طوریکه رهبران پیشین افغانستان علناً اتفاقاتی را که منجر به سقوط جمهوریت شد، بازتاب داده و در مورد آن اظهار نظر می نمایند، فراموش کردن اینکه وضعیت زندگی مردم در طول چند ماه تابستان ۱۴۰۰ چگونه بوده، خیلی ساده است. در بخش اول این دو گزارش ما به تغییرات مهمی که در سال ۱۴۰۰ صورت گرفت، نگاه می کنیم. از مصاحبه شوندگان در سراسر کشور می شنویم که طالبان چگونه ولسوالی های شان را در تابستان همان سال تصرف کردند. این مقاله که معلومات آن را پژوهشگران شبکه تحلیلگران افغانستان جمع آوری و مارتینا فان بیلرت آنها را ویرایش و نوشته است، طیف وسیعی از تجربیات را پس از تصرف سرسام آور ولسوالی ها و بعد مرکز ولایات و بالاخره شهر کابل به تصویر می کشد. این گزارش با اظهارات سه شاهد عینی از پنجشیر، ولایتی که طولانی ترین مقاومت را داشت و بالاخره در ماه میزان به تصرف طالبان در آمد، خاتمه می یابد.
خانواده بیجاشده داخلی که به تاریخ 24 سنبله 1400 پنجشیر را به مقصد کابل ترک می کند. عکس از وکیل کوهسار/ خبرگزاری فرانسه.
در تابستان ۱۴۰۰ زمانیکه ولسوالی ها یکی پی دیگر به دست طالبان سقوط می کرد، شبکه تحلیلگران افغانستان مصمم شد که ببیند زندگی در مناطقی که به تازگی تحت تصرف طالبان در آمده، چگونه است. اولین مصاحبه ها کمترازیک هفته قبل از سقوط کابل به تاریخ ۲۴ اسد انجام شده است. بعد، تحقیقات برای مدتی متوقف شد، زیرا همه با وضعیت جدید دست و پنجه نرم می کردند. و سپس در ماه میزان با تمرکز جدید : یعنی معنای زندگی تحت حکومت جدید طالبان برای میلیون ها مردمی که باید با این تحول ناگهانی خود را وفق دهند، از سر گرفته شد. گزارش کامل آن در آینده نزدیک نشر خواهد شد، اما با نگاه به اتفاقاتی که در سال جاری واقع شد، ما آنچه را که مصاحبه شوندگان در مورد نحوه سقوط ولسوالی ها و شهرهای شان گفتند، اینجا ارائه می کنیم. [۱]
این همگردانی و ویرایش بر اساس ۴۲ مصاحبه، تمام تصرف های عمده را پوشش نمی دهد و همه مصاحبه شوندگان معلومات مفصل نداشتند. اما در کل، تصویر واضح و ظریفی از آنچه در تمام کشور رخ داده است، را ترسیم می کند. این گزارش ها طیف وسیعی از سطح خشونت، طول جنگ یا توقف آن، میزان مقاومت نیروهای ملی امنیتی افغانستان، سرعت تصرف و میزان رنجی را که غیرنظامیان متحمل شده معنکس می کند. گزارش حاوی معلومات مفصل در باره نبرد های شدید در داخل و اطراف شهرو تلاش های سخت از طرف واحد های جداگانه نیروهای امنیتی افغانستان برای حفظ مواضع شان است. گروه های کوچکی از نیروهای محاصره شده امنیتی که برای حفظ جان شان می جنگیدند، اکثر حملات طالبان را برای هفته ها مهار می کردند. گزارش همچنان توضیح می دهد که چرا افغان ها از شکست رهبری و پشتیبانی کابل سردرگم و متعجب اند و عاقبت چگونه واحد های نظامی توانایی، تمایل و یا حتی اختیار جنگ و مقابله علیه طالبان را از دست دادند.
موقعیت مصاحبه شوندگان. نقشه از راجر هلمز برای شبکه تحلیلگران افغانستان
این گزارش به سه بخش تقسیم میشود که با سه مرحله تلاش طالبان برای کنترول کامل کشور مطابقت دارد:
- جوزا، سرطان و اواسط ماه اسد: تصرف سریع ولسوالی ها در سرتاسر کشور (گزارش های قبلی شبکه تحلیلگران افغانستان را اینجا ،اینجا و اینجا نگاه کنید.)
- ده روز بین ۱۵ اسد الی ۲ سنبله زمانیکه مراکز تمام ولایات بشمول کابل و به استثنای پنجشیربه طالبان تسلیم شدند (گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان را اینجا و اینجا نگاه کنید. ) که با سقوط زرنج در نیمروز به تاریخ ۱۵ اسد شروع و متعاقباً با تصرف اکثریت مراکز ولایات شمالی، طالبان با درک اینکه فروپاشی بقیه کشور غیر قابل توقف است، به طرف کابل پیشروی کردند.
- تهاجم طالبان بر پنجشیر، جایی که مقاومت در برابر حکومت جدید ادامه داشت، با سقوط مرکز آن ولایت به تاریخ ۱۵ سنبله دقیقا یک ماه بعد از سقوط زرنج، پایان یافت.
- بخاطر قطع ارتباط و فقدان معلومات، تشخیص اینکه بعد از تجمع طالبان از سرتاسرکشور و ورود به دره پنجشیر چه اتفاقاتی واقع شده است، دشوار است.
در مجموع، این گزارش رنج، ترس و بلاتکلیفی را که در آن ماه ها حکمفرما بود، حکایت می کند. دهقانانی که قبلاً از خشکسالی دوساله رنج می بردند، بخاطر جنگ نتوانستند از محصولات شان مراقبت کنند.حملات هوایی و توپخانه به محلات صدمه رسانده بود. باشندگان مناطق در واکنش یا بخاطر پیش بینی از خشونت، جنگ و تهاجم و شایعات ازدواج های اجباری آواره و بیجا شدند. گزارش ها همچنان بیان می کند که تجربه فروپاشی جمهوریت در سرتاسر کشور برای همه یکسان نبوده است. این تجربه در هر منطقه متفاوت بوده است. آنها ترکیبی پیچیده ای از مقاومت، تسلیم، مذاکره و معامله را که در هر منطقه تفاوت میکرد، توضیح میدهند. چند نفر از مصاحبه شوندگان در مورد چگونگی جذب فعالانه افراد وابسته یا واسطه ها توسط طالبان صحبت کردند. برخی دیگر بر نقش نیروهای امنیتی تمرکز کردند، اینکه چگونه آنها به جنگ ادامه دادند مگر جرات تسلیم شدن نداشتند، یا مبارزه را رها کردند زیرا دیگر توان مقاومت نداشتند. نیروهای امنیتی چگونه قبل از اینکه مردم از آمدن طالبان مطلع شوند، فرار کردند، یا اینکه مردم محل از آنها خواستند که برای جلوگیری از خونریزی منطقه را ترک کنند. چندین مصاحبه شونده تصمیمات رهبری امنیتی مبنی بر تضعیف و در انزوا قراردادن واحد های نظامی را که هنوز میخواستند از مناطق خود دفاع نمایند، توضیح دادند. هنوز خیانت و سردرگمی قابل لمس است.
در ادامه مصاحبه و همچنان هنگام بحث روی تصرف کشور، بسیاری از مصاحبه شوندگان نوعی از آسودگی را نیز اظهارنمودند. مثلاً گفتند که زندگی به روال عادی برگشت و اینکه بدترین کار ها مانند قتل عام و ازدواج های اجباری حد اقل تا هنوز اتفاق نیفتاده است. در عین حال، آنها توضیح دادند که اظهارات طالبان مبنی بر اینکه کاری به مردم ندارند یا آنها را به حال خود شان رها کرده، معنی ندارد زیرا آنها مقامات امنیتی و دولتی سابق را آزارو اذیت، لت و کوب و توقیف نموده و کشته اند. مانند چور و چپاولی که در روز های نزدیک تصرف واقع شده، اکثر مصاحبه شوندگان مطمئن نیستند که چه کسانی مسئول ضرب و شتم ها وقتل ها بوده است. بسیاری آنها اصرار طالبان بر عفو عمومی را رد نمودند، اما همچنان خاطر نشان نمودند که چگونه مردم عادی و حتی مقامات دولتی سابق و رقبای قدیمی از هرج و مرج و حضور طالبان برای پوشش انتقام و بدست آوردن هرچه که می توانستند، سوء استفاده کردند.
در نهایت، این گزارش ها تصویری از به قدرت رسیدن طالبان در نود روز پایانی حکومت جمهوری و اینکه چگونه بعد از سقوط شهر های بزرگ یکی پی دیگر، مردم توقع داشتند که کابل مقاومت کند، را ارائه می کند.
گزارش در زیر به ترتیب زمانی، یعنی به ترتیبی که ولسوالی ها و شهر ها به دست طالبان سقوط کردند، ارائه میشود. تاریخ ها از لیستی تهیه شده توسط راجر هلمز و تیم شبکه تحلیلگران افغانستان براساس گزارش های خبری و منابع محلی گرفته شده است. بعضی از مصاحبه شوندگان بیش از یکبار نقل قول شده اند. تعدادی از مصاحبه شوندگان هنگام ورود طالبان در جای دیگری بودند یا برای کار یا بخاطر فرار از جنگ و بعد از اینکه طالبان ساحه را تصرف کردند، برگشتند. برعکس، تعداد دیگر، خصوصاً آنهایی که برای دولت قبلی کار کرده بودند، پس از تصرف ساحه توسط طالبان نقل مکان نمودند. در نتیجه، آنها توانستند در مورد اتفاقات و رویداد ها در بیش از یک محل برای ما بگویند.
گفتگوها به منظور وضاحت و ساده سازی کمی ویرایش و با درک اینکه همه روایات فردی و ذهنی از تحولات پیچیده اند، ارائه می شوند (همانطور که در بعضی موارد بیش از یک نفر در مورد اتفاقی که در یک ساحه واقع شده اظهار نظر نموده است).
براساس پژوهش هایی که راجر هلمز و شبکه تحلیلگران افغانستـان بین ماه ثور و سنبله انجام داده، این گزارش نقشه های راجر هلمز را که نشان میدهد چی زمانی ولسوالی ها و مراکز ولایات افغانستان به دست طالبان سقوط کرده، ارائه می کند. نقشه مکمل را اینجا میتوانید نگاه کنید:
- ولسوالی هایی که در ماه اسد قبل از یورش سریع به کابل سقوط کردند
مطابق به آنچه مصاحبه شوندگان گفتند، اولین ولسوالی هایی که سقوط کردند عبارت بودند از جغتوی ولایت غزنی در جنوب شرق و سوزمه قلعه ولایت سرپل در شمال. هر دو ولسوالی به ترتیب به تاریخ ۱۸ و ۲۲ جوزا سقوط کردند. در آن زمان مشخص نبود که حملات طالبان با چه سرعتی شدت خواهد گرفت.
گراف توسط راجر هلمز برای شبکه تحلیلگران افغانستان
ولسوالی جغتو در ولایت غزنی (مرکز ولسوالی به تاریخ ۱۸ جوزا سقوط کرد):
طالبان پس از یک درگیری کوتاه منطقه ما را تصرف کردند. نیروهای امنیتی یک و نیم ساعت مقاومت نمودند. آنها مدت یک هفته در محاصره بودند و آب و غذا نداشتند. در آن روز ها باران می بارید و سربازان دولتی آب باران می نوشیدند. در نهایت، نیروهای امنیتی زمانیکه نیروی دیگر از ولسوالی ناهور برای بردن آنها آمد، توانستند ساحه را ترک کنند. [خانم معلم هزاره از ولسوالی جغتو در غزنی]
ولسوالی سوزمه قلعه در ولایت سرپل (۲۴ جوزا):
جنگ و درگیری واقع شد، اما شدید نبود. جنگ های پراکنده تقریباً دوماه دوام داشت. دراین مدت طالبان نتوانستند ساحه را تصرف کنند. چند روز قبل از تسخیر، بر تعداد طالبان افزوده شد و نیروهای دولتی نتوانستند بیش از آن از مرکز ولسوالی دفاع کنند وسرانجام طالبان آنرا متصرف شدند. طالبان به کسی آسیب نرساندند.
[ازبک، دهقان از سوزمه قلعه سرپل]
ولسوالی هایی لاش و جوین (فراه)، دشت ارچی (کندز) و اندخوی (فاریاب) در شمال، همه در اواخر ماه جوزا و اوایل ماه سرطان سقوط کردند. در ولسوالی های لاش و جوین و اندخوی، جنگ برای دوشبانه روز ادامه داشت بعد از آن نیرو های امنیتی مغلوب و مجبور به فرار شدند. در دشت ارچی، تصرف صلح آمیز بود، اما چور و چپال وجود داشت.
ولسوالی لاش و جوین در فراه (۲۳ جوزا):
در ساحه ما هیچ مذاکره صورت نگرفت. طالبان ولسوالی را بعد از دوشب جنگ متواتر تحت کترول خود در آوردند. هیچ مذاکره و گفتگویی بین طالبان و نیروهای امنیتی صورت نگرفت. تعداد زیادی سربازن امنیتی کشته شدند. هر دو طرف راکت پرتاب می کردند و راکت ها به خانه های ملکی اصابت میکرد. بناءً مردم مجبور شد که ساحه را ترک کند و بعضی هم کشته شدند. ولسوالی در اثر جنگ سقوط کرد.
[سادات، از ولسوالی لاش و جوین فراه]
ولسوالی دشت ارچی در کندز (۳۰ جوزا):
طالبان ساحه را بطور مسالمت آمیز تصرف کردند. هیچ جنگی در ولسوالی رخ نداد. وقتی طالبان آمدند، مردم را از رفتن به مرکز ولسوالی برای سه روز منع کردند. بعد از آن، به مردم اجازه داده شد که به بازار ولسوالی بروند. مرکز ولسوالی، قوماندانی امنیه، پوسته های پولیس و ادارات دولتی غارت شد – مردم هنوز فکر می کنند که یا طالبان خودشان بازار را غارت کرند یا بستگان و همکاران خود را فرا خواستند که این کار را بکنند. مقامات امنیتی از ولسوالی فرار کردند، اما طالبان به سایر مامورین دولتی که درساحه مانده بودند، آسیب نرساندند. طالبان دو قوماندان مشهور پولیس [پولیس محلی افغانستان] را که هر دو ازبک بودند و به بدرفتاری و آزار مردم شهرت داشتند، دستگیر کردند، اما پس از چند روز آنها را آزاد کردند. [پشتون، دهقان ازولسوالی دشت ارچی ولایت کندز]
ولسوالی پشتونکوت ولایت فاریاب (معلوم نیست که مرکز ولسوالی دقیقاً چه وقت سقوط کرد،اما پایگاه اصلی نظامی به تاریخ ۳۰ جوزا تخلیه شده بود):
قبل از اینکه طالبان ولسوالی پشتونکوت را تسخیر کنند، ما ساحه را ترک نموده و به میمنه، مرکز ولایت رفتیم. جنگ در پشتونکوت شدید بود. خانه های همسایه های ما سوختند. طالبان در جریان جنگ به زور داخل خانه های مردم شده بودند. آنها لوازم مردم را دزدی و مواد غذایی شان را خوردند. طالبان به خانه یکی از خویشان و اقارب ما داخل شده و اسباب و لوازم شانرا تخریب کردند. طالبان اینرا انکار کردند، اما بعدتر معلوم شد که آنها همان کار را کرده بودند.
[خانم ازبک، دواساز، از ولسوالی پشتونکوت/ میمنه ولایت فاریاب، فعلاً بیکار]
ولسوالی اندخوی ولایت فاریاب (۵ سرطان ):
بعد از ۱۵ الی ۲۰ سال صلح و آرامی در اندخوی، طالبان آمدند و مدت دوشبانه روز جنگ شد. نیروهای امنیتی خیلی تحت فشار بودند و هیچ نوع کمک یا حمایتی از طرف دولت مرکزی و هیچ حمایت هوایی صورت نگرفت. افسر ریاست امنیت ملی، فرمانده نیروهای سرحدی و فرمانده نیروی خیزش مردمی همه در ولسوالی بودند، اما در مقابل فشار نظامی طالبان مقاومت نتوانستند، بنابراین فرار نمودند. [خانم ازبیک، عضو شورای محلی اندخوی، فاریاب]
ولسوالی برکی برک لوگر (۸ سرطان):
در ولسوالی برکی برک، سالها جنگ بود. سال گذشته، دولت فقط در مرکز ولسوالی حضور داشت، ولی بقیه جاها تحت کنترول طالبان قرار داشت. طالبان چندین بار بر مرکز ولسوالی حمله کردند، اما دولت مقاومت نمود. سر انجام دو ماه قبل، به شدت جنگ افزودند. در آخر، مرکز ولسوالی بدون جنگ و بر اساس معامله با دولت محلی تسلیم طالبان گردید. نیروهای دولتی ولسوالی را ترک و طالبان آنرا به آرامی تصرف کردند.
[بزرگ قوم، تاجک، از برکی برک لوگر]
چند مصاحبه شونده از چگونگی تصدیق، شایعه و یا چشم دید شان مبنی بر اینکه نیروهای اردوی ملی در ولسوالی شان دستور عقب نشینی دریافت کرده بودند یا دولت مرکزی آنها را از جنگ منع کرده بود، توضیح دادند. طور مثال، در ولسوالی اشکاشم بدخشان که در وسط ماه سرطان سقوط نمود، اردو اجازه جنگ نداشت:
ولسوالی اشکاشم بدخشان (۱۴ سرطان):
طالبان اول ولسوالی زیباک در جنوب اشکاشم را ساعت یک بعد از ظهر تصرف نمودند. بعد تقریبا ساعت شش شام به اشکاشم رسیدند. تمام سربازان ساحه را ترک نموده به تاجکستان فرار نمودند و اکثر سلاح های خود را جا گذاشتند. نمیدانم که آنها با طالبان مذاکره کرده بودند یا نه، اما شنیدم که اردوی ملی از مرکز اجازه مقاومت نداشت. بنابراین، آنها مجبور شدند که فرار نموده جان خود را حفظ کنند. اما مردم عادی فرار نکردند. ما ساحه را ترک نکردیم. تصرف منطقه صلح آمیز بود و طالبان کسی را نکشتند.
در شب اول تصرف، دفاتر دولتی چور و چپاول شدند، اما طالبان گفتند که این کار ربطی به آنها ندارد. از آن بعد دیگر چور و چپاول صورت نگرفت. طالبان مردم را اذیت نمی کنند. اکثر طالبان از ولسوالی وردوج و بعضی شان از همین ولسوالی اشکاشم هستند. از نظر نژادی تاجک اند. در گذشته، اشکاشم منطقه ای بسیار آزاد حتی ازادتر از کابل بود، اما حالا آزادی خیلی محدود شده است.
[خانم تاجک، از ولسوالی اشکاشم بدخشان]
یکی از ساکنان سپین بولدک که درماه اسد قبل از سقوط کابل مصاحبه شده بود، در مورد تسلیم شدن نیروهای امنیتی در اواخر ماه سرطان به طالبان و همچنان قیام کوتاهی که منجر به انتقام گیری های وحشیانه شد، توضیح داد:
سپین بولدک (۲۳ سرطان ):
سپین بولدک به طالبان تسلیم شد. آنها شبانه به بازار ویش در مرز پاکستان آمدند. فکر می کنم قبلاً معامله صورت گرفته بود و به همین دلیل جنگ و درگیری زیاد رخ نداد. بعضی افراد پولیس که از معامله آگاه نبودند جنگ را با طالبان آغاز نمودند. طالبان از طریق بلندگو صدا کردند و گفتند، “جنگ نکنید. فرماندهان شما قبلاً تسلیم شده اند.”
بعداً [پس از اینکه طالبان مرکز ولسوالی را تصرف کردند]، نیروهای دولتی دوباره به طالبان حمله کردند و آنها را بسیار عقب راندند. برخی از نیروهای نظامی، پولیس و اردوی ملی از خانه هایشان شروع به تیراندازی به سمت آنها کردند. طالبان بعضی آنها را کشتند و بسیاری دیگر را اسیر کردند. سرنوشت آنها هنوز معلوم نیست. افرادی که به طالبان حمله کردند قبلاً نامه هایی دریافت کرده بودند که در آن گفته شده بود عفو شده اند. از این رو طالبان آدرس خانه آنها را می دانستند و همه آنها را دستگیر کردند. شنیدیم که آنها پس از دستگیری حدود صد افسر امنیتی را کشتند و صدها تن دیگر را به آن سوی خط دیورند بردند. من شش برادر از یک خانواده را می شناسم که همه را از خانه شان بردند. همه کشته شدند، به جز کوچکترین شان که راننده زرنج [ریکشا] است. آنها از ولسوالی ارغستان بودند و برای نیروهای امنیتی کار می کردند.
[پشتون، کارمند صحی از سپین بولدک در قندهار]
نقشه تفصیلی کنترول ولسوالی های افغانستان توسط راجر هلمز برای شبکه تحلیلگران افغانستان
- تسریع یافتن تصرف با سقوط مراکز ولایات
همزمان با سقوط اولین مراکز ولایات، کارزار تصرف تمام کشور سریعتر شد: زرنج مرکز ولایت نیمروز به تاریخ ۱۵ اسد (گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان را اینجا نگاه کنید) و شبرغان مرکز جوزجان به تاریخ ۱۶ اسد سقوط کرد. دوتن از مصاحبه شوندگان از شبرغان توضیح می دهند که چگونه جنگ در خارج از مرکز ولایت سبب شد مردم ابتدا به شهر بیایند و با آغاز حمله به شهر، آنجا را ترک کنند. با این حال، آنها دیدگاه های متفاوتی در مورد میزان بدی جنگ و آسیب و مرگ و میر ناشی از آن، دارند. یکی از مصاحبه شوندگان اظهار داشت که احتمالاً مردم محل به طالبان برای اینکه هوادار آنها بودند و یا بخاطر اینکه میخواستند جنگ و خشونت پایان یابد، کمک کرده اند.
شبرغان (۱۶ اسد):
قبل از تصرف شبرغان، جنگ برای یک ماه در اطراف شهر جریان داشت. نیروهای سابق هوایی در هدف گرفتن دقیق طالبان مشکل داشتند و اکثر خانه های ملکی ویران و مردم ملکی کشته شدند. طالبان هم بخاطر حفظ جان شان داخل خانه های مردم شدند. مردمی که از جنگ فرار میکردند در مرکز ولایت آمدند، اما زمانی که درگیری در مرکز ولایت شروع شد، ما مجبور شدیم شهر را ترک و به جایی امن برویم. پدرم در خانه ماند چون ما نخواستیم خانه ما چور و چپاول شود. بعد طالبان آمدند و به پدرم گفتند که میخواهند از خانه ما علیه نیرو های هوایی راکت پرتاب کنند آنها به پدرم گفتند، “اختیار داری که بمانی یا بروی، اما اگر کشته شدی، مسئولیت بدوش تو است.” بعد از آن، پدرم در محله عید به ما ملحق شد. ما سه روز آنجا بودیم تا اینکه طالبان آنجا را تصرف نمودند و بعد ما به ولسوالی آقچه رفتیم.
طالبان آقچه را تحت کنترول خود در آوردند، اما حد اقل در آنجا جنگ نشد. چون طالبان از سرپل و سانچارک به شبرغان آمده بودند، نصف مردم شبرغان به ولسوالی آقچه فرار نمودند، اما مردمی که در مزار یا کابل خویشاوند و اقارب داشتند، به آنجا فرار کردند. مردم برای نجات جان شان از همه چیز حتی طلا و پول گذشتند.
طالبان شبرغان را به زور تصرف نتوانستند. معامله ای سیاسی صورت گرفت و ساحه ما فروخته شد و به کمک مردم محل به طالبان داده شد. این را می گویم چون سرک ها و کوچه های شبرغان بسیار پیچیده است و طالبان هرگز بدون کمک جاسوسان در ساحه نمی توانستند وارد شوند. شنیدم که جاسوسان آنها در منطقه خیرخانه شبرغان نقشه می کشیدند و در طول جنگ به آنها کمک می کردند تا راه را پیدا کنند. عبدالرشید دوستم، رهبر شبرغان مایل به مذاکره نبود، اما مردم تصرف از طریق مذاکره را بر جنگ ترجیح دادند.
در آقچه، طالبان مردم را اذیت نکردند، اما از آنها خواستند تا برای شان غذا تهیه کنند. مردم به نوبت هر [خانواده] هفته ای یک بار به آنها غذا می دادند. در ولسوالی ها، طالبان گوسفندان مردم را ذبح می کردند و گوشت آن را برای خود می پختند. در شهرها از غذایی که مردم در خانه هایشان ذخیره کرده بودند می خوردند. اما آنها نمی توانستند چیزهای دیگری را با خود ببرند زیرا نمی توانستند همه چیز را با موترسایکل انتقال بدهند.
[خانم ازبک، مدیر قرضه و استاد دانشگاه، از شهر شبرغان جوزجان]
مراکز ولایت های کندز، سرپل و تخار روز بعد، ۱۷ اسد، سقوط کردند. در روز های بعدی، سقوط شهر ها در شمال، از جمله ایبک، مرکز سمنگان، پلخمری در بغلان و فیض آباد در بدخشان، ادامه داشت. در همه موارد، قبل از تصرف جنگ شدید رخ داد. در بعضی جا ها، جنگ در ولسوالی ها و مناطق اطراف ان واقع شد، اما به داخل شهر رخنه نکرد. طبق گفته مصاحبه شوندگان، درجاهای دیگر مثلاً در کندز و پلخمری جنگ شدید در داخل شهر رخ داد.
شهر کندز (۱۷ اسد):
وقتی درگیری در منطقه ما شروع شد، ما در یک عروسی بودیم، بنابراین بلافاصله آنجا را ترک کردیم و به خانه رفتیم. آن شب طالبان تمام شهر را گرفتند. قبل از تصرف شهر، برای مدت طولانی درگیری وجود داشت. بسیاری از مردم آواره شده بودند و در مکاتب از جمله در مکتب روبروی خانه من اقامت می کردند.
[خانم سادات، از شهر کندز]
خانواده های بیجاشدگان داخلی از ولایات کندز، تخار و بغلان که از جنگ بین طالبان و نیروهای امنیتی افغان فرار کرده اند، در مقابل خیمه های موقت در سرای شمالی در کابل نشسته اند. عکس: وکیل کوهسار / خبرگزاری فرانسه، ۲۰ اسد ۱۴۰۰
ایبک، مرکز ولایت سمنگان (۱۸ اسد):
یک روز قبل از اینکه طالبان ایبک را بگیرند ما به کابل رفتیم و ده روز آنجا ماندیم. ما ساحه را ترک کردیم چون شنیده بودیم که طالبان به زور با دختران مجرد ازدواج می کنند. ما از جنگ هم می ترسیدیم. همه همسایه های ما نیز فرار کردند تا خود را نجات دهند. ابتدا طالبان ولسوالی فیروز نخچیر را تصرف کردند که در آن تعداد زیادی کشته شدند، اما تصرف ایبک بدون جنگ اتفاق افتاد. پس از فرار اردوی ملی به طالبان تحویل داده شد.
[خانم سادات، کارمند بانک، از شهر ایبک سمنگان]
شهر پلخمری (۱۹ اسد ):
در منطقه ای که من زندگی می کنم ۴۰ روز درگیری جریان داشت. همه خانواده ها خانه های خود را ترک کردند. خانواده من به مزار شریف رفت و من در خانه تنها ماندم. در طول جنگ، به خانه همسایه رفتم تا در زیرزمینی او پناه بگیرم. یک موشک به خانه ام اصابت کرد و بخشی از دیوار را خراب کرد. بسیاری از ساختمان ها، تانک تیل ها، مغازه ها، خانه ها در جریان جنگ خراب شدند. و بسیاری از خانه های فرماندهان توسط افراد ناشناس چور و چپاول شد. بالاخره، نیروهای دولتی رفتند و طالبان در عرض یک ساعت منطقه را تحت کنترول خود درآوردند. من در خانه ماندم تا که از خانه نگهداری کنم. طالبان همان شب دوبار بعد از ساعت دوی شب آمدند و پرسیدند که کسی در خانه هست. اما آنها به کسی آسیب نرساندند. خانواده من یک هفته پس از تصرف پلخمری به خانه برگشت. تا آن زمان، آنها بیش از یک ماه در مزار شریف بودند.
[مرد پشه ای، بیکار، از شهر پلخمری بغلان]
فیض آباد، مرکز ولایت بدخشان (۱۹اسد):
طالبان فیض آباد را گرفتند، اما نه به این دلیل که در جنگ پیروز شدند، بلکه به این دلیل که دولت مرکزی به اردوی ملی دستور داد که جنگ نکند. تا دو روز قبل از تصرف شهر، در چهار طرف آن درگیری شدیدی وجود داشت. هر شب ۴۰ تا ۵۰ نفر از هر دو طرف کشته می شدند. بسیاری از خانواده ها در جنگ آواره شدند و به فیض آباد آمدند. شش خانواده چند روزی در خانه من ماندند. دستوری از ارگ ریاست جمهوری برای واگذاری و تسلیم دهی ساحه وجود داشت که واقعاً روحیه اردوی ملی را تضعیف کرد – به همین دلیل آنها رفتند و به جاهای مختلف فرار کردند. مقامات دولتی آنچه را که دولت مرکزی به آنها گفته بود انجام دادند، هرچند برخی از آنها تلفنی نیز با طالبان در تماس بودند.
[مرد ازبک، انجنیر ساختمان، از فیض آباد بدخشان]
پس از سقوط پی هم ولایات در شمال، دیگر مراکز ولایات، از جمله قندهار، هرات و بادغیس، همه به تاریخ ۲۱ اسد تسلیم شدند:
شهر قندهار (۲۱ اسد):
طالبان برای تصرف قندهار یک و نیم ماه جنگیدند. این یکی از بدترین تجربه های زندگی من بود. طالبان از چهار طرف شهر را محاصره کرده بودند و تمام راه ها مسدود شده بود. مردمی که در اثر جنگ در ولسوالی ها آواره شده بودند، به داخل شهر می آمدند. وقتی تعداد افزایش یافت، مردم شهر به فکر رفتن از شهر افتادند، زیرا می ترسیدند در شهر نیز درگیری رخ دهد. مردم زیادی به کابل رفتند. سپس، دو روز قبل از تسلط طالبان، تمام پروازهای [غیر نظامی] متوقف شد. در آن شب، زمانی که طالبان قندهار را تصرف کردند، مقامات عالی رتبه دولتی و نیروهای ویژه افغان که توسط ایالات متحده آموزش دیده بودند، از طریق هوا فرار کردند. آنهایی که در پست ها و موقف های پایین تری بودند جا ماندند.
از آنجایی که بسیاری از مردم خانه های خود را ترک کرده بودند، دزدان به خانه های مردم و ادارات دولتی دستبرد زدند. خانه من نزدیک دانشگاه قندهار است و صبح مردم برای غارت دانشگاه آمده بودند. آنها حتی برای دزدی به مکاتب داخل شدند. خوشبختانه، طالبان کسی را در منطقه من نکشت. اما گزارش هایی را در شبکه های اجتماعی دیدم که جنگجویان طالبان به دلایل شخصی و انتقام گیری، عده ای را کشتند. پس از تصرف قندهار، طالبان در جستجوی ساختمانهای دولتی برای اسکان جنگجویان خود گشتند و خانههایی را که گمان میکردند اسلحه در آنها وجود دارد بازرسی کردند.
[مرد پشتون، اهل قندهار، محصل طب در دانشگاه قندهار]
شهرهرات (۲۱ اسد):
قبل از اینکه طالبان بر هرات تسلط بیابند، ما توسط سازمانی که مادرم در آن کار می کند، به کابل منتقل شدیم. چند روز بعد از رفتن ما، طالبان شهر را تصرف کردند. ما رفتیم چون حتی از نام “طالب” می ترسیدیم. از قبل در اطراف شهر بین مجاهدین [نیروهای خیزش مردمی] و طالبان جنگ جریان داشت. صدای شلیک موشک از شرق و جنوب به گوش می رسید. ما می ترسیدیم که میدان هوایی هرات به زودی بسته شود، به همین دلیل بلافاصله آنجا را ترک کردیم. متأسفانه اندکی بعد کابل نیز به تصرف طالبان درآمد. سقوط کابل مسالمت آمیز و بدون جنگ بود، اما تصرف هرات به هیچ وجه مسالمت آمیز نبود. اما بهتر است به جای تسلط از کلمه تسلیم استفاده شود زیرا طالبان، افغانستان، به ویژه کابل را تصرف نکردند، بلکه به آنها واگذار شد.
در هرات، همه مردم در تلاش بودند تا به مناطق امن تر کوچ کنند. بعد که به کابل آمدیم، جایی برای ماندن پیدا نکردیم. تمام مهمانخانه ها، هوتل ها و پارک ها پر از آوارگان یا بیجا شدگان داخلی بود. من فکر می کنم بسیاری از مردم به کابل نقل مکان کردند زیرا فکر می کردند این آخرین ولایتی است که سقوط می کند. در پایان، کابل دومین ولایتی بود که تحت کنترل طالبان قرار گرفت.
در مدت یک و نیم ماه اقامت خود در کابل، ابتدا یک خانه در منطقه پشت میدان هوایی کابل کرایه کردیم، اما روند تخلیه توسط خارجی ها افراد زیادی را به خود جذب کرد که منطقه بسیار مزدحم شد و صدای مهیب تیراندازی را از میدان هوایی می شنیدیم. ما رفتیم و خانه دیگری در کارته چهار کرایه کردیم. اما کابل کم کم [پس از سقوط] ناامن می شد، بنابراین به هرات برگشتیم. به طور کلی وضعیت هرات بهتر است، شاید به این دلیل که طالبان در کابل از پاکستان و ولایات مختلف [افغانستان] هستند. در هرات شاید طالبان از خود ولایت هرات باشند. همچنین، آنها به ندرت در شهر دیده می شوند. مردم از نگاه کردن به طالبان می ترسند. بنابراین، مردم درجا هایی که طالبان حضور زیادی ندارند، احساس آرامش بیشتری می کنند.
وقتی به خانه خود برگشتیم، چیزی به غارت نه رفته بود، اما شنیدم که طالبان خانه های نمایندگان مجلس و دیگر چهره های مشهور را چور و چپاول کرده اند. آنها باور دارند که این اموال متعلق به عموم مردم، یعنی بیت المال است. من با چشمان خود شاهد هیچ خشونتی نبوده ام، اما ویدئوهایی را در شبکه های اجتماعی تماشا کردم که نشان می دهد طالبان مردم را دستگیر می کنند. پدر یکی از دوستانم که در انتخابات قبلی مجلس نامزد بود توسط طالبان دستگیر شد. او پس از چند روز آزاد شد. یکی از معلمان من که شاعر نیز هست دستگیر شد، اما پس از انتشار خبر [دستگیری او] در شبکه های اجتماعی، طالبان او را آزاد کردند.
[خانم تاجک، کارمند دولت، از هرات]
قلعه نو، مرکز ولایت بادغیس (۲۱ اسد):
طالبان جنگ علیه دولت سابق در بادغیس را به تاریخ ۱۴ اسد آغاز کردند. آنها زندانی ها را از زندان بادغیس آزاد کرده و یک هفته جنگیدند. ما در جریان جنگ های قبلی به هرات گریخته بودیم و ۲۰ روز [قبل از بازگشت به خانه] در آنجا ماندیم. اما پس از آن طالبان برای بار دوم حمله کردند و ما نتوانستیم ساحه را ترک کنیم. بنابراین خانواده ام را به قریه فرستادم در حالی که خودم در خانه ماندم.
در ولسوالی ها، طالبان بزرگان و افراد متنفذ را فرستاده بودند تا به اردوی ملی بگویند که یا تسلیم شوید یا کشته خواهند شد، اما در قلعه نو، اردوی ملی واقعاً خوب می جنگید و روحیه آنها بالا بود. سپس در شب ۲۱ اسد به اردوی ملی دستور داده شد که عقب نشینی کنند و به مقر خود برگردند. فکر می کنم از ادارات عالی دولتی [در کابل] دستور داده شده بود که این ولایت به طالبان واگذار شود. مقامات [ولایتی] از طالبان خواستند تا صبح صبر کنند تا تصمیم بگیرند که بجنگند یا مذاکره کنند. روز بعد تسلیم شدند و مرکز این ولایت را به طالبان سپردند.
اولین کاری که طالبان پس از تصرف بادغیس انجام دادند، تعویض بیرق های دولت جمهوری با بیرق های امارت اسلامی بود. سپس به مساجد رفتند و با موتر های رنجر و با سلاح های خود در شهر چرخیدند و مردم را تشویق کردند که از خانه های خود بیرون بیایند و فعالیت خود را از سر بگیرند. آنها سعی کردند طوری رفتار کنند که مردم آرامش بیشتری داشته باشند. آنها همچنین به مردم گفتند که به خانه برگردند. بسیاری از فرماندهان قبلی، مقامات دولتی و نظامی و افراد ثروتمند، آنجا را ترک کرده بودند، زیرا میترسیدند که طالبان خانههایشان را بازرسی کنند و سلاحهایشان را بخواهند، یا از آنها بپرسند که چگونه این همه پول به دست آوردهاند. طالبان چند خانه را تفتیش کردند و اسلحه گرفتند. و دیگران را آزار دادند.
بعضی از نیروهای اردوی ملی و فرماندهان پس از تسلیم شدن توسط طالبان کشته شدند. به عنوان مثال، رئیس امنیت ملی ولایت بادغیس که فیلم [قتل] او در شبکه های اجتماعی پخش شد. در ولسوالی ها هم چنین اتفاقاتی رخ داد. این به خاطر جنایات جنگی آنها و دشمنی شخصی طالبان با آنها است. پس از اعلام عفو عمومی، جنگجویان طالب به دلایل مختلف ۱۰ تا ۱۲ تن را در قلعه نو کشتند.
[مرد تاجک، استاد دانشگاه در یکی از دانشگاه های خصوصی در بادغیس، از قلعه نو بادغیس]
قلعه نو، مرکز ولایت بادغیس (۲۱ اسد):
ما قبلاً به دلیل جنگ در منطقه خود تقریباً یک ماه را در شهر هرات سپری کرده بودیم. بعد از عید برگشتیم اما دوباره درگیری شروع شد و برای اینکه در امان باشیم به مناطق اطراف قلعه نو فرار کردیم. بیشتر وقت ها جنگ از طرف شب بود، شب می رفتیم و صبح برمی گشتیم. پس از سه شب جنگ، دولت از طالبان مهلت خواست تا در مورد آنچه که باید انجام دهد، فکر کند. تصمیم گرفتند که تسلیم طالبان شوند و ولایت را تحویل دهند.
برادرم در ولسوالی ها در جنگ شرکت می کرد. او آنجا بود که دو هفته قبل طالبان برخی از مناطق دیگر را تصرف کردند. او گفت که سربازان اردوی ملی آب برای نوشیدن یا گلوله برای جنگیدن نداشتند، بنابراین مجبور شدند تسلیم شوند. جنگجویان طالبان که از این ولایت بودند، هر گوشه و مسیر ولسوالی ها را می شناختند و راحت تر از نیروهای اردوی ملی که از ولایات دیگر بودند، می توانستند بجنگند. اما دلیل اصلی شکست اردوی ملی عدم حمایت از طرف دولت مرکزی بود. آنها در ولسوالی مقر تقریباً ۴۵ سرباز را در یک روز پس از اینکه والی به نیروهای مسلح دستور عقب نشینی و انتقال سلاح با خود شان داد، کشتند. به آنها قول داده شده بود که نیروهای دیگری برای کمک به آنها بیایند، اما نیامد. در راه قلعه نو، طالبان حمله کردند و همه را کشتند.
در جریان حملات طالبان در هفته قبل از تصرف، بسیاری از دکان ها غارت شدند. زمانی که طالبان منطقه ما را تصرف کردند، اولین کاری که کردند این بود که امنیت دکان ها را تامین کنند. بسیاری از مردم بدون اینکه حتی درهای خانه های شان را قفل کنند، آنجا را ترک کرده بودند. وقتی روز بعد از تصرف برگشتیم، همه خانههای مان سالم بود و چیزی را نبرده بودند.
پس از تصرف بادغیس، هیچ خشونتی علیه غیرنظامیان در شهر صورت نگرفت. پدرم کارمند دولت بود و برادرم برای امنیت ملی کار میکرد، اما ما هنوز توسط طالبان مزاحمت یا تنبیه نشدهایم. آنها از کارمندان امنیت ملی خواستند که به سر کار خود بازگردند. برادرم در یک ماه گذشته به سر کار رفته است. طالبان حتی از کارمندان فراری خواستند که برگردند. گفتند: با شما مشکلی نداریم، بیایید و مثل سابق به کارتان ادامه بدهید.
[زن پشتون، قابله، از قلعه نو بادغیس]
پس از سقوط هرات و قندهار، به نظر میرسید که تمام کشور به جز کابل و چند محل در اینجا و آن جا تصرف شود. در واقع، همانطور که مصاحبه شوندگان ما توضیح دادند، جنگ به تاریخ ۲۲ و ۲۳ اسد ادامه یافت.
شهر قلات، مرکز زابل (۲۲ اسد):
طالبان بدون جنگ شهر ما را تصرف کردند. هیچ خطر یا خشونتی را تجربه نکردیم. تنها چیزی که دیدیم این بود که مردم پوسته های امنیتی را غارت می کردند. حتی کلکین و دروازه های پوسته های امنیتی را بردند. برخی از غارتگران کمپیوترها را از ادارات دولتی بیرون کشیدند. در این زمان اسلحه بسیار ارزان شده بود. قیمت یک قبضه تفنگچه فقط هزار افغانی بود. مردم عادی بعضاً یک قبضه تفنگچه یا سایر اسلحه جات را به صورت رایگان دریافت می کردند.
[مرد پشتون، مدیر مکتب خصوصی از شهر قلات زابل]
ولسوالی سید کرم پکتیا (۲۲ اسد):
ولسوالی ما دوبار به دست طالبان افتاد. یک بار [در اوایل ماه سرطان] قبل از عید اضحی و بار دیگر زمانی که طالبان تمام ولایت را تصرف کردند. اولین بار که ولسوالی سقوط کرد، طالبان دفتر اداری ولسوالی را آتش زدند و غارت کردند. سپس دولت منطقه را پس گرفت، اما خط اول جنگ باقی ماند. جنگ همیشه جریان داشت. طالبان بارها حمله نمودند و نیروهای دولتی مقاومت زیادی کردند. واقعًا ولسوالی سید کرم را به میدان جنگ تبدیل کردند.
وقتی خط اول جنگ به بازار رسید، دکانداران دکان های خود را بستند و اجناس خود را به خانه بردند. بازار یک ماه تعطیل بود. هیچکس به جز افراد نظامی بیرون نمی رفت. وقتی جنگ شدت گرفت، خانواده های زیادی خانه های خود را ترک کرده و به گردیز رفتند. مخابرات قطع شد و هیچ کس نمی توانست با اقوام و دوستان شان تماس بگیرد. طالبان از خانه های مردم به عنوان پایگاه برای حمله به نیروهای دولتی استفاده کردند. بسیاری از خانه ها به دلیل شلیک توپ دولت سوختند. دولت در تلاش بود تا این خط دفاعی را قوی نگه دارد، تا طالبان به گردیز زیاد نزدیک نشوند. سرانجام پس از جنگ شدید اندکی پس از سقوط سید کرم ، گردیز سقوط کرد. کسی به فکر مردم نبود. برای طالبان مهم نبود که آیا مردم کشته یا زخمی می شوند یا خانه هایشان ویران می شود. آنها فقط به این فکر می کردند که همه مناطق را تحت کنترول خود درآورند. و دولت با شلیک توپ بیشتر به مردم آسیب رساند.
[مرد پشتون، فارغ التحصیل دانشگاه/ دکاندار از سید کرم در پکتیا]
فیروز کوه، مرکز غور (۲۲ اسد):
تمام ولسوالی های غور قبل از تصرف مرکز این ولایت به دست طالبان سقوط کرده بودند. ما تقاضای کمک هوایی کردیم، اما در عوض، دستوری از سوی مشاور امنیت ملی [حمدالله محب] دریافت کردیم که به همه قوماندانان ارتش در ولسوالی ها بگوییم که عقب نشینی تاکتیکی کنند. به عنوان مثال، زمانیکه از حمله به منطقه شهرک خبر شدیم، درخواست کتبی به دفتر معاون اول رئیس جمهور ارسال کردیم. گفتند نیروی هوایی می فرستند اما دروغ گفتند. گوشی هایشان را خاموش کردند. تا ساعت ۱ صبح منتظر بودیم. در آن شب، طالبان ۱۸ سرباز را کشتند و هفت سرباز را زخمی کردند. همه جنگجویان مردمی تسلیم شدند. در سایر ولسوالی ها نیز همین اتفاق افتاد. به عنوان مثال، نیروها در ولسوالی تولک به مدت یک هفته جنگیدند. والی غور در شبکه های اجتماعی خواستار حمایت هوایی شد. در نهایت ۱۱ سرباز از یک خانواده در اینجا کشته شد. همگی پسر کاکا واقارب نزدیک بودند. بسیاری دیگر زخمی شدند. [شهرک و تولک در اواسط ماه جوزا سقوط کردند.]
ما تعدادی از سربازان را به مرکز ولایت انتقال داده نجات دادیم، اما بسیاری دیگر را از دست دادیم. من تعداد دقیق را نمی دانم، اما فکر می کنم بیش از ۵۰ نفر بودند. آنها نمی خواستند تسلیم شوند و تا زمان کشته شدن توسط طالبان، جنگیدند. نیروهایی که تسلیم شدند، بعداً ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ افغانی از طرف طالبان دریافت کردند و اجازه یافتند که به خانه بروند. عده ای فرار کردند و بعدا دستگیر شدند. آنها در زندان بودند تا زمانی که طالبان عفو خود را اعلام کردند، به عنوان مثال، ولسوال های ولسوالی تولک و شهرک.
طالبان از طریق مذاکره ولسوالی های تیوره، ساغر و لعل و سرجنگل را تصرف کردند. در ولسوالی چهارسده نیروها یک هفته جنگیدند اما سلاح کافی نداشتند و در نهایت با طالبان نیز مذاکره کردند.
طالبان سرانجام مرکز این ولایت را از طریق مذاکره تصرف کردند. بعدازظهر پنجشنبه [۲۱ اسد]، والی، قوماندان اردوی ملی، رئیس امنیت و سایر مقامات با طالبان در خارج از مرکز ولایت ملاقات کردند و تصمیم گرفتند شهر را تسلیم کنند. عصر همان روز با من تماس گرفتند که غور در یک معامله به طالبان داده شده است. من نمی توانستم آن را باور کنم و بلافاصله به دفتر اداری ولایت رفتم. مسئولان دیگر به من گفتند که درست است. سعی کردم با دفتر رئیس جمهور تماس بگیرم اما کسی جواب نداد. با معاون ریاست امنیت ملی صحبت کردم که به من گفت مشکلی نیست. گفت فعلا باید عقب نشینی کنیم و بعد دوباره شروع کنیم. روز بعد، طالبان وارد شهر شدند. همه چیز را به آنها دادیم و به خانه رفتیم. من شوکه شدم.
مردان ما به دلیل (تصمیمات مقامات امنیتی این ولایت) کشته شدند. زمانی که (اوایل سال) به ما پنج دقیقه فرصت داده شد تا با مشاور امنیت ملی صحبت کنیم، او به ما گفته بود که نگران نباشیم. او گفت که هشت میلیون افغانی به هر یک از اعضای پارلمان داده اند تا مردم را برای جنگ با طالبان جمع آوری کند. اما وقتی نمایندگان مجلس آمدند فقط خودشان را آوردند. شاید ۵۰ تا ۱۰۰ نفر را جمع کرده بودند، فقط از طریق پول. به همین دلیل کار نکرد.
قوماندان ولسوالی ساغر یک ماه قبل از تصرف توسط قوماندان اردوی ملی برکنار شد. طالبان ولسوالی ساغر را تا زمانی که او آنجا بود نتوانستند بگیرند و موصوف بدون کدام دلیل اخراج شد. روزی که موصوف به مرکز این ولایت رسید، دو ولسوالی سقوط کرده بود. نیروهای امنیتی نمی خواستند ولایت را تسلیم کنند، اما بالادستی ها قبلاً تصمیم گرفته بودند. نیروهای ما تا آخر آماده جنگ بودند. ظرفیت و روحیه خوبی داشتند. ما اسلحه و مهمات داشتیم تا یک سال جنگ کنیم، اما نمی توانستیم آنها را به ولسوالی ها بفرستیم زیرا طالبان تمام راه ها را مسدود کرده بودند. به قول اردوی ۲۰۷ ظفر نیاز داشتیم که هلیکوپتر برای ما بفرستد، اما نفرستاد.
[مرد تاجیک، مقام سابق حکومت محلی از فیروز کوه غور]
فیروز کوه، مرکز غور (۲۲ اسد):
در غور حملات گسترده ای از سوی طالبان صورت گرفته بود که برخی از آنها از ولایات همجوار مانند بادغیس، فراه و هلمند بودند. بعد از اینکه همه ولسوالی ها به دست طالبان افتاد، آنها حملات خود را بر فیروز کوه افزایش دادند، اما در روزهای آخر، جنگ مانند قبل نبود، فقط مقداری شلیک اسلحه کوچک و تعدادی تیراندازی در هوا وجود داشت. سپس در ۲۱ اسد، مقامات محلی و نیروهای امنیتی فیروز کوه را ترک کردند و به یک پایگاه نظامی عقب نشینی کردند و طالبان تمام ساختمان های دولتی را تحت کنترول گرفتند. پس از آن شهر با معامله ای به دست طالبان افتاد. حتی یک گلوله هم شلیک نشد. طالبان خیلی آرام وارد شهر شدند.
اکثر ولایات از طریق یک معامله به دست طالبان افتاد. مقامات دولتی با بزرگان قبیله ای که میان دولت و طالبان میانجیگری می کردند، هماهنگی کردند. یا بهتر است بگوییم که بزرگان قومی از سوی طالبان مأمور شدند تا مقامات دولتی را متقاعد کنند تا ولسوالی ها و ولایات را تحویل دهند.
روزی که طالبان وارد شهر شدند، افراد زیادی عازم ولسوالی ها و مناطق اطراف شدند. نزدیک به سه روز بازار فیروز کوه تعطیل بود. مردم ترسیدند. اوضاع بسیار نامشخص بود و مردم وحشت زده بودند، زیرا هیچ کس نمی توانست تشخیص دهد که که طالب است و که دزد. روزی که ولایت سقوط کرد، مردم ولسوالی ها بخاطر سیلاب یا شاید به این دلیل که فکر می کردند می توانند غارت کنند، وارد شهر شدند. هرکسی که با آن برمیخوردید ممکن بود مشکل ساز باشد. خوشبختانه خانهها و دکانهای مردم به حال خود ماند و به مردم عادی آسیبی نرسید، اما متأسفانه تمام ادارات دولتی در غور غارت شد. هم طالبان و هم مردم در آن شرکت داشتند. همچنین زمانی که از این معامله مطلع شدند، برخی از مقامات دولتی نیز بعضی چیزها را خودشان برداشتند.
[مرد تاجیک، فعال جامعه مدنی اهل شهر فیروز کوه غور]
گردیز، مرکز ولایت پکتیا (۲۳ اسد):
پس از سقوط چندین ولسوالی، جنگ در نزدیکی شهر آغاز شد. من در ریاست معارف کار می کردم. شایع شده بود که طالبان گردیز را تصرف خواهند کرد، پس رئیس اداره ما تصمیم گرفت همه کارمندان را به خانه هایشان بفرستد. همه سعی می کردند منطقه را ترک کنند، به خصوص آنهایی که خانه هایشان نزدیک ادارات دولتی بود. می خواستم به خانه پدرم در ولسوالی بروم، اما نتوانستم. بنابراین من در خانه خود ماندم. همه می ترسیدند که چه اتفاقی می افتد. در اطراف شهر جنگ شدیدی در گرفت، اما در داخل شهر جنگ نبود. فقط در نزدیکی قول اردو صدای تیراندازی شنیده می شد.
زمانی که طالبان وارد شهر گردیز شدند، زندان را تصرف کردند و تمامی زندانیان را آزاد کردند. والی و دیگر مقامات دولتی به پایگاه قول اردوی ۲۰۳ تندر عقب نشینی کرده و دفتر والی و مقر پولیس ولایت را بدون درگیری به طالبان واگذار کردند. فقط ریاست امنیت ملی تسلیم نشد و می خواست بجنگد، اما بزرگان چندین بار به ریاست امنیت ملی رفتند و از آنها خواستند که تسلیم شوند. پس با وساطت بزرگان، امنیت ملی نیز تسلیم شد. در آن شب طالبان تمام ولایت را تصرف کردند. روزی که شهر سقوط کرد، بازار تعطیل شد. مردم ترسیده بودند. خانه من نزدیک بالاحصار [قلعه تاریخی] گردیز است. طالبان بالاحصار را به تاریخ ۲۳ اسد تصرف کردند، بیرق ملی را پایین آورده و بیرق خود را برافراشتند. وقتی طالبان آمدند مردم خیلی ناراحت شد.
شهر خاموش بود. کسی جایی نمی رفت و تا آنجایی که من شنیدم در آن روز ۴۰ نفر از دو طرف کشته شدند و اجساد آنها به شفاخانه مرکزی گردیز آورده شد. طالبان با موتر های رنجر دولتی وارد شهر شدند. بازار بسته بود و فقط طالبان گزمه می زدند. فردای آن روز، بازار نیمه باز بود، مردم برای دیدن طالبان به شهر هجوم آورده بودند. طالبان در شهر زیاد گشت می زدند. در هفته اول پس از ورود طالبان، هیچ زنی در شهر رفت و آمد نمی کرد. پس از آن اوضاع عادی شد، بازارها همه باز بود و زنان می توانستند آزادانه در شهر تردد کنند. بعضی ها با محرم خود می رفتند چون در این ولایت سنت همین است. زنان هنوز در بازار خرید میکنند، اما بسیار کمتر از قبل از ورود طالبان.
[زن پشتون، معلم از گردیز، مرکز ولایت پکتیا]
نیلی، مرکز دایکندی (۲۳ اسد):
طالبان منطقه ما را بدون جنگ تصرف کردند. تجار، بزرگان قبیله و دیگر افراد با نفوذ نیلی نقش مهمی در تسخیر مسالمت آمیز این ولایت داشتند. آنها می دانستند که نه اردوی ملی سلاح کافی برای جنگیدن دارد و نه مردم به اندازه کافی مسلح اند تا در برابر حملات طالبان مقاومت کنند. کسانی که تجارت داشتند نگران از دست دادن اموال شان بودند. از این رو از مقامات ولایتی خواستند که شهر را به صورت مسالمت آمیز تحویل دهند و گفتند: اگر بجنگید دولت مرکزی به شما کمک نمی کند. همه ما شاهد سقوط ولایات دیگر بودیم. بنابراین یک روز قبل از ورود طالبان، همه کارمندان دولت کار هایشان را ترک کردند. آنها به جای خونریزی تصمیم به فرار گرفتند. بعد که طالبان آمدند، بزرگان قومی به استقبال آنها رفتند.
مردم خیلی نگران بودند. آنها فکر می کردند که طالبان دخترانشان را خواهند گرفت. پس آنها را به ولسوالی ها فرستادند. مثلاً وقتی از شهر خارج شدم، بستگانم سه دختر جوان را با من به ولسوالی فرستادند.
خانه های بسیاری از مردم در جریان تصرف توسط افراد ناشناس غارت شد. اموال دولتی مانند لپ تاپ، چوکی، فرش و کوچ به سرقت رفت. پس از تصرف مرکز، دو تن کشته و چند تن دیگر زخمی شدند و طالبان کسانی را که با حکومت قبلی ارتباط داشتند، زندانی کردند. سپس ۱۴ تن در ولسوالی خدیر کشته شدند و طالبان مردم را در ولسوالی های پاتو، کیجران، گیزاب و خدیر مجبور به ترک خانه های شان کردند. طالبان حتی خانه های مردم را به آتش کشیدند. در دایکندی خشونت وجود داشت و همچنان ادامه دارد.
[زن هزاره، کارمند سابق دولت اهل نیلی در دایکندی]
ولسوالی شهرستان دایکندی (۲۳ اسد):
تصرف شهرستان بدون جنگ و خشونت صورت گرفت. قوماندان اردوی ملی شهرستان حاضر بود و حکومت قبلی با ورود طالبان سلاح های خود را به سادگی تحویل داد. طالبان به تمام کارمندان دولت قبلی یک نامه ایمنی دادند تا بتوانند با خیال راحت به خانه هایشان بروند. به کسی صدمه نزدند.
[مرد هزاره، مالک زمین از ولسوالی شهرستان دایکندی]
اسدآباد، مرکز ولایت کنر (۲۳ اسد):
دو ولسوالی که برای اولین بار [در اوایل سرطان] سقوط کردند، ولسوالیهای ناری و غازیآباد، بیش از یک ماه توسط نیروهای طالبان محاصره و همه راههای تدارکاتی مسدود شده بود. این دو ولسوالی پس از چند روز جنگ شدید با حملات از هر سو، تسلیم طالبان شدند. تمام نیروهای امنیتی – پولیس سرحدی، امنیت ملی و پولیس محلی، اردوی ملی افغانستان در مجموع ۳۸۵۰ مرد مسلح تسلیم شدند.
در ۱۴ اگست، ساعت ۱۰ صبح، آنها با مخابره به دفتر والی گفتند که سه ولسوالی دیگر، اسمار، شیگل و دانگام، پس از مذاکره حکومت محلی [مقامات] با طالبان تسلیم شده اند. والی و معاون اداری وی با کاروان موترهای زرهی راهی جلال آباد شدند و پول پروژه های عمرانی و معاش معلمان، پولیس و کارمندان دولت را با خود بردند. این پول اکنون ناپدید شده است، اما طالبان ۲۲ موتر زرهی را پس گرفتند. پس از خروج والی و نیروهای نظامی، ولایت در ظهر آن روز به دست طالبان افتاد.
اکنون اوضاع آرام است [جنگ نیست] و دکان ها باز هستند – اگرچه من خودم نمی توانم بیرون بروم چون یک مقام عالی رتبه دولتی بودم. هنوز بی نظمی زیادی وجود دارد و افراد مسلح کنترول نشده زیادی وجود دارند، بنابراین من جایی نمی روم. هر روز افسران بلندپایه دولتی و کارمندان امنیت ملی به طور مرموزی کشته می شوند.
[زن پشتون، کارمند سابق دولتی از شهر اسدآباد کنر]
مزارشریف، مرکز ولایت بلخ (۲۳ اسد):
قبل از تصرف مزارشریف، افراد زیادی از ولایات همجوار در جستجوی سرپناه به اینجا آمده بودند. رهبران سیاسی به مردم اطمینان دادند که به طالبان اجازه نخواهند داد مزار را تصرف کنند. بنابراین زمانی که تصرف اتفاق افتاد، همه شوک دیدند و بسیاری از مردم به کابل فرار کردند. ما فکر می کردیم که به دلیل تمرکز نیروهای مسلح و حضور رهبران سیاسی [در پایتخت]، آنها هرگز اجازه نمی دهند کابل سقوط کند. اکنون افغانستان متلاشی وتکه تکه شده و هیچ کس نمی تواند آن را سر و سامان داده و به زمان قبل از سقوط بر گرداند. حتی یک هفته پس از سقوط کابل، ما هنوز امیدوار بودیم که دولت قبلی به مقابله بپردازد و طالبان را از شهرها بیرون کند، اما وقتی خبر تخلیه مردم توسط خارجی ها را دیدیم، متوجه شدیم که هیچ امیدی نیست. آرام آرام مردمی که به کابل فرار کرده بودند به مزار بازگشتند.
[زن هزاره، روانشناس از شهر مزارشریف].
ولسوالی خیرکوت در پکتیکا (۲۳ اسد):
قبل از تصرف مرکز ولسوالی، مردم می ترسیدند که مبادا جنگی صورت بگیرد ، بنابراین بسیاری از آنها منطقه را ترک کرده نزد خویشاوندان خود رفتند. ما نرفتیم، اما میزبان سه خانواده بودیم. سرانجام طالبان منطقه ما را بدون درگیری تصرف کردند. اردوی ملی و مقامات فقط تسلیم شدند و وسایط شان را ، رنجرها و سلاح های خود را تحویل دادند. طالبان به هر یک از آنها ۵۰۰۰ افغانی دادند تا بتوانند به خانه برگردند. ما حتی صدای شلیک یک گلوله را نشندیم.
من دقیقا نمی دانم چرا نیروهای امنیتی و مقامات سابق نجنگیدند. شاید به آنها از کابل دستور داده شده بود که نجنگند. من حتی متوجه نشدم که منطقه ما تصرف شده است. پسرانم وقتی از دکان هایشان به خانه آمدند به من گفتند. آنها گفتند که ولسوال رفته و برخی از بزرگان در دفتر منتظر ماندند تا طالبان آمدند و کنترول را به دست گرفتند. من نرفتم، اما پسرانم آنجا بودند که این اتفاق افتاد.
بسیاری از مردم در ولسوالی ها این تصرف را جشن گرفتند. ۴۰ خریطه برنج پختند و دو گاو را ذبح کردند. من همچنین سه گوسفند را ذبح کردم زیرا خوشحالم که دیگر جنگ و فساد در منطقه من وجود نخواهد داشت. من شش پسر دارم، هیچ یک از آنها با طالبان کار نمی کنند، اما هنوز از این تصرف خوشحالم.
[مرد پشتون، قوماندان سابق جهادی از ولسوالی خیرکوت پکتیکا]
میمنه، مرکز ولایت فاریاب (۲۳ اسد):
هیچ جنگی در میمنه رخ نداد. نیروهای اردوی ملی نجنگیدند. در عوض آنها فرار کردند. با وجود اینکه جنگی در کار نبود، طالبان در شب اول تصرف شهر به تیراندازی ادامه دادند. و همه اموال را از ادارات دولتی بردند…. من فکر نمیکنم که مذاکرات [برای تسلیمی] صورت گرفته باشد، زیرا پس از تصرف میمنه توسط طالبان، آنها بلافاصله شروع به تلاشی و مصادره خانههای مقامات دولتی و افرادی کردند که در لیست سیاه آنها قرار داشتند. نمیدانم خانههای چه کسی بازرسی شده است، اما میدانم که همه آنها قبل از تصرف خانهها را ترک کرده بودند. [زن ازبک، دوا ساز سابق از پشتون کوت/میمنه در فاریاب]
روز بعد، یکشنبه ۲۴ اسد، با تسلیم جلال آباد آغاز شد.
جلال آباد، مرکز ولایت ننگرهار (۲۴ اسد):
طالبان به راحتی جلال آباد را تصرف کردند. صبح که از خواب بیدار شدیم، شنیدیم که در جاده های شهر هستند و با مردم دست می دهند. شنیدیم که مردم از آنها استقبال می کنند. آنقدر راحت به شهر ما آمدند، انگارکه تمام مدت آنجا بوده اند. در ابتدا از رفتن به جایی هراس داشتیم و حتی برنامه های خود را برای زیارت قبر پدرم لغو کردیم. برای خودمان چادری (برقع) خریدیم. می ترسیدیم اگر بیرون برویم ما دخترها را لت و کوب کنند، بنابراین روزهای اول اصلاً بیرون نه رفتیم، حتی با محرم. مردان نیز ترس داشتند چون ریش های شان تراشیده بود و کارمند دولت بودند. یازنه ام کارمند دولت بود. زمانی که طالبان اداره ولسوالی را تصرف کردند، او بلافاصله به خانه آمد.
آهسته آهسته اوضاع برای ما عادی شد و حتی بعضی از اعضای خانواده ام رفتند و با آنها [طالبان] عکس گرفتند. در هفته های اول طالبان در همه جای شهر بودند. حتی یک محل تلاشی (چک پاینت) روبروی خانه ما ایجاد کرده بودند . اما این روزها که سر قبر پدرم می رویم، حتی آنها را در منطقه خود نمی بینیم.
ما ترس از این داشتیم که بین دولت و طالبان جنگ شود، اما خوشبختانه این مسأله اتفاق نیفتاد. در آن شب که طالبان تیراندازی میکردند [احتمالاً در ۸ سنبله، پس از خروج آمریکاییها برای همیشه]، ما وحشت داشتیم زیرا فکر میکردیم که جنگ [دوباره آغاز شده است].
اقوام ما از تصرف طالبان راضی نیستند، زیرا وظیفه خود را از دست داده اند و اکنون مکاتب دخترانه بسته شده است. اما مردم، به ویژه زنان، که همیشه در خانه بودند و هیچ فعالیت بیرونی نداشتند، می گویند که با طالبان مشکلی ندارند و تنها چیزی که ما نیاز داریم امنیت است. همچنین در منطقه ما اختلافات خانوادگی زیاد است. طالبان بیایند و این مسائل را حل کنند.
[زن عرب، کارمندان غیر دولتی حرفه ای از شهر جلال آباد ننگرهار]
حینی که طالبان به اطراف کابل رسیده بودند، شایعات ورود جنگجویان آنها به شهر به گوش می رسید و تکذیب می شد، تا اینکه تا عصر بعد از ظهر، پس از خروج ناگهانی رئیس جمهور غنی و تیمش، کابل واقعاً در دست طالبان بود (به گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان اینجا مراجعه کنید.)
کابل (۲۴ اسد):
کابل روز یکشنبه ۲۴ اسد به دست طالبان افتاد. وقتی شنیدم طالبان به دروازه های کابل رسیده اند، بسیار ترسیدم. کلینیک دندان خویش را با سرعت بستم و رفتم. یک و نیم ساعت کاری که آن روز انجام دادم آخرین باری بود که با همکارانم کار کردم. اوضاع شهر آشفته بود. مردم نگران و وحشت زده بودند. کرایه تکسی دو برابر شده و از ۲۰ افغانی به ۴۰ افغانی رسیده بود. جاده ها خیلی بیروبار بود و رنجرها و لندکروزهای زیادی وجود داشت. تماس گرفتن سخت بود و دکان ها بسته بودند. بالاخره ساعت چهار بعد از ظهر به خانه رسیدم. تیراندازی صورت گرفت که ما را بسیار نگران کرد. روز خیلی بدی بود.
عصر همان روز طالبان وارد شهر شدند. خانه ما نزدیک جاده اصلی است و من از کلکین آنها را تماشا می کردم. من خیلی ترسیده بودم. من دو هفته از خانه بیرون نرفتم ، اما در فیس بوک پست گذاشتم و در تلویزیون دیدم که وضعیت بسیار بد است. مردم در کابل برای برداشت پول خود به بانک ها هجوم آورده بودند و در بیرون هر بانک صف هایی ایجاد شده بود. فروشگاه های بزرگ تعطیل شده و در جاده ها به جز کاروان های طالبان چیزی به چشم نمی خورد.
در روز دوم مردم آرام آرام از خانه ها بیرون شدند و مغازه ها باز شدند. برادرم رفت برای خرید. من خیلی نگران بودم، اما به مرور زمان به طالبان عادت کردم و در نهایت از خانه بیرون رفتم تا در بازار تایمنی خرید کنم، اما با ترس بسیار. من افراد بسیار کمی را دیدم، بالخصوص زنان را، و زنانی که در آنجا بودند، خود را خیلی پیچانده بودند، یعنی حجاب سرتا پا داشتند. با گذشت زمان اوضاع به حالت عادی برگشت و مردم وقتی دیدند که طالبان آنها را آزار نمی دهند به آنها عادت کردند. اما سقوط کابل، تنها در چند ساعت، سؤالات بزرگی را در مورد چگونگی وقوع این اتفاق و چرایی مقاومت نکردن اردوی ۳۰۰۰۰۰ نفری افغانستان ایجاد می کند. ما هرگز فکر نمی کردیم که طالبان به این راحتی به قدرت برسند. ما خوشحالیم که در گیری نشد و به مردم آسیب نرسید. مردم از جنگ و غارت می ترسیدند. خوشبختانه، این کار اتفاق نیفتاد. اما من هنوز نفهمیده ام که چگونه طالبان با وجود این همه نیروهای دولتی اینجا وارد شهر شدند.
[ زن سادات، داکتر دندان از شهر کابل]
با سقوط کابل، ولایات و ولسوالی های باقی مانده – به استثنای پنجشیر – نیز تسلیم شدند. در بیشتر موارد، این فقط یک تشریفات بود.
ولسوالی جاغوری غزنی (۲۴ اسد):
طالبان در ۲۴ اسد جاغوری را به راحتی و بدون درگیری تصرف کردند. پنج، شش نفر از بزرگان، که افراد با نفوذ و تصمیم گیرنده بودند، رفتند آنها را به دفتر مرکزی ولسوالی ما دعوت کردند. زمانی که طالبان به شهر اصلی رسیدند، اعلام کردند که به کسی آسیب نمیرسانند و ما همه برادر هستیم. هیچ خشونتی رخ نداد. آنها فقط بیرق های خود را بر فراز ساختمان های دولتی برافراشتند. مقامات و جنرال های حکومت قبلی پیش از پیش فرار کرده بودند
در کل، طالبان مردم را آزار نداده اند ، هر چند خانه ها را به خاطر پیدا کردن مقامات دولتی و سلاح تلاشی کردند. شورای علما به نحوی آنها را متقاعد کرد که اگر به تلاشی خانه ها ادامه دهند مردم شروع به مقاومت خواهند کرد، از این رو آنها این کار را توقف دادند. خوشبختانه مردم جاغوری در ردیف جنگجویان طالبان قرار ندارند، هرچند که عده ای به عنوان مثال با انجام جاسوسی با آنها همکاری می کنند. آنها با قرار دادن افراد دیگر در برابر طالبان، آنها را در معرض خطر قرار می دهند.
[مرد هزاره، کارمندان غیر دولتی مسلکی از جاغوری در غزنی]
ولسوالی یکاولنگ بامیان (۲۴ اسد):
طالبان قبل از تصرف بامیان، نمایندگان خود را جهت ملاقات با مقامات دولتی در مرکز شهر فرستادند. نه دولت و نه اردوی ملی قصد جنگ داشتند و نه هم مردم از آنها می خواستند که جنگ کنند. در ولسوالی یکاولنگ، مقامات دولتی قبلی دفتر ولسوالی را دو ساعت قبل از آمدن طالبان ترک کرده بودند.
[ مرد سید، داکتر از ولسوالی یکاولنگ بامیان ]
ولسوالی استالف ولایت کابل (۲۴ اسد):
قبل از اینکه طالبان به منطقه ما [در ۲۴ اسد] بیایند، از طریق بزرگان به ولسوالی پیغام دادند و گفتند: ما میآییم و نباید مقاومت کنید. طالبانی که این ولسوالی را تصرف کردند از خود استالف بودند، برخی از بزرگان قومی بودند. بیشتر آنها اهل منطقه ای به نام شورابه بودند. آن روز بازار نیمه باز بود، اما بیشتر دکان ها بسته ماندند، زیرا مردم همچنان می ترسیدند که درگیری شروع شود.
بعد از دو سه روز مردم دوباره کم کم شروع به بیرون رفتن کردند و بازار باز شد. طالبان با مردم خوب رفتار کردند و مزاحمتی برای کسی ایجاد نشد. آنها از تأسیسات دولتی محافظت کردند، سلاح ها و تجهیزات نظامی های سابق را گرفتند و به آنها اجازه دادند خانه بروند. تعدادی از آنها به کابل نقل مکان کردند. امنیت در حال حاضر خوب است ولی قبلا هم خوب بود.
[مرد تاجیک، معلم از استالف در ولایت کابل].
- حمله به پنجشیر و تصرف آن
پنجشیر مستثنی از تصرف سریع مراکز ولایات توسط طالبان بود. در آنجا، جبهه مقاومت ملی که عجالتاً توسط امرالله صالح معاون اول رئیس جمهور سابق و احمد مسعود پسر احمد شاه مسعود، تأسیس شد، گفت که پس از شکست مذاکرات در برابر طالبان مقاومت خواهد کرد. (جبهه مقاومت ملی خواسته های متعددی داشت، از جمله دولت وحدت ملی، در حالی که طالبان عمدتاً به دنبال دستیابی به مذاکره مبنی بر تسلیمی بودند).طالبان سپس نیروهای خود را از سراسر کشور بسیج کردند و در یک حمله همه جانبه توانستند به سرعت وارد این ولایت شوند (همچنین به بخش پنجشیر در این گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان مراجعه کنید.) طالبان راه ها را بستند و ارتباط را قطع کردند، بنابراین فهمیدن اینکه چه اتفاقی می افتد دشوار بود.به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که با چند نفر از پنجشیر به طور طولانی صحبت کنیم.
نقشه توسط راجر هلمز برای شبکه تحلیلگران افغانستان
ولسوالی بازارک در پنجشیر:
قبل از آمدن طالبان، جبهه مقاومت ملی به مردم اطمینان داده بود که آنها مصئونند، بنابراین روزی که طالبان وارد پنجشیر شدند، هیچ کس نمی دانست چه باید بکند و به کجا برود. ما به کوه فرار کردیم و به یک قریه ای کوچک رفتیم، بنابراین زمانی که آنها منطقه ما را [در ولسوالی بازارک] گرفتند، آنجا نبودیم، اما شنیدم که به خانههای مردم رفتهاند – نمیدانم به چه منظوری. سپس جنگ بین طالبان و جبهه مقاومت ملی آغاز شد. در جریان درگیری، آنها تعدادی از پسران منطقه مرا که از اعضای جبهه مقاومت ملی بودند، کشتند. تعدادی از طالبان نیز کشته شدند. طالبان پس از ورود به پنجشیر، تعدادی غیرنظامی را نیز کشتند، مثلاً چند مرد جوان را که در نزدیکی جاده دیدند.
به تاریخ ۱۷ میزان از کوه فرود آمده و به قریه خود برگشتیم و طالبان را جایی ندیدیم، اما بعد از ظهر، تیراندازی شد و تعداد زیادی از جنگجویان طالبان به منطقه هجوم آوردند. همه مردم منطقه را ترک کرده و به کابل رفتند. ما هم منطقه را ترک کردیم. وضعیت اضطراری بود؛ ما فکر می کردیم که دیگر نمی توانیم در پنجشیر زندگی کنیم. شنیده بودیم که طالبان همه از جمله زنان و کودکان را خواهند کشت. یک صف طولانی تردد به سمت کابل بود. فردای آن روز ساعت ۸ شب رسیدیم.
پس از آن به پنجشیر برگشتیم. وضعیت نسبت به گذشته بدتر شده بود. در مناطق دیگر افغانستان، حداقل مکاتب پسرانه باز است، اما در پنجشیر، هیچ مکتبی فعال نیست. دلیل آن این است که بیشتر مردم پنجشیر هنوز برنگشتهاند و آنهایی که برگشتهاند، به دلیل وضعیت کنونی، فرزندان خود را به مکتب نمیفرستند. انگارکه تحت حکومت نظامی زندگی می کنیم. مردم، بالخصوص زنان، نمی توانند مانند گذشته آزادانه رفت و آمد کنند. هیچ طالبی در منطقه من وجود ندارد، اما آنها در خانه هایی که در قریه های مجاور، حدود پنج تا ده دقیقه دورتر از اینجا، تصرف کرده اند زندگی می کنند.
[زن تاجیک، مدیر مکتب ولسوالی بازارک پنجشیر]
ولسوالی دره در پنجشیر:
جبهه مقاومت ملی پس از اشغال کابل توسط طالبان در ۲۴ اسد به وجود آمد. جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود مطالباتی را در مورد اداره کشور مطرح کرد و مذاکرات را با طالبان آغاز کرد. وقتی به نتیجه نرسیدند، طالبان نیروهای خود را به منطقه فرستادند. یک هفته در دره پنجشیر درگیری شدید بود. هر دو طرف متحمل تلفات سنگین شدند.
طالبان ولایت [یا مرکز این ولایت] را روز دوشنبه ۱۵ سنبله به طور کامل تحت کنترول درآوردند. دو روز بعد وارد ولسوالی دره شده و کنترول آن را به دست گرفتند. کسانی که مقاومت کرده بودند، ولسوالی را بدون جنگ به طالبان تسلیم کردند. دیگران به کوه رفتند. در دره درگیری رخ نداد. ملاها با تعدادی از بزرگان در این ولسوالی پیش از جنگ با طالبان صحبت کرده بودند. تنها جنگ در مرز پنجشیر در منطقه دالان سنگ قبل از امدن طالبان در این دره اتفاق افتاده بود.
طالبان به راحتی می توانستند وارد پنجشیر شوند، زیرا کسانی که قبلاً در پنجشیر بودند به آنها کمک می کردند. طالبان اخیراً افرادی را که برای تحصیل به پاکستان رفته بودند جذب کرده بودند و این طالبان پنجشیری تمام راه های ورود به این ولایت را به آنها نشان دادند. پس ازسمت کوه های اندراب به ولسوالی پریان حمله کردند. سقوط پنجشیر به خاطر طالبان پنجشیری و به دلیل مشکلات داخلی و اختلافات درون جبهه مقاومت بود. برای سقوط پنجشیر دلایلی وجود داشت.
اما با وجود اینکه طالبان پنجشیری در کنار آنها بودند، متاسفانه طالبان در روز اول ورود به این ولایت در برخی ولسوالی ها از خشونت استفاده کردند. آنها برخی از افرادی را که در مقابل آنها ایستادند، لت و کوب کردند و حتی کشتند. بسیاری از مردان جوان کشته شدند – اخیراً چندین گور دسته جمعی پیدا شد. برخی از مردانی که آنها کشته اند با جبهه مقاومت بودند، اما برخی دیگر غیرنظامی بودند که در خانه هایشان هدف گلوله قرار گرفتند. طالبان همچنین مردان جوان را به دلیل پوشیدن پتلون های پلنگی کشتند. آنها دیگران را دستگیر و لت و کوب کرده و گفتند که اسلحه خود را تحویل بدهند و یا به طالبان نشان دهند که کدام افراد اسلحه دارند. طالبان در همان روزهای اول واقعاً ترس و وحشت ایجاد کردند.
پس از تصرف پنجشیر به مردم مرکز این ولایت گفته شد که خانه های خود را ترک کنند. بسیاری از آنها به کابل و جاهای دیگر رفتند. در همین زمان، سایر مردم پنجشیر، چه نظامی و چه غیرنظامی، ساحه راتخلیه کرده و تصمیم به خروج گرفتند. همه سعی می کردند بیرون بیایند. هر روز ده ها موتر مردم را به کابل انتقال می داد. سپس طالبان از رفتن خانواده ها به کابل جلوگیری کردند. آنها را از منطقه دوآب ولسوالی دره برگرداندند و به آنها گفتند که در خانه های خود بمانند. فقط مردان جوان اجازه عبور داشتند. طالبان به خانواده هایی که می خواستند آنجا را ترک کنند گفتند که آنها را اذیت نمی کنند و از جمله همین مردم هستند. برخی از خانواده ها چندین بار توسط طالبان متوقف و به عقب برگردانده شدند. سرانجام پس از وساطت بزرگان قومی، خانواده ها نیز اجازه خروج به کابل یافتند.
مشکل این بود که طالبان فکر میکردند مردم خانوادههایشان را میفرستند تا برای جنگ آماده شوند و به همین دلیل مانع خروجشان میشدند. موتر های خالی برای انتقال مردم از کابل، پروان و کاپیسا به پنجشیر رفتند. کرایه ها از ۳۰۰ به ۱۰۰۰ افغانی افزایش یافته بود. همه نمی توانستند [قیمت های بالا] را بپردازند.
امنیت در این ولسوالی در حال حاضر خوب است. جنگی در جریان نیست، اما گاهی صدای تیراندازی در دره ها و کوه ها شنیده می شود. مردم می توانند سفر کنند، اما تعداد بسیار کمی از آنها سفر می کنند زیرا [تقریبا] کسی در پنجشیر باقی نمانده است. مردم به ندرت دیده می شوند. اگرچه طالبان در حال حاضر به کسی چیزی نمیگویند، اما مردم همچنان میترسند. طالبان طوری با پنجشیری ها بدرفتاری می کنند که گویی دشمن شخصی آنها هستند. محلی ها با مردم خوب رفتار می کنند، اما آنهاییکه از ولایات دیگر آمده اند، رفتار شان با مردم بد است. جوانان به بهانه های مختلف شکنجه می شوند و از آنها اسلحه می خواهند.
با وجود اینکه مردم ولسوالی دره در برابر طالبان مقاومت نکردند و مساله با توافق حل شد، هنوز جوانان دستگیر و شکنجه می شوند. ولسوالی دره در مقایسه با بقیه پنجشیر آرام ترین ولسوالی است. اما به طور کلی، وضعیت به حالت عادی برنگشته است. وضعیت ولایت نظامی است. طالبان از مردم می ترسند و مردمی که هنوز اینجا هستند از طالبان می ترسند.
[مرد تاجیک، کارمند پیشین دولت از ولسوالی دره پنجشیر]
ولسوالی خنج (منطقه حصه اول) پنجشیر:
جبهه مقاومت به رهبری احمد مسعود در مورد چگونگی اداره کشور خواسته هایی را از طالبان مطرح کرد. زمانی که مذاکرات شکست خورد، طالبان نیروهای خود را به منطقه فرستادند. آنها از تخار، بدخشان، اندراب و ولسوالی جبل السراج پروان حمله کردند. آنها نتوانستند از دروازه ولایت پنجشیر [انتهای دره پنجشیر، درست در شمال شهر جبل السراج] وارد شوند، زیرا در آنجا مقاومت زیادی وجود داشت، بنابراین از اندراب به ولسوالی پریان حمله کردند. آنها از دو طرف کوتل خاواک [گذرگاه خاواک] در ولسوالی پریان و منطقه چیلانک در ولسوالی شتل حملات تهاجمی انجام داده و وارد قریه خاواک شدند. منطقه از پل خاواک تا بام وردار ولسوالی پریان را به تصرف خود درآوردند و از آنجا ولسوالی را تصرف کردند. والی طالبان که مسئول جنگ بود، از ولسوالی پریان بود، بنابراین مقاومت کمتری در آنجا صورت گرفت، زیرا مردم نمی خواستند با او بجنگند.
بیشتر درگیری ها در ولسوالی های پریان، عنابه و شتل رخ داد. هر دو طرف ادعا کردند که تلفات سنگینی به طرف مقابل وارد کرده اند. در جریان جنگ، طالبان خطوط برق پنجشیر را قطع کردند. پایه های آنتن مبایل نزدیک جبهه دربند را آتش زدند و تمام شبکه های تلفون را قطع کردند. تحریم های اقتصادی وضع کردند و همه راه ها را به روی غیرنظامیان بستند. مردم در وضعیت وحشتناکی قرار داشتند و مجبور به عقب نشینی یا تسلیم شدند.
یک هفته درگیری شدیدی وجود داشت و هر دو طرف متحمل تلفات سنگین شدند. طالبان ولایت پنجشیر را روز دوشنبه ۱۵ سنبله به طور کامل تصرف کردند.
بازار حصه اول در جریان حمله طالبان بسته شد. برخی از خوراکه فروشی ها باز بودند، اما چیزی پیدا نمی شد، زیرا طالبان راه ها را مسدود کرده بودند و نمی گذاشتند چیزی وارد پنجشیر شود. مردم با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه بودند. به عنوان مثال، من در خانه روغن نداشتم، بنابراین پنج کیلومتر پیاده روی کردم تا کمی روغن پیدا کنم، اما نتوانستم پیدا کنم. دکان ها یا بسته بودند یا چیزی برای فروش نداشتند
در خود حصه اول جنگ نبود. طالبان بدون جنگ آن را تصرف کردند زیرا نیروهای مقاومت عقب نشینی کردند. جبهه مقاومت و طالبان تنها در قسمتی از این ولسوالی به نام های پشغور و عمرز تلفات سنگینی متحمل شدند. طالبان با شنیدن این تلفات، ریاست تحصیلات عالی پنجشیر را به آتش کشیدند تا هراس ایجاد کنند و مردم دیگر مقاومت نکنند. آنها همچنین تعدادی خانه را آتش زدند و از ولسوالی پریان به همه جا توپ شلیک کردند که به مردم تلفات وارد شد. ساختمانهای دولتی در پنجشیر زیاد آسیب ندیدهاند، اما شلیک توپ به خانههای مردم در برخی ولسوالیها از جمله در حصه اول آسیب رساند.
زمانی که طالبان برای اولین بار وارد پنجشیر شدند، شعار آنها این بود که عفو عمومی برای همه وجود دارد و مردم را به کار خود خواهند گذاشت. اما در عمل مردم بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. جوانان به بهانه حضور در جبهه یا پوشیدن لباس نظامی کشته شدند. وحشت زیادی وجود داشت. مردم عادی را از خانه هایشان بیرون کردند لت و کوب کردند یا حتی کشتند. اکثر کسانی که با دولت بودند به کوه ها یا به ولایات دیگر رفتند.
پس از محاصره اقتصادی طالبان بر پنجشیر و تشدید جنگ، مشکلات میان قوماندانان و رهبران جهادی در پنجشیر آغاز شد. برخی می خواستند از طالبان حمایت کنند تا از جنگ و تلفات بیشتر جلوگیری کنند. دیگران می خواستند مقاومت کنند. سرانجام این مشکلات و اختلافات باعث تسلیم کامل پنجشیر به طالبان شد. نیروهای مقاومت برای جلوگیری از آسیب دیدن مردم عادی به کوه ها رفتند. برخی از نیروهای مقاومت تسلیم طالبان شدند و سلاح و تجهیزات خود را تحویل دادند. آنها دیگر نمی خواستند مقاومت کنند زیرا نمی خواستند افرادی که پشت سر مانده بودند کشته شوند.
بنابراین نیروهای مقاومت از مرکز و ولسوالی های این ولایت عقب نشینی کردند و زمانی که طالبان وارد شدند، کسی باقی نمانده بود. همچنین برخی از افراد در داخل پنجشیر قبلاً با طالبان معامله و توافقاتی کرده بودند. آنها از طالبان حمایت کردند و دیگران را به پیوستن دعوت کردند. طالبان با حمایت آنها در پنجشیر موفق شدند.
زمانی که طالبان وارد پنجشیر شدند، آتش بس سه روزه اعلام کردند و به مردم گفتند که اگر خواسته باشند می توانند آنجا را ترک کنند. اکثر مردم سعی کردند ولایت را ترک کنند. هیچ کس مجبور به ترک نشد. در عوض، به زودی طالبان از خروج مردم از ولایت جلوگیری کردند. وحشت وجود داشت زیرا [به نظر می رسید] طالبان هر کسی را که می دیدند دستگیر یا می کشند. مردم در حصه اول آنقدر ترسیده بودند که تا یک هفته هیچکس خانه های خود را ترک نکرد. طالبان نیز از مردم می ترسیدند. آنها فکر می کردند که ممکن است اسلحه داشته باشند و آنها را بکشند، بنابراین هر کسی را که دیدند برای ایمنی خود دستگیر کردند.
در حال حاضر شرایط خوب است، اما نه در سطحی که باید باشد. طالبان محلی وضعیت را کمی بهتر کردند، اما برخی از طالبان از ولایات دیگر، مردم خصوصاً مردان جوان را دستگیر می کنند. بازارهای ولسوالیهای مختلف دوباره طبق معمول باز هستند و مردم میتوانند از هماکنون رفت و آمد کنند، اما فقط در مواقع ضروری این کار را انجام میدهند. مخصوصاً مردان جوان می ترسند. در داخل پنجشیر پوسته های طالبان زیاد است. آنها از رانندگان و مردم می پرسند که کجا می روند یا از کجا آمده اند. آنها به کسی آسیب نمی رسانند مگر اینکه به آنها مشکوک شوند یا گزارشی در مورد آنها داشته باشند.
[مرد تاجیک، کارمند سابق امنیت ملی از خنج (حصه اول) پنجشیر.]
ترجمه: روح الله سروش
بیاکتنې:
دا مقاله په وروستي ځل تازه شوې وه ۲۶ جدی / مرغومی ۱۴۰۰