرنظامیان ، مستند کرده است. این بمبهای دست ساز، غیرنظامیان را حین انجام کار های روزمره، رفت و آمد بین قریه ها و چراندن مواشی، کشته و مجروح کرده اند.
سالهای پایانی جمهوریت
آمار یوناما نشان می دهد که سال ۱۳۹۱ اوج تلفات غیرنظامیان ناشی از بمب های دست ساز بوده است و پس از آن تا سال های ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ کاهش یافته است. در این دو سال، بمب های دست ساز، بعد از جنگ و شلیک مستقیم، دومین تاکتیک موثر طالبان در رویارویی با اردوی ملی افغانستان بوده است. (به صفحه ۱۹ گزارش ۱۳۹۹ وزارت دفاع ایالات متحده به کنگره مراجعه کنید ). اگر جنگ تا ماه قوس با همان شدت ادامه می یافت، سال ۱۴۰۰ بدترین سال برای استفاده از بمب های دست ساز و تلفات غیرنظامیان بود.
واحد تخصصی خنثی سازی مواد منفجره در حال ارزیابی بمب دست ساز در زیر پل سرک حلقه ای در ولایت هرات. عکس: دفتر امور عمومی ستاد آیساف، ۱۹ جولای ۲۰۱۰٫واحد تخصصی خنثی سازی مواد منفجره در حال ارزیابی بمب دست ساز در زیر پل سرک حلقه ای در ولایت هرات. عکس: دفتر امور عمومی ستاد آیساف، ۱۹ جولای ۲۰۱۰٫
در سالهای آخر شورش، بمبهای دست ساز دوباره به یک سلاح بسیار مؤثر علیه نیروهای دولتی تبدیل شد که برای اردوی ملی بسیار وحشتناک بوده و منجر به شکستهای بزرگ شد. از آنجایی که اکمال پایگاه های اردوی ملی در مناطق درگیری و جنگ بیشتر از طریق جاده انجام می شد، با توجه به نبود نیروی هوایی کافی، طالبان توانستند اکثر مسیرهای اکمالاتی را با پوشش بمب های عظیم انفجاری، قطع کنند. یک قوماندان اردوی ملی در ولایت میدان وردک در حمل۱۴۰۰ به شبکه تحلیلگران افغانستان گفت:
مین های طالبان راه های اکمالاتی ما را مسدود می کند. بسیاری از پایگاههای ما و حتی مراکز ولسوالیها به دلیل انسداد راه های رسیدن نیروهای کمکی به دست آنها میافتد، زیرا با این حالت نمیتوانید برای مدت طولانی بجنگید. هفته گذشته یک پایگاه ما در منطقه شیخ آباد پس از آنکه طالبان با ماین گذاری راه آن را مسدود کردند، سقوط کرد. نیروهای کمکی و مهمات به [پایگاه] نرسید و پس از یک هفته محاصره، نیروهای دولتی پایگاه را با آنچه در داخل آن بود ترک کرده و شبانه به سمت پایگاه ما عقب نشینی کردند.
یک قوماندان اردوی ملی از زابل در مصاحبه در ثور ۱۴۰۰ برای نویسنده توضیح داد که مواجهه با بمب های دست ساز چگونه بود:
ماین ها دشمن پنهان هستند. شما نمی دانید [چه اتفاقی افتاده است]، اما اعضای بدن رفقای تان را در هوا می بینید. در جنگ با طالبان، کشف ماین و محافظت از جان خود در برابر آنها دشوارترین کاری است که با آن روبرو هستیم . این باعث می شود که ما سرعت عملیات خود را کاهش دهیم و در عین حال طالبان اغلب به ما حمله می کنند. ماین یاب های ما نیز در جریان عملیات کشف، هدف تیراندازان طالبان قرار می گیرند و این آسیب بزرگی برای ماست. می توانم بگویم که اگر طالبان از مین استفاده نمی کردند، در جنگ شکست می خوردند.
چگونه می توان میزان استفاده طالبان از بمب های دست ساز فشاری را سنجید؟
رهبری مسلماً متوجه شده بود که خشونت ظالمانه یا “غیرضروری” میتواند مردم را از آنها دور سازد. افراد ملکی که سالها بعد در مورد طالبان دوران اول شورش از آنها سوال شد، حکایت از جنبشی داشتند که میزان وحشت را پایین آورده بود. آنها می گفتند که شورشیان استفاده از سربریدن ها را به عنوان وسیله ارعاب رها کردند، کشتارهای صحرایی در مناطق تحت نفوذ خود را پایین آوردند و اینک در کار گذاری بمب های دست ساز از احتیاط بیشتر کار می گرفتند. برای مثال، یکی از باشندگان ولسوالی سیدآباد ولایت وردک که در ماه حمل ۱۴۰۰ مصاحبه کرد، به چنین تغییراتی در تکتیک ها و نگرش ها نسبت به غیرنظامیان اشاره کرد و گفت که طالبان “در سال های اول زندگی شان بسیار ظالم و خشن بودند، اما اکنون انسانی تر شده اند.” همچنان رهبری این گروه گاهی اوقات قوماندانانی را در صورت تندخویی استثنایی برکنار یا خلع سلاح میکرد، احتمالاً به این دلیل که باعث واکنش شدید می شدند. به عنوان مثال، در سال ۱۳۹۷، یک قوماندان بدنام ظالم در ولسوالی یحیاخیل ولایت پکتیکا عوض شد، زیرا رفتار بسیار سختگیرانه او نسبت به مردم در آن ولسوالی در کل باعث انتقاد از تحریک طالبان شده بود. فقط وظیفه اش تغییر کرد و به عنوان مسوول “مخفیگاه” طالبان، خانه های جنگجویان مجروح، مدارس و غیره در پیشاور پاکستان منسوب شد.
رهبری طالبان نگران تأثیر بمبهای دست ساز بر غیرنظامیان بود، زیرا به شهرت این تحریک و تلاشهای جنگی آن در کل آسیب می زد. این نگرانیها منعکسکننده نگرانیهای مشابهی بود که رهبری ارشد نظامی ایالات متحده در مورد کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از غیرنظامیان افغان در حملات هوایی، عملیات کشفی و در مواقع جدی شدن حالت نیرو ها ، مانند حالتی که وقتی غیرنظامیان با سرعت زیاد به سمت ایستهای بازرسی می راندند، ابراز میکرد. جنرال استنلی مک کریستال، فرمانده آیساف و نیروهای ایالات متحده در افغانستان، ۱۳۸۸-۱۳۸۹، و جانشینان او شروع به اولویت بندی جدی کاهش آسیب غیرنظامیان کردند. تعداد غیرنظامیانی که توسط نیروهای خارجی کشته و مجروح شدند، با وضع قواعد جدید تعامل جنگی، تحقیقات و گزارش بهتر و آموزش پیش از استقرار به طرز چشمگیری کاهش یافت.
تلاشهای طالبان برای کاهش استفاده از بمبهای دست ساز فشاری بسیار متفاوت بود. رهبری ارشد طالبان از نیاز حفظ حمایت جوامع روستایی و به تصویر کشیدن امارت به عنوان یک دولت قابل انتظار و بی طرف، هم برای مخاطبان خارجی و هم برای افغان های محلی، آگاه بود. ولی یا توانایی کنترول جنگجویان خود در میدان جنگ را نداشتند و یا هم کمیسیون نظامی فاقد نفوذ لازم بود. تضاد دیگر، انگیزه ایالات متحده برای کاهش آسیب غیرنظامیان بود که از رهبری نظامی ایالات متحده سرچشمه می گرفت. در جناح طالبان، این مساله بیشتر با شخصیت های سیاسی رابطه داشت تا آنهاییکه با عملیات جنگی سروکار داشتند. سربازان امریکایی و دیگر کشورهای خارجی شکایت داشتند که تغییر در قواعد جنگ که تاکید بیشتر از پیش بر محافظت جان افراد ملکی داشت، در نهایت زندگی خود آنها را با خطر مواجه ساخته است. با این وجود، آنها تا حد زیادی از دستورات اطاعت کردند. علاوه بر این، بر خلاف نیروهای خارجی، هیچ فرمان روشنی در مورد بمب های دست ساز فشاری برای طالبان وجود نداشت که از آنها اطاعت کنند. در عوض اختلاف نظر مداوم در بالاترین سطوح حاکم شد. فرمان مستقیم ملا عمر میتوانست وزن بیشتری برای اعضا و افراد طالبان و قوماندانان آنها داشته باشد، اما صادر نه شد. شاید او با توجه به وخامت حالت صحی اش در این زمان، در موقعیتی نبود که دستور چنین کاری را در زمانی که بحث ها بر سر آن بالا گرفته بود، صادر کند.
شورشیان طالب همواره، وضع هرگونه محدودیت بر ساحه مانور خود را به دیده شک می نگریستند و بیشتر از آنچه به نظر میرسید، آزادی عمل داشتند. طالبان دخیل در جنگ مزایای نظامی عدم استفاده از بمب های دست ساز فشاری از ناحیه خطر برای خود آنها را با خطری که برای هموطنان ملکی آنها به بار می آورد و ضرورت نگهداشتن افراد ملکی در کنار خود را به عنوان بخشی از تلاش های جنگی، در مقایسه با هم قرار می دادند. در بیشتر موارد، قناعت آنها فراهم نه می شد و کماکان به جاسازی بمب های دست ساز فشاری ادامه میدادند، زیرا فکر می کردند که این یک نیاز است، همانطوریکه در گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان آمده است:
این هم قابل یادآوری است که تعداد غیرنظامیان کشته و زخمی شده توسط نیروهای امریکایی همچنان بالا بود و هر باری که ایالات متحده تصمیم می گرفت برای دستیابی به تفوق نظامی در جنگ فشار بیاورد و یا قوانین خود را برای هدف قرار دادن بطور مثال (عملیات تهاجمی و دفاعی هوایی) یا اقدامات “آرام” برای محافظت از غیرنظامیان توسعه بدهد، آمار تلفات افزایش می یافت. برای مثال، میزان استفاده از سلاح توسط نیروی هوایی ایالات متحده در سال ۱۳۹۷ نسبت به سال ۱۳۹۶ در عملیات آنها ۷۰ فیصد بیشتر بوده است ( 7362 در سال ۱۳۹۷ در مقایسه با ۴۳۶۲ در سال ۱۳۹۶ که این خود در مقایسه با سال ۱۳۹۵ که ۱۳۳۷ مورد به کارگیری سلاح را شاهد بود، یک افزایش قابل ملاحظه است)، که باعث شده است آمار تلفات دو برابر شود. به گفته یوناما، این امر پس از آن صورت گرفت که در پایان سال ۱۳۹۶ سربازان امریکایی بیشتری به افغانستان اعزام شدند و “قواعد تعامل جنگی برای نیروهای امریکایی در افغانستان سهلتر شد و برخی از معیارهای حملات هوایی حذف گردید. این امر همچنان نشان می داد که اردوی ایالات متحده در حال اتخاذ موضع قویتری در برابر شورشیانی بود که از خانههای غیرنظامیان به عنوان پوشش استفاده میکردند. اگر قوانینی که توسط مک کریستال و جانشینان او ارائه شده بود رعایت می شد، نیروی هوایی امریکا باعث این همه کشت و خون غیرنظامیان افغان نه می شد. مانند طالبان در آن زمان، اینجا نیز همواره یک پیمایش میزان نگرانی ها وجود داشت؛ حالات اضطراری در جبهات جنگ میتوانست ترسی را که از ناحیه خطر تلفات ملکی به تلاش های جنگی متصور بود، از بین ببرد.
به همین منوال، هر گونه محافظتی که شاید طالبان برای افراد ملکی در مراکز اصلی خود فراهم می کردند، وقتی مساله یک شهر مطرح می شد، از بین می رفت. به نظر می رسید که حمله کنندگان انتحاری در زمان حمله به مراکز شهری به ندرت به محافظت از جان افراد ملکی می اندیشیدند. توجیه آن، از خلال آنچه از صحبت های خصوصی با طالبان آشکار می شود، این بود که آنها به طور مثال ساکنان پایتخت را حامیان جنگ امریکا و متحدان آن علیه خود پیش فرض کرده بودند. همانطوریکه یکی از روحانیون نزدیک به طالبان در غزنی به نویسنده گفته بود، “آنهایی که تحت حاکمیت رژیم مرتد به سر می برند، سیاست های غیر اسلامی آن را تقبیح نه می کنند و از جهاد حمایت نه می نمایند، در [مسوولیت] هر آنچه امریکا و حکومت انجام می دهد، شریک هستند.”
مترجم: روح الله سروش
بیاکتنې:
دا مقاله په وروستي ځل تازه شوې وه ۵ میزان / تله ۱۴۰۱