در حمل/ثور ۱۳۹۶، ۳۰۰ تفنگدار از نیروهای دریایی ایالات متحده دوباره به هلمند فرستاده شدند. نیروهای ایالات متحده که تعدادشان، در اوج حضورشان ، در هلمند به ۲۰،۰۰۰ نفر می رسید، کمتر از سه سال پیش این این ولایت را به نیروهای امنیتی افغانستان واگذار کرده بودند. وظیفه این تفنگداران دریایی بازسازی قول اردوی ۲۱۵ اردوی ملی افغانستان و کمک به نیروهای امنیتی افغانستان به منظور جلوگیری از سقوط لشکرگاه، مرکز این ولایت، به دست طالبان بود. در آن زمان، شورشیان ۱۲ ولسوالی از مجموع ۱۴ ولسوالی ولایت هلمند را در کنترل داشتند و تقریبا مرکز این ولایت را محاصره کرده بودند. اندرو کویلتی، نویسنده مهمان شبکه تحلیلگران افغانستان، مکررا به این ولایت سفر کرده است. آخرین سفر او به این ولایت در جریان هفته کاهش خشونت در حوت ۱۳۹۸ بود. او به شرح این که چگونه لشکرگاه در آستانه سقوط قرار گرفته بود و همچنین تاکتیک های متغییر در دو سوی جنگ که باعث به وجود آمدن خطوط ایستا شده اما هیچ کاهشی در خشونت به وجود نیامده است می پردازد.
منظره یک شامگاه آرام در رودخانه هلمند که از یک پل روی آن در لشکرگاه، مرکز ولایت هلمند، یک روز پس از امضای توافق نامه ایالات متحده و طالبان به تاریخ 10 حوت 1397 دیده می شود. همه عکس ها از: اندرو کویلتی
در ثور ۱۳۹۶ زمانی که ۳۰۰ نفر از تفنگداران دریایی ایالات متحده به ولایت هلمند رسیدند – نصف این نیروها قبلا در این ولایت جنگیده بودند – با وضعیت وخیمی رو به رو شدند. آن ها بر اساس یک دستور ماه جدی ۱۳۹۵ فرمانده وقت مأموریت حمایت قاطع به رهبری ایالات متحده، جنرال ارتش آمریکا جان نیکلسون، آمدند تا جایگزین کندکی از لشکر کوهستان دهم ارتش ایالات متحده شوند که یک سال قبل در این ولایت مستقر شده بودند. طبق اطلاعات مأموریت حمایت قاطع به رهبری ایالات متحده/ناتو، مأموریت آن ها ظاهرا “آموزش، مشوره و کمک به” قول اردوی ۲۱۵ میوند اردوی ملی افغانستان بود که در نزدیکی شوراب، در کمپ شورابک – که قبلا به نام کمپ بسشن یاد می شد – مستقرهستند و مسئول تمامی ولایت هلمند و همچنین بخش های از ولایت های فراه و نیمروز هستند. در واقعیت، اما، هدف فوری تری وجود داشت که عبارت بود از جلوگیری از سقوط مرکز ولایت هلمند، لشکرگاه.
اردوی ملی افغانستان به حدی تحلیل رفته بود که تفنگداران دریایی به آموزش دوباره تمامی کندک ها (که هر کندک شامل حدود ۶۰۰ سرباز در صورت حضور همه سربازان می شود) در داخل مرکز آموزش نظامی ساحوی (RMTC) کمپ شورابک، قبل از فرستادن دوباره آن ها به لواهای مربوطه شان در ولایت های هلمند، فراه و نیمروز، شروع کردند.
تا آن زمان، طالبان از مجموع ۱۴ ولسوالی هلمند بر ۱۲ آن ها تسلط داشتند. پس از تصرف چندین ولسوالی در شمال هلمند در سال ۱۳۹۵، جنجگویان طالبان در جنوب پیشروی کردند و تقریبا لشکرگاه را در محاصره قرار دادند. در نتیجه لشکرگا در آستانه سقوط قرار گرفت. این شهر اکنون خانه هزاران خانواده ای بود که قبل از درگیری ها به در ولسوالی ها به لشکرگاه فرار کردند (به گزارش های رسانه ها اینجا () و اینجا مراجعه کنید). این در حالی بود که دیگران از مرکز ولایت به قندهار فرار کردند به رغم این که درگیری به صورت منظم باعث مسدود شدن شاهراه شماره یک می شد. پروازهای تجاری که هفته دو بار از کابل صورت می گرفت همه خالی بودند و تنها در بازگشت از هلمند به کابل پر بودند. بسیاری از مسافران را کارکنان دولتی تشکیل می دادند که از تصرف لشکرگاه توسط طالبان هراس داشتند..
احتمال سقوط کامل هلمند به دست طالبان با خروج نیروهای خارجی، به شمول خروج آخرین بخش از ۲۰،۰۰۰ تفنگدار دریایی، ممکن شد. این تفنگداران در اوج افزایش نیروها توسط رئیس جمهور باراک اوباما در سال های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴ (آن زمان اکثریت بخش های این ولایت هنوز به صورت اسمی در دست حکومت بود)، در هلمند مستقر شده بودند.
تهدید به لشکرگاه و همچنین کل ولایت هلمند با از کارافتادگی دستگاه امنیتی دولتی سرعت گرفت که می باید این خلاء را پر می کرد.رئیسان سه ارگان اصلی امنیت به صورت مستقل کار می کردند نه در هماهنگی. این در حالی بود که طالبان پیشرفت های ثابتی داشتند.
سقوط بخش های هلمند پس از خروج نیروهای خارجی در ۱۸ حمل ۱۳۹۴ شروع شد. در آن تاریخ طالبان با حمله بر یک ایست بازرسی پولیس، حکمت الله، قومندان قدرتمند امنیه گریشک، را کشتند. کشته شدن او و به تعقیب آن از دست رفتن مناطق، فقدان مقاومت نهفته دریک شبکه پولیس را واضح می ساخت که بر وفاداری به چهره های کلیدی محلی متکی بودند، نه بر خود نهادهای امنیتی (به گزارش دیگر شبکه تحلیلگران افغانستان اینجا مراجعه کنید).
برعلاوه، اعتبار قول اردوی ۲۱۵ اردوی ملی افغانستان، که نیروی جنگی اولیه در سراسر این دوره سرنوشت ساز بود، به خاطر رسوایی رهبری آن در مسأله ’سربازان خیالی‘به شدت تضعیف شد. در این رسوایی، افسران ارشد معاشات سربازانی که فقط روی کاغذ وجود داشتند- در بعضی از موارد بیشتر از نصف معاش های اختصاص داده شده به پرسنل کل یک کندک- را به جیب می زدند. در سال بعدی، همزمان با این که ولسوالی ها یکی پس از دیگری به دست طالبان سقوط می کرد، اردوی ملی افغانستان در یک’عقب نشینی استراتژیک‘ از موسی قلعه و نوزاد عقب نشینی کردند (گزارش رسانه ها اینجا).
بحران ها در داخل هر کدام از ارگان های نیروهای مسلح به هیچ وجه کمتر از بحران های موجود میان این ارگان ها مشکل آفرین نبود. رحمت الله امیری، یک کارشناس هلمند از دفتر ارتباط (TLO) و همکار شبکه تحلیلگران افغانستان، در مصاحبه ای گفت که این تمکین نیروهای امنیتی ملی افغانستان نه تنها به دلیل تفوق طالبان و فقدان پیشتیبانی هوایی ایالات متحده بلکه به دلیل مدیریت بد خودشان نیز بود. امیری گفت :”هیچ نوع هماهنگی میان نیروهای امنیتی ملی افغانستان وجود نداشت. این چیزی بود که باعث می شد که حملات طالبان آن قدر مؤثر باشد.”
فروپاشی نیروهای امنیتی ملی افغانستان
از لشکرگاه، نشانه های امنیت رو به زوال تا بهار سال ۱۳۹۴، فقط چند ماه پس ازخروج تفنگداران دریایی و نیروهای بریتانیا از کمپ های بسشن و لیدرنیک ((Leaderneck، قابل دید بود. در ظرف یک سال، ولسوالی مارجه در آستانه سقوط به دست طالبان قرار گرفت. جنگجویان طالبان پس از به دست گرفتن کنترل باغران، موسی قلعه و نوزاد، به سوی جنوب پیشروی کرده بودند. بخش های از نادعلی در شمال غرب نهر بغرا، که جنگجویان برای رسیدن به مارجه باید از آن عبور می کردند، نیز سقوط کرد.
رحمت الله امیری در باره امنیت هلمند پس از سال ۱۳۹۳ گفت: “واگذار کردن آن به افغان ها اشتباه بزرگی بود. تنها چیزی که آن ها نیاز داشتند حمایت هوایی بود.” او گفت که اگر آمریکایی ها یک رویکرد تهاجمی تر هوایی را حفظ می کردند، نه هلمند و نه قندز – که دوبار در سال های ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ به دست طالبان افتاد- (به گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان اینجا و اینجا مراجعه کنید) سقوط نمی کرد..
در دلو/حوت ۱۳۹۵، قبل از حملات بهاری متوقعه طالبان و در تلاشی برای متوقف کردن پیشرفت های آن ها در هلمند به صورت عموم، ارتش ایالات متحده ۵۰۰ سرباز را از لشکر ۱۰ کوهستانات به کمپ شوراب در ولسوالی مرکزی هلمند نهرسراج مستقر کرد. مأموریت جنگی که آمریکایی ها در چهارچوب آن قبلا عملیات می کردند، یعنی مأموریت نیروهای بین المللی کمک به امنیت (آیساف)، پایان یافته بود. سربازان اکنون در چهارچوب مأموریت جدید حمایت قاطع با شعار ’آموزش، مشوره، کمک‘ فعالیت می کردند.
طالبان در حال نیرو و شتاب گرفتن بودند. تا حمل/ثور ۱۳۹۵، قریه سیدآباد، در جنوب شرق نهر بغرا، یکی از مجموعه شهرهای کوچکی در ولسوالی نادعلی بود که خط مقدم دولتی را تشکیل می داد. هسته اصلی نفرات امنیتی سیدآباد ۸۰ پولیس محلی افغان بودند که تحت فرماندهی یک بزرگ محلی هزاره به نام غلام سخی که آن زمان ۶۱ ساله بود می جنگیدند. این قریه، پس از ساخت نهر در دهه ۱۳۳۰، از بک دشت به یک قریه تبدیل شده بود و باشندگان آن را هزاره های مهاجر شده از ولایت غزنی تشکیل می دادند. این قریه در هلمند اکنون، به خاطر مکتبش که معلمان آن عمدتا هزاره اما شاگردانش از قبایل پشتون از سراسر این ولسوالی هستند، مشهور است (برای اطلاعات بیشتر در باره ولسوالی نادعلی، به این گزارش سال ۱۳۹۸ شبکه تحلیلگران افغانستان مراجعه کنید).
سخی این نقش را در سال ۱۳۹۰ به عهده گرفت. پیش از آن او عهده دار پرورش یک خانواده و کشت زمین اش بود. او هیچ تجربه قبلی نظامی نداشت اما احساس وظیفه کرد که از مردمش حفاظت کند. مأموریت او در حال تبدیل شدن به یک مأموریت حیاتی بود. تا حمل/ثور ۱۳۹۵، ایست های بازرسی تحت اداره افراد او برای شش ماه آخرین خط دفاع سیدآباد بود. سخی در آن زمان گفت: “اگر طالبان سیدآباد را بگیرند، تا لشکرگاه پیش خواهند رفت.”
لشکرگاه تحت تهدید
اوایل صبح ۲۲ ثور ۱۳۹۵، خبر پخش شده بود که طالبان در حال تجمع بیرون از سیدآباد و آماده شدن برای حمله هستند. تا نصف روز، طالبان از همه جهت ها هجوم آوردند. نیروهای دولتی در سراسر این ولسوالی مورد حمله قرار گرفتند و سخی، ۴۵ پرسنل پولیس محلی افغان که قبلا با خانواده های شان نگریخته بودند و ۱۰۰ پولیس و سرباز دیگر که در سیدآباد مستقر بودند مجبور شدند مواضع شان را رها کنند.
ولسوالی ها در هلمند تا پایان تابستان ۱۳۹۵ مدام به دست طالبان سقوط کردند. در گام بعدی، گرمسیر، خان شین و حتا ناوه که به طور سنتی ولسوالی ای است که اکثریت باشندگان آن را قبیله بارکزی طرفدار حکومت تشکیل می دهد و هم مرز با غرب لشکرگاه است سقوط کردند.
در لشکرگاه، وضعیت ناامیدکننده شده بود. طالبان به سمت منطقه های چاه انجیر و باباجی، در شمال غرب مرکز شهر، پیشروی کرده بودند و برای باز کردن راه شان به سمت بولان، که آخرین محله مرکز ولایت قبل از رودخانه هلمند است، و مقر حکومت در کرانه شرقی آن می جنگیدند.
در سرطان/اسد همان سال، ایالات متحده شروع کرد به انجام حملات هوایی تدافعی منظم. ۱۰۰ سرباز از کمپ شوراب به کمپ بوست (Camp Bost)، نزدیک باند میدان هوایی لشکرگاه، منتقل شدند. نیروهای ویژه اردوی ملی افغانستان نیز از شورابک به لشکرگاه اعزام شدند. یک تیم به یک مجتمع خط مقدم در چند کیلومتری غرب شهر فرستاده شد. دگرجنرال نیروهای ویژه روحید پیکار گفت که آن ها روز سه بار مورد حمله قرار می گرفتند. او افزود که اگر نیروهای ویژه از آنجا بروند، نیروهای منظم هم از آنجا “صد در صد فرار خواهند.” .
با وجود این درگیری به لشکرگاه نزدیک تر شد تا اندازه ای که خبرنگاران محلی به موقعیت های خط مقدم بر اساس آدرس های (landmarks) مشخص اشاره می کردند، نه بر اساس ولسوالی ها یا محله ها.
حملات تهاجمی طالبان و نهادسازی
فرماندهی مرکزی ایالات متحده در اواسط جدی ۱۳۹۵ اعلان کرد که لشکر دوم نیروهای شناسایی تفنگداران دریایی (۲nd Marine Expeditionary Force) تحت فرماندهی برید جنرال راجر ترنر کوچک (Roger Turner Jnr) به هلمند باز خواهند گشت. با ستایش از تاریخچه تفنگداران دریایی در هلمند، فرمانده نیروهای ضربتی ارتش ایالات متحده، بریدجنرال داگلاس سیمز (Douglas Sims)، در روز انتقال فرماندهی گفت:”من می دانم که آن ها واحد درست با آموزش و تجربه درست برای به عهده گرفتن مسئولیت در این میدان هستند.” جنرال ترنر و تقریبا نصف از ۳۰۰ تفنگدار دریایی که همراه او آمدند، قبلا پیش از سال ۱۳۹۵ و بعضی از آن ها برای چندین بار، در این ولایت خدمت کرده بودند.
طالبان تا حمل/ثور که تفنگداران دریایی رسیدند، ۱۲ ولسوالی از ۱۴ ولسوالی این ولایت را یا تصرف کرده بودند یا قویا برای تصرف آن ها می جنگیدند. یک ماه بعد، مرکز بسیار ارزشمند ولسوالی سنگین ، پس از این که نیروهای دولتی’عقب نشینی تاکتیکی‘ دیگری انجام دادند، در دست طالبان افتاده بو.
رحمت الله امیری گفت که زمانی که نیروهای دولتی در حال عقب نشینی بودند، “طالبان در حال ساختن نهادها بودند.” گروهای جنگی متشکل از واحدهای راکد محلی معروف به محاذ را قطعه های سیارتر طالبان تکمیل می کردند. این قطعه ها بنابر تقاضا برای مأموریت های ده روزه اعزام می شدند (برای اطلاعات بیشتر در باره این تشکیلات، به گزارش امیری اینجا مراجعه کنید).
حفظ مناطق از طریق دفاع از ایست های بازرسی زیاد یک استراتژی نیروهای امنیتی ملی افغانستان به عنوان یک عادت بد پس از خروج نیروهای خارجی در سال ۱۳۹۳ نبود. طالبان با اتخاذ رویکرد مخالف و راه اندازی حملات تهاجمی از آن استفاده کردند. قطعه ها تقلیدی از قطعات سنتی کماندوی نظامی بود و محاذ مثل پولیس پس از تصرف یک قلمرو، مسئول حفظ آن بود. با حمایت گروه های قطعه سیار’شبیه نیروی ضربتی‘ از شمال هلمند بود که طالبان توانستند ولسوالی های مثل مارجه و ناوه را تصرف کنند. شمال هلمند تا سال ۱۳۹۶ مورد مناقشه نبود.
بازسازی اردوی ملی افغانستان و عملیات های میوند
حضور تفنگداران دریایی در کمپ شوراب به سرعت گسترش پیدا کرد. این کمپ در ظرف یک سال پس از آمدن ۳۰۰ تفنگدار دریایی، چهار برابر افزایش یافته بود. تا حوت ۱۳۹۶/حمل ۱۳۹۷، ۸۰۰ پرسنل به شمول قراردادی های غیرنظامی در شوراب مستقر شده بودند. برنامه بازسازی یا، به تعبیر تفنگداران دریایی، دوره های آمادگی عملیاتی (Operational Readiness Cycles) آن قدر جامع بود که پس از تکمیل این برنامه، از کندک ها با برگزاری مراسم ها توأم با سخنرانی ها، حلقه های گل و گروه مارش تجلیل می شد.
با این که درگیری ها تا پایان تابستان ۱۳۹۶ ادامه یافت اما خطوط مقدم در ولایت هلمند حالت ثابت به خود گرفت. هرچند طالبان هنوز در آستانه لشکرگاه از طرف شمال و غرب قرار داشتند اما پیشروی آن ها ظاهرا متوقف شده بود. در جنوب و شرق لشکرگاه، در دورترین طرف رودخانه ارغنداب، اراضی صحرایی باز مانع راه اندازی حملات طالبان در مقیاس بزرگ می شد.
در ماه های پس از ورود تفنگداران دریایی، نیروهای امنیتی ملی افغانستان به رهبری قول اردوی ۲۱۵ نخستین عملیات های تهاجمی عمده خود را از آغاز بحران در هلمند درسال ۱۳۹۴ شروع کردند. این عملیات ها که به نام میوند یعنی نام قول اردوی ۲۱۵ موسوم بود از نزدیک لشکرگاه شروع شد و قرار بود آرام آرام اطراف مرکز ولایت از همه جهت ها، ابتدا از ناد علی و مارجه در ماه جون ۲۰۱۷ و پس از آن به ناوه گسترش پیدا کند.
پس گرفتن کامل ناوه تقریبا یک ماه طول کشید. با این که ناوه از آن زمان تاکنون هنوز در دست دولت باقی مانده اما این تنها ولسوالی در هلمند است که قول اردوی ۲۱۵ با حمایت ایالات متحده آن را پس گرفته و از آن زمان تاکنون کنترل کامل خود را بر آن حفظ کرده است.
در مجموع شش عملیات میوند اکنون در ناد علی و مارجه انجام شده است. تا اوایل سال ۱۳۹۷، طالبان به سمت شمال غرب نهر بغرا در ناد علی رانده شده بودند. از آن زمان تاکنون، خط مقدم آنجا باقی مانده است. پس از آن تعداد قابل توجهی از خانه ها در مناطقی که از وجود طالبان تصفیه شده بود را حمایت هوایی ائتلاف (که گفته می شود عمدتا آمریکایی بوده است) ویران کرد. خانه های در حال فروریختن و متروکه هنوز هم در امتداد سرک های خاکی که از ناد علی عبور می کند، دیده می شود.
برای تسلط بر مارجه بیشتر از اکثر ولسوالی های دیگر در کشور جنگ شده است. با این که مارجه از کدام ارزش استراتژیک خاصی (فراتر از ارزش کنترل بر محصولات تریاک) برخوردار نیست، اما به دلیل منابعی که آمریکایی ها در عملیات مشترک به این ولسوالی تخصیص دادند، هردو جانب در باره از دست دادن کنترل این منطقه لجاجت نشان می دهند. عملیات مشترک، بزرگ ترین عملیات کل جنگ بود. در این عملیات، هزاران تفنگدار دریایی ایالات متحده منطقه (۱) را، قبل از گسترش الگوی اولیه’حکومت در جعبه ‘ (government in a box) شان، از جنگجویان طالبان در ۱۳۸۹ تصفیه کردند.
اما برید جنرال بنیامین واتسون (Benjamin Watson) در حمل/ثور ۱۳۹۷ به نویسنده گفت که حتا زمانی که مناطق در یک عملیات نیروهای امنیتی ملی افغانستان تصفیه می شوند، حفظ کنترل این مناطق برای پولیس ملی افغانستان ، ” یک کار دشوار است.” برعلاوه، ناوه، ناد علی و مارجه تنها بخش کوچکی از مناطق هلمند است که قبلا از سوی طالبان کنترل می شد.
اما به گفته واتسون، تنها حفظ قلمرو مشکل نیست. او به نویسنده گفت که عملیات های نیروهای امنیتی ملی افغانستان و حمایت هوایی ایالات متحده “باید بتواند باعث ثبات اکثر بخش های هلمند مرکزی شود” اما “فراتر رفتن از آن دشوار خواهد بود.” ممکن است واتسون از تجربه قبلی خود در هلمند آموخته باشد که باید اهداف معتدلی داشته باشد. ارزیابی او موجه ثابت شد.
عملیات های مشترک بیشتری به رهبری نیروهای امنیتی ملی افغانستان در سنبله/میزان ۱۳۹۶ در گریشک (عملیات ’میوند شش‘) و در امتداد راه ۶۱۱ از شاهراه شماره یک به سمت سنگین (عملیات ’میوند نهم‘) درقوس/جدی اجرا شد. عملیات سنگین – به صورت بلندپروازانه – در پی تأمین ثبات نیز بود تا امکان برگزاری انتخابات پارلمانی در سال بعدی در آن منطقه فراهم شود. به دنبال آن، عملیات های نصرت از سوی نیروهای امنیتی ملی افغانستان انجام شد. در باره این عملیات ها اطلاعات یا گزارش علنی پس از آغاز آن وجود ندارد یا اندک است. ادعا می شود که هدف از این عملیات ها آماده کردن ولسوالی های مرکزی هلمند برای انتخابات پارلمانی در خزان همان سال و “به دست گرفتن و حفظ ابتکار عمل از طریق اقدام تهاجمی و گسترش کنترل بر جمعیت…” بود.
هدف نخست که برگزاری انتخابات در این ولسوالی ها بود حاصل نشد. قرار بود انتخابات در میزان ۱۳۹۷ برگزار شود. در اواسط حمل همان سال، کمیسیون مستقل انتخابات اعلان کرد که رای دهی در پنج ولسوالی از ولسوالی های هلمند – نوزاد، موسی قلعه، باغران، خانشین و دیشو – “ممکن نیست.” حتا قبل از این اعلان، کمیسیون بنابر دلایل امنیتی نتوانسته بود برای ارزیابی مراکز رای دهی قبل از انتخابات به این ولسوالی ها دسترسی پیدا کند (به گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان اینجا مراجعه کنید). طبق یک گزارش دیگر شبکه تحلیلگران افغانستان، تنها ۱۹،۷۹۲ رای مجموعا در سراسر این ولایت به صندوق ها ریخته شده بود.
افزایش حملات هوایی و تغییر در تاکتیک های طالبان
برای اکثر عملیات های میوند، مشاوران نیروی های دریایی از شورابک به مقر فرماندهی کندک اردوی ملی افغانستان می رفتند. این کندک، این عملیات ها را رهبری می کرد. در مقر فرماندهی این کندک و در مرکز عملیات های تاکتیکی (Tactical Operations Centre) شورابک، تفنگداران و قراردادی های آمریکایی با هماهنگی امکانات هوایی، فراهم آوری حمایت های هوایی و نظارت بر سوق و اداره و ردگیری نبرد مأموریت ها، کمک می کردن.
در جریان عملیات میوند نهم، عملیات سنگین، جگرن اردوی ملی افغانستان عبدالوکیل آرین در داخل یک اتاق کوچک و بدون پنجره در داخل مرکز عملیات های تاکتیکی قول اردوی ۲۱۵ مسئول این عملیات بود. او در آنجا که توسط قراردادی های با لباس شخصی موسوم به فرشته های نهگبان تفنگداران دریایی (Marine Guardian Angels) (این نیروها به طور خاص برای حفاظت از حملات احتمالی ’سبز علیه آبی‘ توظیف شده بودند) و دیگر سربازان اردوی ملی افغانستان احاطه شده بود نشسته و ویدیوی مستقیمی که از هواپیمایکتشافی بدون سرنشین ا به نام بوئینگ اسکن ایگل ساخت شرکت انسیتو (Boeing Initu ScanEagle) منتقل می شد را تماشا می کرد. این هواپیمای بدون سرنشین بالای سنگین در پرواز بود.
آرین توضیح داد که تیم اسکن ایگل “کاروان را … از هوا حمایت می کرد” و اینکه دو مورد فعالیت طالبان شناسایی شده است. “ما پناهگاهی یافتیم که برای یک کمین در نظر گرفته شده بود… و موتری را کشف کردیم که با اسلحه ]از سنگین[ در حال فرار بود.”
اسکن ایگل، یک هواپیمای بدون سرنشین غیرمسلح است که طول بال های آن سه متر است و از یک پرتاب گر (sling) پرتاب می شود. اسکن ایگل، نخستین تجربه نیروهای امنیتی ملی افغانستان در استفاده از وسایط نقلیه هوایی غیرمسلح است. اما استفاده آنها صرفا مکمل نسخه های هواپیمای مسلح دارای ظرفیت بالاتر همانند مدل های پراداتور (Predator) و ریپر(Reaper) است که از سوی ارتش ایالات متحده استفاده می شود.
قطع نظر از نوعیت و اینکه چه کسی آن ها را اداره می کند، از زمانی که رئیس جمهور دونالد ترامپ محدودیت ها وضع شده بر استفاده از قدرت هوایی ایالات متحده را در سال ۱۳۹۶ برداشت، از طیاره های بدون سرنشین و حملات هوایی به صورت کل، در هلمند به صورت کامل کار گرفته شده است. طبق گزارش اداره ژورنالیسم تحقیقی (Bureau of Investigative Journalism)، استفاده ایالات متحده از حملات هوایی پس از سال ۱۳۹۶ به سرعت افزایش یافت. در سال ۱۳۹۶، سازمان ژورنالیسم تحقیقی ۲۵ حمله هوایی را در این ولایت شمرد. در سال ۱۳۹۷، این رقم به ۱۱۸ مورد افزایش یافت و در سال ۱۳۹۸ نیز به ۲۹۷، بیشتر از دوچندان، افزایش یافت.
از اواخر سال ۱۳۹۶، افزایش در حملات هوایی و تا اندازه کمتر افزایش در حملات شبانه به تلفات زیاد طالبان منجر شد. (ریاست امنیت ملی نیز ادعا کرد که اعضای القاعده را در یک یورش به تاریخ ۱ میزان ۱۳۹۸ در موسی قلعه کشته و دستگیر کرده اند). رحمت الله امیری گفت که طالبان “از سال ۱۳۹۷ به این سو خیلی سخت کوبیده” شده اند. آن ها “تعداد غیرقابل باور از فرماندهان و جنگجویان” خود را از دست داده اند. یک باشنده موسی قلعه به امیری گفته بود که در سال ۱۳۹۸ “شمال هلمند انباشته از اجساد کشته شدگان بود.” امیری شرح داد که چگونه یک قطعه ویژه سرخ طالبان ممکن بود از موسی قلعه، برای مثال، به ناد علی یا مارجه برای یک مأموریت ده روزه اعزام می شد و هنگام یک عملیات مورد اصابت حمله هوایی واکنشی قرار می گرفت. زمانی که همه آن اجساد به یک قریه برگردانده می شوند، تأثیر آن می تواند طاقت فرسا به نظر برسد.
طبق گفته های امیری، فرماندهان و جنگجویان طالبان “همان لحظه ای که شروع می کردند به پیشروی” در خطوط مقدم و ایست های بازرسی دولتی و همچنین در جریان جلسات مورد حمله قرار می گرفتند. کنترل کنندگان هوایی ایالات متحده همچون حملات را به ترتیب’دینامیک‘ و اهداف’عمدی‘ می نامند.
در قوس/جدی ۱۳۹۶، به تیم وایس نیوز (Vice News) دسترسی به مرکز عملیات های تفنگداران دریایی در داخل کمپ شورابک داده شد. این مستند کوتاه اطلاعات پخش زنده یک هواپیمای بدون سرنشین – شبیه آنچه که در اتاق اسکن ایگل بود – از جنگجویان مظنون طالبان را نشان داد. ادعا می شد که این جنگجویان در حال آمادگی گرفتن برای یک حمله علیه نیروهای امنیتی ملی افغانستان هستند. آن زمان جنرال ترنر حمله اف ۱۶ بر یکی از این افراد را تصویب کرد. به نظر می رسید که آن فرد طالبان یک راکت انداز حمل می کند. اطلاعات ویدیوی طیاره بدون سرنشین لحظه یک انفجار را نشان داد که پهلوی جنگجوی مظنون رخ داد. صدایی در مرکز عملیات ها گفت: “به او اصابت نکرد.” مظنون بلافاصله در ظرف چند ثانیه از جایی که گلوله اصابت کرد، قبل از افتادن به زمین، فرار کرد.
دانستن تلفات طالبان ناممکن است. اما ارقامی که از سوی یک سازمان غیردولتی ایتالیایی به نام ایمرجنسی ارائه شده است تصویری از سیرکلی جنگ در ولایت هلمند در سال های اخیر را نشان می دهد. این سازمان غیردولتی ایتالیایی تنها شفاخانه مخصوص تروما در جنوب افغانستان را اداره می کند.
سال | پذیرش های مربوط به جنگ | روند |
۱۳۹۲ | ۲،۱۰۸ | افزایش در پذیرش میان ماه ثور و سنبله |
۱۳۹۳ | ۲،۲۹۷ | افزایش در پذیرش میان ماه ثور و سنبله |
۱۳۹۴ | ۲،۵۲۸ | افزایش در پذیرش ها میان ماه ثور و سنبله |
۱۳۹۵ | ۲،۹۹۷ | لشکرگاه در اکثرا در طول سال تحت محاصره بود |
۱۳۹۶ | ۲ږ۴۴۲ | |
۱۳۹۷ | ۲،۹۲ | پذیرش ها در طول سال ثابت بود. امار بلند کشته شدگان به دلیل تعداد بالای حملات هوایی ممکن است پایین بودن پذیرش ها نسبت به سال ۱۳۹۵ را توضیح بدهد. |
۱۳۹۸ | ۲،۰۳۵ | کاهش در خشونت پس از حمل هویداست. باز هم کاهش در پذیرش ها ممکن است با تعداد بالای کشته شدن ها و تعداد پایین تر زخمی ها در حملات هوایی ارتباط داشته باشد |
نیروهای امنیتی ملی افغانستان توانستند، به کمک حملات هوایی، خطوط مقدم در حومه های لشکرگاه را عقب برانند. هرچند پیشرفت های نیروهای امنیتی ملی افغانستان چشمگیر نبود، اما برای معکوس کردن شتاب پیشروی چهار ساله طالبان و فراهم کردن فضای تنفس برای باشندگان لشکرگاه کافی بود. امیری گفت که پس از آشکار شدن ناکامی مأموریت طالبان در تصرف لشگرکاه، روحیه آن ها به طور خاص پایین بود.
طالبان نیز، پس از متحمل شدن تلفات بالا، تاکتیک های میدان نبرد خود را به منظور کاهش این تلفات تغییر دادند. برید جنرال واتسون که جایگزین ترنر به عنوان فرمانده شد، معتقد بود که ممکن است فیلم وایس نیوز باعث شده باشد که دشمنان شان فهمی از روش های هدف گیری به دست بیاورند که قبلا این روش ها را نمی دانستند. و این آگاهی ممکن است باعث تغییر بعدی در تاکتیک های طالبان شده باشد.
این که تغییر تاکتیک طالبان با وایس نیوز ارتباط داشت یا نه، واضح نیست اما امیری موافق بود که، پس از سال ۱۳۹۷، طالبان در هلمند “تاکتیک های جدیدی برای کاهش تأثیرات حملات هوایی در پیش گرفتند.” آن ها به جنگجویان شان گفتند که حمل مخابره های ]دو طرفه[ و اسلحه را متوقف کنند. “آن ها تجمع را متوقف کردند، آن ها آموزش ]در فضای باز[ را متوقف کردند.”
طالبان روش های تهاجمی شان را نیز تغییر دادند. آن ها موفقیت کمپین ترور در قندهار را تجربه کرده بودند و از این روش در هلمند نیز کار گرفتند. این عملیات ها از سوی چریکی ها یعنی ترورکنندگان مخفی که در زمان مجاهدین ظهور کردند، انجام می شود. چریکی ها که با بیشتر از یک تفنگچه مخفی در کمربند یا زیر سیت موتر شان عمل می کنند نیازمند منابع یا کمک اندکی هستند و قادرند در مراکز ولایت ها و ولسوالی ها در محلات قابل دید پنهان شوند. این چریکی ها معمولا سوار بر موترسایکل ها عمل می کنند. این پدیده باعث شد سواری های موترسایکل در لشکرگاه (و جاهای دیگر در کشور) در وقت های مختلف ممنوع اعلان شود. پولیس هنگام توقف تخطی کنندگان،تیر موتورسایکل را با میخی پنچر می کرد.
ارقام حمایت قاطع برای سه ماه آخر ۱۳۹۷ و چهار ماه نخست ۱۳۹۸ حکایت از آن داشت که تمرکز عمده طالبان هنوز بر ولایت هلمند است. این ولایت دارای بالاترین تعداد حملات (۱،۰۵۶) نسبت به هر ولایت دیگر است. نیروهای بین المللی آن را حملات مؤثر دشمن – یعنی حملات شورشیان که باعث تلفات می شود و “نیروهای امنیتی و دفاعی ملی افغانستان و حمایت قاطع آن ها را ]فعالیت های قابل توجه[ قلمداد می کنند- می خوانند . این که چه تعداد از آن حملات ترور بود مشخص شده است.
دو کمین
در همان سال، یعنی سه سال پس از فرار از سیدآباد، غلام سخی، فرمانده محلی پولیس محلی با خانواده خود در لشکرگاه زندگی می کرد. او بیشتر از این که توجه کند در خانه ماند و هرچند سیدآباد دوباره به دست دولت افتاده بود، اما او فقط سه بار به خانه، از جمله یک بار برای عید سال گذشته، برگشت. منطقه هنوز نزدیک به خطوط مقدم بود و با توجه به تهدیدهای که تلفنی دریافت کرده بود، او می دانست که هنوز یک هدف است. او احساس می کرد که لشکرگاه برایش امن تر خواهد بود. او تنها کسی نبود که از بازگشت به سیدآباد می ترسید. سخی در ماه جوزا/سرطان ۱۳۹۸ به من گفت: ” کسانی که رفته اند تقریبا بازنگشته اند. آن ها می ترسند که حکومت نمی توانند از آن ها محافظت کنند.”
آن زمان سخی بنابر توصیه داکترش هر صبح پس از ادای نماز صبح در مسجد مجاور برای یک ساعت برای قدم زدن می رفت. بلافاصله پس از طلوع آفتاب روز دوشنبه، ۱۱ سنبله ۱۳۹۸، دو نفر سوار بر یک موترسایکل که صورت های شان را با چادر پوشانده بودند، از پشت سر نزدیک شدند. سواری که یک تفنگچه حمل می کرد چهار بار شلیک کرد و سخی به زمین افتاد. طالبان در یک بیانیه دو خطی که بعدا در همان روز در ویب سایت شان منتشر شد مسئولیت کشتن غلام سخی را به عهده گرفتند.
صبح زود ۹ قوس ۱۳۹۸، خبرنگار هلمندی الیاس داعی را ظاهرگل مقبل، جنرال نیروهای مرزی افغان، خواست. در جریان چندین روز پیش از آن، یک عملیات برای اکمال مجدد نیروهای امنیتی ملی افغانستان در مرکز ولسوالی مارجه انجام شده بود. در آخرین روز عملیات، جنرال می خواست خبرنگاران را برای دیدن پیشرفت های نیروهای امنیتی ملی افغانستان جمع کند. داعی از خانه اش در یک رنجر پولیس ملی برداشته و به محلی برده شد که کاروان منتظر بود. داعی بعدا با یادآوری آن روز گفت که وقتی آنجا رسیدند، “من به جنرال زنگ زدم و گفتم، ما اینجا هستیم، شما در کاروان هستید؟ او گفت، بله، من در اولین هاموی هستم. به من ملحق شو. من گفتم، نه، من در رنجر راحتم.”
کاروان به ناوه رفت و سپس از سرک اصلی به سمت غرب، به سوی مارجه پیچید. بلافاصله پس از عبور از مرز ولسوالی، داعی صدای یک انفجار کوچک را شنید- او فکر کرد که این انفجار به اندازه ای که باعث کدام تخریب عمده شود نیست. او از رنجربا دوربین خود بیرون جهید و هاموی تخریب شده دو موتر پیشتر از خودش را دید. او از سربازی پرسید که این هاموی تخریب شده حامل کی بود. سرباز جواب داد:” هاموی جنرال است.” جنرال مقبل و یکی از محافظانش کشته شده بودند. چندین سرباز دیگر به شمول یک خبرنگار محلی زخمی شدند. داعی گفت که خطر از بیخ گوشش رد شد.
منطقه در جریان هفته کاهش خشونت
کاهش یک هفته ای خشونت در ولایت هلمند پیش از امضای توافق نامه میان ایالات متحده و طالبان در دوحه به تاریخ ۱۰ حوت ۱۳۹۸ باید در امتداد نهر بغرا آزموده می شد (به تحلیل شبکه تحلیلگران افغانستان اینجا مراجعه کنید).
در بعد از ظهر ۵ حوت ۱۳۹۸، یعنی روز سوم آتش بس قسمی، سربازان اردوی ملی افغانستان از قول اردوی ۲۱۵ نسبت به روزهای عادی دیگر در پاسگاه خود راحت تر بودند. بیشتر از یک سال بود که آن ها این پاسگاه را در کنار نهر اشغال کرده بودند. این پاسگاه در وسط سرک عمومی بود که چاه انجیر بیرون از لشکرگاه را با گریشک در منطقه ای مشهور به نام لوی مانده وصل می کند.
ساعت ۴ و ۳۰ بعد از ظهر، به محمد ولی بارکزی یکی از سربازانش تماس گرفت. به او گفته شد که جنگجویان طالبان می خواهند با او صحبت کنند. این جنگجویان در طرف دیگر نهر منتظر بودند. بارکزی که غیرمسلح بود با گروهی از سربازان و پولیس به صورت عادی طرف کرانه جنوبی نهر در حالی که تسبیح زرد در دست داشت، رفت.
از کرانه شمالی نهر، یکی از سه طالبی که روی موترسایکل ها بالا رفته بودند همزمان با طنین صدای جریان آب صدا زدند که سربازان او شرایط آتش بس را با استحکام مجدد پاسگاه شان نقض کرده اند. او گفت: “اگر پناهگاه خود را تخریب نکنید، ما آن را تخریب خواهیم.” ثارنمن بارکزی گفت که با فرمانده او صحبت خواهد کرد. طالبان رفتند و سربازان پشت دیوارهای دفاعی خاکی شان برگشتند.
این یک تبادله فوق العاده بود درست مثل اتفاق تصادفی آن. اما بارکزی در هیچ توهمی نبود. به رغم کاهش درگیری در آن هفته، پروژه ساخت و ساز او آماده تکمیل بود. او گفت که پس از پایان این هفته، همه چیز “مثل گذشته خواهد بود.”
در حقیقت هم چنین بود. در ظرف کمتر از ۲۴ ساعت یکی از افرادش زخمی شد. روز پس از تبادله سخن در کرانه نهر، در روز پنجم کاهش خشونت، سرباز جوانی به نام اجمل پشت دیوار کوتاه خریطه های ریگ ایستاده بود و به سرباز دیگر می گفت که چه یک هفته آرامی بوده است. معمولا درگیری به اندازه مداوم بود که روزانه فقط دو سه موتر از ایست بازرسی نزدیک پاسگاه آن ها عبور می کرد. اکنون این ایست بازرسی به یک دو راهی مزدحم تبدیل شده بود. آن زمان، یک مرمی تفنگ تک تیرانداز پشت سرش اصابت کرد. مرمی داخل جمجمه او رفت و بیرون شد و به صورت معجزه آسا باعث تخریب سطحی شد. او را فورا به شفاخانه ایمرجنسی در لشکرگاه بردند. در شفاخانه، زخمش را بخیه زدند و در همان روز مرخص کردند. روز بعد او به پاسگاه برگشت. او گفت: “من به خانواده ام نگفتم. این کار آن ها را نگران می کرد.”
صبح ۱۰ حوت، روزی که فرستاده ویژه ایالات متحده زلمی خلیلزاد و معاون طالبان ملابرادر توافق نامه میان ایالات متحده و طالبان را در دوحه امضا می کردند (به تحلیل شبکه تحلیلگران افغانستان اینجا مراجعه کنید) و آخرین روز کاهش خشونت، نویسنده تلفنی از شفاخانه ایمرجسنی دریافت کرد. یک پسر ۱۲ ساله را از لوی مانده کاکای سراسیمه اش آورده بود. پاهایش طوری بود انگار از درون منفجر شده بود. او توضیح داد که طالبان که از سرگیری خصومت های منظم را پیش بینی کرده بودند سراسر زمین واقع میان خطوط مقدم را در طول شب مین گذاری کردند. پسر برادرش اندکی پس از آن در اتاق عاجل مرد. کارمندان در شفاخانه ایمرجنسی که در مواجه با دهشت های روزانه جنگ هلمند مقاومت پرآوازه از خود نشان می دهند در اوقات باقیمانده روز به صورت غیرمعمول ساکت بودند.
جای تعجب بود که در لشکرگاه، علاقه اندکی به آنچه که در دوحه اتفاق می افتاد وجود داشت. در یک دکان وسایل برقی، تعداد زیادی از عابران تجمع کرده بودند تا مراسم امضای توافق نامه را تماشا کنند. آن ها وقتی هردو دیپلمات قلم روی کاغذ ماندند کف زدند و هلهله کردند اما پس از آن دکان خیلی زود خالی شد.
روز بعد، ۱۱ حوت، درگیری در یک پاسگاه دیگر به سمت شرق در امتداد نهر در منطقه لوی مانده دوباره ریتم عادی به خود گرفته بود. زبیر ساغری که یک سال می شد فرمانده این پایگاه بود گفت که در حقیقت امور در هفته قبلی خیلی تغییر نکرده بود. صفیر گلوله های متناوب که از بالای سر رد می شد سربازان او را در حالت قوز زیر دیوارهای دفاعی خاکی نگهداشته بود. آن ها گهگاه با تفنگ مسلسل آمریکایی ام۲۴۰ خود شلیک می کردند.
از سربازان پرسیده شد که افزایش آدرنالین را موقعی که مرمی ها به پرواز در می آیند دوست دارند، شش جوان با تأکید و متحدانه جواب دادند: “نه”. سپس یکی از آن ها ادامه داد:” همه فرزندان ما از آتش بس خوشحالند و ما شلیک نمی کنیم.” چند ثاینه بعد یک مرمی از بالای سر عبور کرد. سرباز ام۲۴۰ را برداشت و به سوراخی در دیوار گذاشت و سه بار به آن سوی نهر شلیک کرد.
جمع بندی: وضع موجود جدید
چنانچه برید جنرال واتسون در اواخر سال ۱۳۹۶ پیش بینی کرده بود، پیشروی فراتر از پیرامون متصل به لشکرگاه دشوار بود. هرچند پیکار هوایی از اواخر سال ۱۳۹۶ تا اوایل سال ۱۳۹۷، فشار قابل توجهی را بر طالبان در سراسر این ولایت وارد کرده بود اما غیر از ناوه، تنها منطقه ای که به نظر می رسد حکومت آن را دوباره پس گرفته و همچنان کنترل خود را بر آن حفظ کرده ملگیر است. ملگیرمجموعه ای از اراضی در شمال لشکرگاه است که از گریشک به سمت جنوب غرب به ناد علی و مارجه در امتداد نهر بغرا می رسد.
کمربند امنیتی که از گریشک شروع می شود به سمت غرب به لوی مانده می رسد و به سوی جنوب به تریخ ناور در حاشیه مارجه کج می شود و به سوی ناوه و سپینه کوته در جنوب لشکرگاه امتداد می یابد. در ظرف یک سال از زمان پایان عملیات های میوند تاکنون، خطوط مقدم به ندرت تغییر کرده است. چنانچه اخیرا در امتداد نهر مشاهده شد، به نظر می رسد در حال حاضر، هدف دو جانب از جنگ در آنجا، حفظ وضعیت موجود است.
(همکاری سون انگل راسموسن در تهیه این گزارش)
(۱) شهر مارجه در سال ۱۳۹۶ به عنوان یکی از قریه های نمونه که در نتیجه پروژه اداره دره ارغنداب و هلمند با حمایت مالی ایالات متحده و افغانستان بلا فاصله پس از جنگ دوم جهانی (اما نه با آن نام) به وجود آمد، تأسیس شد. در این زمین های جدید که از طریق آبیاری حاصل شده بود پشتون ها از بسیاری از قبایل مختلف از جمله کوچی ها در آنجا ساکن شده اند. مارجه به تنهایی یک ولسوالی کامل نیست. بخشی از ولسوالی ناد علی بوده است، یک ولسوالی فرعی (که قبلا به آن علاقه داری گفته می شد). فهرست رسمی ولسوالی ها که از سوی ریاست مستقل ارگان های محل تهیه شده از ولسوالی مارجه به عنوان یک ولسوالی “موقت” یاد کرده است – به این معنا که مانند یک ولسوالی تمام عیار دارای تشکیلات کامل (پرسنل و بودجه) است اما هنوز به عنوان یک ولسوالی کامل به رسمیت شناخته نشده است. به نظر می رسد که این جایگاه را حوالی زمان عملیات مشترک به دست آورده است.
بیاکتنې:
دا مقاله په وروستي ځل تازه شوې وه ۲۳ اسد / زمری ۱۳۹۹