هنگامی که مرز بالکان در ماه حوت ۱۳۹۴ بسته شد، افغانهایی که کوشش رسیدن به اروپا را داشتند خودشان را درمانده دیدند و بار دیگر دست به دامان قاچاقچیان شدند. تعدادی هنور میکوشیدند برای نزدیک شدن به مرزهای اتحادیه اروپا از طریق مرز اتریش – هنگری چارهای پیدا کنند. تقریباً تمام افراد از طریق شهر بلگراد ترانزیت میگذرند که میتواند مرکز مهم ارتباط برای قاچاقچیان افغان باشد. در بخش سوم این تحقیق مارتینا وان بیلرت و یلینا بیلیثا به ماهیت این شبکه پرداخته وتوضیح میدهند که حالت فعلی چگونه برای بسیاری افغانانی که در ترانزیت قرار دارند به طور فزاینده یی مایوس کننده میشود. بخش اول : باز و بسته بودن مرزهای کشورهای .بالکان بخش دوم: ترانزیت از طریق صربستان
بخش سوم: ظهور دوباره قاچاقچیان در مسیر بالکان
“توقف پناهجویان افغان ” در بلگراد
در جوزای۱۳۹۵ محققان شبکه تحلیلگران افغانستان از بلگراد پایتخت صربستان دیدن نموده و با افغانهایی که میخواستند به اروپا بروند مصاحبه هایی انجام دادند و از تجربه آنها در مورد راه، که چه گونه میآیند و در مورد نحوه انتقال آنها توسط قاچاقچیان پرسیدند. افغانهای مهاجر را که قصد رسیدن به اروپا را دارند بهآسانی میتوان در “افغان پارک” پیدا کرد. تمام افغانهای مهاجر روز شانرا در این پارک بسر میبرند. در اينجا روی نیمکتها و بعضی هم روی چمن می نشینند و رفت آمد عابرین بلگرادی را تماشا میکنند. برخیها هم با تلفونهای همراه خود مشغول بوده و به اصطلاح «چت» میکنند و بعضی دیگر هم میخوابند و به دستور قاچاقبران خود چشم براه میمانند.
این پارک در مرکز شهر در همسایگی ساختمان تاریخی ساوامالا و نزدیک دریای ساوا قرار دارد. این محلی است که سازمان اصلی “کمک های اولیه برای مهاجران” در آن فعال است که شامل “مرکز معلومات پناهندگی”Miksaliste refugee center” و مرکز معلوماتی پارک میباشد. معلومات بیشتر را از اینجا دریافت کنید.
مرکز این ساحه در بین دو پارک کوچک در مجاورت ایستگاه مرکزی بسهای شهر بلگراد موقعیت دارد. این پارک به ایستگاه بس ها در بلگراد پیوسته است که اغلب مهاجران افغان و سوري بعد از عبور از مرز بلغاریا – صربستان و یا مقدونیه – صربستان غالبا در مینی بسهای تنظیم شده توسط قاچاقچیان به آن انتقال داده میشوند. (برخی از رضاکاران آنرا «پارک سوری ها» میخوانند، هرچند افغانها، پاکستانی ها و اتباع کشورهای دیگر نیز روزهای شانرا در همینجا سپری میکنند). محل اصلی جلب توجه در آن «خانه چوبی پارک معلومات» است که توسط سازمان بشرخواهانه ب ۹۲ گردانندگی شده و خدماتی چون انترنیت رایگان وایفای، محل چارج تلفونهای همراه، و بطور فزاینده غذای رایگان و سایر کمکها را ارائه میکند.
و پارک دومی “افغان پارک”در آنسوی جاده شلوغ ودرعقب پارکینگ پوشیده موترهامقابل فاکولته اقتصاد دانشگاه قرار دارد. در گوشهای از این پارک برگر فروشی به چشم میخورد که ناوقتهای بعد از ظهر و اوايل شب محل تصميم گيري قاچاقچيان ميباشد. این پارک همچنان در جایی موقعیت دارد که سفر از طریق مرز هنگری نیز در همین جا سازماندهی ميشود. براساس گفته های یک رضاکار، افغانهای وارد شده به شهر دمیتروفگراد (نخستین شهر بعد از مرز بلغاریا) غالباً میپرسند «پارک افغان» در کجا موقعیت دارد. و یا به گفته یک جوان وارد شده از جلال آباد:
زمانی که هنوز در بلغاریا بودم در مورد پارک افغانها به من معلومات داده شد. وقتیکه ما اینجا رسیدیم منتظرماندیم، شحصی آمد و پرسید” آیا از فلان گروه هستید؟” ما گفتیم بلی، بعد زنگ زد و گفت که «آنهارسیدهاند.»
تلفنخانه یا PCO یکی از چیزهای مهم برای فعالیت این آواره هاست، بسیار شبیه به چیزی که در شهرهای پاکستان و افغانستان استفاده میشوند. تلفن خانه نقش مهمی در برقراری ارتباط مهاجرین و قاچاقچیان اصلی در افغانستان بازی میکند که با زنگ زدن از آن، مهاجران درمی یابند که آیا میروند یا خیر. دو هوتلی كه نقش مهمی در برقراری ارتباط مهاجرين با قاچاقچيان بازي مينمود به تازگی بسته شده است.
بر اساس گفته های یک رضا کار در” پارک معلومات” بعد از ماه حمل ۱۳۹۵ فیصدی قاچاقچیان در پارک افزایش یافت که این همزمان با بسته شدن مسیر بالکان بروی مهاجرین بود.( گزارش اولی اینجا و دومی اینجا) افغانها در اینجا شبکه ای ازآنخود دارند و او گفت که آنها مهاجرت هموطنانشان را در مسیر بلگراد و هنگری مدیریت میکنند.
مسیرها و دشواری های سفر:
اکثر افغانهای مهاجر را افراد جوان و مجرد تشکیل میدهد. زمانی که درصربستان رسیدند، بعد باهم به شکل گروه های کوچک و یا هم جوره یی راه مهاجرت را در پیش میگیرند. به نظر میرسد که برخی ها را خانواده هایی با خود یکجا میسازند، مخصوصاً خانواده هاییکه مردان جوان و بالغ از آن خود ندارند. شاید این کار را برای ایمنی خود انجام میدهند، اما این هم ممکن است که خانواده ها میخواهند این جوانان را کمک کنند تا با جا زدن خود به عنوان عضو آن بتوانند از مرز هنگری که در حال حاضر تنها خانواده ها – و آن هم تعداد اندک – را اجازه عبور میدهند، بگذرند. تقریباً نصف افغانهاییکه شبکه تحلیلگران افغانستان با ایشان (در پارک ، جاده های همجوار و یا در میکسلسیت سنتر) صحبت کرده، از افغانستان یا یکی از کشور های همجوار آن که مسیر بالکان هنوز برویش باز بوده و یا در این تازه گی ها گشوده شده، آمده اند. آنان اکثراً از مسیر دریای ایژه توسط قایق از ترکیه به یکی از جزایر یونان آمدهاند. ایشان در واقع در مقدونیه منتظر مانده و بعد توسط بس و قطار به اتحادیه اروپا انتقال شده اند. زمانیکه دهلیز بالکان در ماه حمل ۱۳۹۵ بسته شد و آنهاخودرا گیر افتاده یافتند. اغلب آنها مدت زیادی و در زمان صحبت شبکه تحلیلگران افغانستان با آنها – تقریبا بین پنج تا دوازده ماه – در راه مانده اند و صرف در این اواخر قادر به گذشتن به صربستان شده اند.
یک مرد جوان از ولایت هرات که همراه با خانم خود در شهر تهران ایران برای مدت زمان طولانی اقامت داشته و از آنجا سفرشان بطرف اروپا را ادامه داده اند بیان داشت:
ما فی نفر مبلغ ۲۰۰۰ یورو پرداختیم تا به یونان برسیم و از یونان به بعد ۲۰۰۰ یورو دیگر فی نفر برای رسیدن به هنگری پرداخت نمودیم. و تا حالا سفر ما هشت ماه طول کشیده است…ما تا یونان توسط قایق سفر کردیم و مدت هفت ساعت در قایق بودیم و آن هم قایقی بود که باید اطفال در آن بازی میکردند یعنی بازیچه اطفال بود. و کشتی مناسب نبود که ما باید درآن سفر میکردیم. ما واقعا با زندگی خود قمار زدیم. قایقی را که دران ۶۰ نفر بود از دست دادیمکه چهار نفرش اقارب یکی از دوستان من بود. سه روز پیش ما به ایدومینی (یکی از مرزهای یونان) رسیدیم که آنها مرز را بروی افغانها بسته بودند. برای ۲۰ روز تنها بروی عربها باز بود نه برای ما. مادر خیمه ها در مرز یونان گیر ماندیم تا آنکه سفر مان را دوبارآغاز کردیم.
یک زوج که میگوید مستقیماً از شهر کندز آمده (اما واضحاً سالهای درازی در ایران بسر برده اند) همینگونه شوریده بخت بوده است. (۱) خانم جوان به شبکه تحلیلگران افغانستان گفت:
ما دو روز قبل از بسته شدن مرز مقدونیه به یونان رسیدیم؛ مدت زیادی را در یونان سپری کردیم و اما ما نمیخواهیم که اینجا بمانیم. کمپ در یک جنگل بیرون از مرکز شهر موقعیت داشت اما خیلی به آن نزدیک نبود. در کمپ مکتب برای بچهها وجود داشته و کودکان در آن درس میخواندند، اما برای کلانسالان کاری وجود ندارد. ازینرو شوهرم به شهر میرفت تا یک قاچاقبر بیابد. او یک شخص بنگله دیشی را پیدا کرد که انگلیسی حرف میزد،چهار روز پیاده آمدیم، از سلونیکا به مقدونیه و از مقدونیه به پریسیوو (شهر مرزی) صربستان آمدیم.از پریسیوو توسط بس به بلگراد انتقال شده و فعلاًمیخواهیم که به اتریش و یا فرانسه برویم.
افراد دیگری که شبکه تحلیلگران افغانستان با آنها گفتگو کرده در آخرین روزهای بعد از بسته شدن مسیر بالکان،کشورشان را به قصد اروپا ترک کردهاند. تقریباً تمام آنها با گروههای کوچک افغان، پاکستانی و ایرانی از طریق زمین به بلغاریا از مسیر دومی آمده بودند. درحالیکه مسیر بالکان هنوز باز بود و سفرشان توسط هموطنان مقیم کشور اصلی خودشان سازماندهی شده بودند.(اینجا). با بستهشدن مسیر بالکان سازمان قاچاقچیان نیز قادر هستند که از راه دیگری سفر متقاضیانی را که میخواستند به بلغاریا بروند، سازماندهی کنند.
یک خانواده افغان از ایران، جایی که دوازده سال در آن زندگی کرده بود، آمده و هردو راه را تجربه کردهاست. بعد ازینکه در مزر ایران – ترکیه از هم جدا شدند بخشی از انها که شامل مادر و یک دختر همراه یک پسر میشد، موفق شدند از مرز عبور کرده به دریای ایژه برسند. بخش دیگر آن که شامل پدر و دختر نوجوانش بود توسط حکومت ایران بازداشت گردیده است. زمانیکه آنان به افغانستان مسترد میگردیدند، بقیه خانواده خود را از مسیر بالکان به آلمان رسانیده بودند. بعد از گذشت چند ماه پدر و دختر از طریق ایران – ترکیه بالاخره به بلگراد رسیده اند و آروز دارند که به آلمان بروند و با خانواده شان که قبلا از مسیر بالکان وارد آلمان شده یکجا شوند.
درطول سفر با سختی های زیادی مواجه شده اند، اما مردم شکایت زیاد از رفتار پولیس بلغاریا با مهاجرین داشتند. (۲) مهاجرین توسط پولیس لت و کوت میشدند تا به کشور خودشان بازگردند، پول و چیزهای باارزش شان حتی اگر پنهان هم بوده، گرفته شده است. و همچنان این پدر به شبکه تحلیلگران افغانستان گفت پولیس بلغاریا رفتار بسیار زشت داشت؛ آنها ۲۵۰ یورو و گردن بند دخترم را گرفتند، تلفونهای ما را پیدا کرده نتوانستند چرا که دخترم داخل واسکت خود پنهان کرده بود. ولی زمانی که پولیس چارجر تلفونم را دید خواستار تلفونم شد و من دو تا تیلفون بسیار کهنه به آنها دادم .
یک مرد جوان از هرات که در ایران زندگی میکرد و تقریبا سه ماه قبل آنجا را ترک و چندین بار کوشش کرده بود که به بلغاریا برسد گفت: مه سه بار داخل کشور بلغاریا شده و دوباره اخراج شده ام. این یک تجارت است برای تکسی ها و همچنان برای پولیس کشور بلغاریا. بخاطریکه پولیس پول و تیلفون های ما را میگیرند. فعلا من تیلفون ندارم. آنها تلفون و سیمکارت های مراگرفتند. (۳)
بعد از سه بار تلاش ناموفق برای رسیدن به بلغاریا و یکی هم برای رسیدن به یونان (۴) او تصمیم گرفته است که دیگر ادامه نخواهد داد:
من نمیخواهم که بیش ازین بروم، ولی قاجاقبران وادارم کرده و میگویند که ” شما را به آلمان میرسانیم“خوب ما اینبار ۳۰ نفر در موتر لاری آمدیم و تا صبح پیاده راه رفتیم، بعد در جنگل استراحت کردیم تا که شب شد. وقتی هوا تاریک شد به راه رفتن ادامه دادیم بعد از دو یا سه ساعت به جاده مرزی رسیدیم. آنجا یک پولیس مرد بود و ما را با دوربین دید. پولیس ما ۳۰ نفری را که در جنگل نشسته بودیم دیده، نزد ما آمد و همان شب ما را دو باره به ترکیه مسترد کرد.
آن شب ما پنچ ساعت پیاده آمدیم. و میخواستیم که موتر بگیریم و به استانبول برگردیم، یک همکار قاچاقبر که ما را هدایت میکرد گفت نه، ما دوباره میرویم. ما گفتیم که غذای مان دیگر تمام شده است. او گفت یک موتر برای ما غذا خواهد آورد. حدود ساعت ۱۱ شب یک موتر آمد و مقداری بسکویت برای ما آورد. ما همه خوردنی را صرف کردیم زیرادر غیرآنصورت پولیس بلغاریا همه انها را از ما میگرفت. بعد ازان ما دو ساعت راه رفتیم که قاچاقبر از استانبول زنگ زد و گفت خیلی ناوقت شده، باید برگردید. ما دوساعت راه دیگر را پسآمدیم و تا شب بعدی در جنگل خوابیدیم و شب بعد مرز را عبور کردیم.
بعضی از مصاحبه شوندگان میگویند که رفتار پولیس بلغاریا در حضور مأموران پولیس آلمان یا اتریش خیلی بهتر بود. یک مرد جوان از بغلان به شبکه تحلیلگران افغانستان گفت” دوازده روز دربر گرفت تا از استانبول به بلگراد برسیم. ما از بلغاریا دو بار اخراج شده ایم و پولیس بلغاریا پولهای مارا به سرقت برد ولی در حضور پولیس آلمانی و اتریشی ازین کار خودداری میکرد.
قرار با قاچاقبران:
از خلال مصاحبه ها معلوم شد که تمام مسافرین وعده و قرار شان را با قاچاقبران مطابق اصول و قوانین خود ساخته آنها در افغانستان میبندند. زمانیکه خودشان در افغانستان هستند مستقیماً و درمسیر راه توسط رابط ها یا نماینده شان با قاچاقبران در ارتباط هستند. یکی از داوطلبان در پارک به کنایه گفت: درین جا (صربستان) نماینده غیر رسمی افغانها در دور و اطراف کافی شاپ ها و پارک ها مشغول بوده وافراد را به قاچاقیان معرفی مینماید.
پول سفر را معمولا به قاچاقچی اصلی میپردازندو او به شبکه های دیگر که در مسیر راه هستند اینها را وصل می کند. در طول راه برای سازماندهی سفر از سایر قاچاقچیان کمک میگیرد و این شبکه شامل رهنما های محلی میباشد که قسمت های مختلف سفر آنها مانند سیستم ترانسپورت محلی ومحل اقامت توسط آنها سازماندهی میشود . و این رهمناهای محلی (که یا با مهاجران سفر کرده و یا در نقاط خاص با اآنها ملاقات می کنند) ودیگر نمایندگان محلی زمانیکه پناهجویان به مقصد بعدی خود می رسند با آنها دوباره تماس برقرار می کنند. بسیاری از این شبکه های محلی از خود افغان ها تشکیل شده است.
نقش قاچاقچی اصلی بسیار برجسته به نظر می رسد. وبعضی مصاحبه ها نشان میدهد که چطور مهاجرین بطور منظم، مستقیم یا توسط نماینده شان در تماس بوده اند تا در مراحل مختلف سفر اطمینان دهند که آنها بطور سالم به مقصد رسیده اند و در نتیجه مهاجرین به پرداخت پول اقدام کنند تا ازآنجا به مقصد بعدی توسط شبکه قاچاقیان انتقال داده شوند.
مصاحبه ها شیوه های گوناگون قرارها را بمیان آورد که مهاجرین با قاچاقچیان داشته اند. درین تازه گی ها یک مرد افغان از یک نوع سفر به اصطلاح تضمین شده یاد آوری کرد و گفت که در سفر تضمین شده تمام قیمتش آماده میشود و غالباًقبل از آغاز سفر پرداخت میگردد. و بعد از طرف قاچاقبر ترتیبات سفر در طول راه گرفته شده و تضمین میکند که مسافرسالم به مقصد تعیین شده میرسد. و اغلب خانواده ها و افرادی که حاضر به پرداخت پول بیشتر هستند ازین سفر تضمین شده استفاده میکنند. این سفر کمترین خطر مالی دارد زیرا که پول بشکل قسطی پرداخت میشود.
بهر صورت، اینگونه سفر ها زمانی تنظیم شده بود که مرز بالکان هنوز برای گذشتن مشکلی نداشت. محاسبه ییکه متقاضیان تا رسیدن به مرز یونان – مقدونیه انجام داده بودند، تغییر خورد و آنها متوجه شدند که موافقت اولی آنها را تا اروپا رسانیده نمیتواند و اکنون که عبور غیر قانونی از مرز دشوارتر گردیده، آنها به پول بیشتر نیاز پیدا کرده اند. آنها متوجه شدند که قرار های قبلی شان نیازمند بازنگری شده و مجبورند پول بیشتر و قاچاقبر دیگر تدارک کنند.
بطور مثال جوانی از جلال آباد به شبکه تحلیلگران افغانستان بیان نمود که چگونه خانواده اش برای او یک قاچاقبر خوب را در ننگرهار پیدا نموده است. آنها به خاطر تنظیم یک سفر تضمین شده برای او و پسر کاکایش۸۰۰۰ دالر امریکایی پرداختند ( برای دو پسر جوان پسر کاکایش نصف قیمت تعیین شده بود). قاچاقبر سفر ما را زمانی که از کشوری به کشور دیگر می رفتیم گام به گام تنظیم می کرد. او گفت تمام پول توسط خانواده اش پیش از پیش پرداخته شده است و او بر قاچاقبر اعتماد دارد که اورا در مسیر راه بحال خود رها نه کرده و فریب نه خواهد داد. چرا که او و برادرش را همه در ننگرهار میشناشند و اگر بخواهد فریبم دهند خانواده ام در ننگرهار سراغش را پیدا خواهد کرد. حالا او مجبور به پرداخت پول بیشتر گردیده است. او تخمین میزند که باید فی نفرمبلغ ۴۰۰۰ دالر دیگر بپردازد تا به فرانسه برسد.
دیگران کوشش کرده اند که پول سفر شان را بشکل اقساط بپردازند. بطور مثال دختر جوانی که از خانواده اش در مزر ایران – ترکیه جدا گردیده است توضیح داد که اعضای خانواده اش چگونه بعد از عبور از هر مزر پول پرداخت کرده اند: هر نفر ۱۵۰۰دالر امریکایی از کابل الی استانبول،۱۴۰۰ دالر امریکایی از شهر استانبول الی بلغاریا: ۱۱۰۰ دالر امریکایی از بلغاریا تا اتریش؛ حالا دنبال قاچاقبری هستند که آنها را تا مرز هنگری برسانند.
زن دیگری که خانواده اش بتازگی از او جدا گردیده است میگوید با وجودیکه قرار آنها تارسیدن به اتریش بود ولی فعلا از قاچاقبر میخواهند که آنها را تنها تامرز هنگری برسانند و از آنجا به بعد بشکل قانونی از مرز هارگاس و یا هم مرز کلیبچا عبور خواهند کرد. او گفت اکنون عبور غیرقانونی از مرز بسیار مشکل شده است.
پر خطر ترین گزینه اینست که در هر قدم سفر باید مذاکره جدید آنجام دهی. این روش اغلب توسط جوانانیکه پول کمتردارند و یا هم در افغانستان اقارب و یا ارتباطات قوی ندارند که قاچاقبر را به حساب دهی وادار سازد، استفاده میشود. این ها اسیب پذیرترین طبقه میباشند. میتوانند فریب شان دهند و یا بهره برداری دیگری از ایشان صورت گیرد.
بطور مثال رحمان از بدخشان که در گزارش اولی معرفی گردید افغانستان را یک سال قبل ترک کرده است. او از ولسوالی درواز بدخشان به کابل آمده که قاچاقبری پیدا کند تا به کمک او افغانستان را ترک نماید. در ترکیه او با یک قاچاقبر دومیکه در کابل بود ارتباط برقرار کرد که وعده سپرده بود او را به اروپا برساند، ولی او رحمان را نیاورد. بعد از آن خودش برایش راه رسیدن به اروپا را جستجو و بخش زیاد راه را پیاده سفر کرده است. رحمان در کابل کدام اقارب قدرتمند نداشت که قاچاقبر را مورد بازپرس قرار دهد. تنها راهی که مانده این است که تماس پیهم بگیرد اما تا حالا او تلفونش را جواب نداده است.
یک مرد جوان هراتی (که در ایران زندگی میکرده) قضیه مشابهی دارد. او به قاچاقبر دو میلیون تومان که در حدود ۶۶۰ دالر امریکایی میشود برای رسیدن به ترکیه و ۴۰۰۰ دالر امریکایی را از ترکیه به جرمنی پرداخته است:
قاچاقبر اول را از طریق دوستم که نمبرش را بمن داد پیدا نمودم. او عبورم را از مزر ترکیه تنظیم کرد. بعد من یک هفته منتظر ماندم تا پول، به قاچاقبر دومی تنظیم شود. قاچاقبر دومی یک افغان ساکن کابل بود. قاچاقبر ایرانی مرا بدست او سپرد… و در نهایت بعد از تلاش زیاد ما۲۰ روز قبل ترکیه را ترک کردیم ولی حالا قاچاقبر در صربستان رهایم نموده است. من والدین ندارم، فقط یک برادر و یک خواهر دارم، کسی نیست که کمکم کند و پول برایم بفرستتد.
ابهام در پیدا کرن قاچاقبر جدید (برای آنانی که مراحل مختلف سفر شان را در جریان حرکت تنظیم میکنند) و یا برقراری تماس باقاچاقبریکه قبلاً تدارک شده (برای آنانی که نگرانند شاید در نیمه راه به حال خود رها شده باشند) در گفتگو بین این سه جوان افغان که شبکه تحلیلگران افغانستان آنراشنیده، ترسیم شده است:
” من واقعن وحشت زده استم نمیتوانم شبکه[قاچاقبران]خود را پیدا کنم”
“من هم مثل شما . کوشش میکنم که آنها را پیدا کنم و همرای شان حرف بزنم . آنها گفتند که او خیلی قدرتمند است. اما من او را پیدا کرده نمیتوانم”
“فقط دور و بر پارک بلگرد آنها ترا پیدا خواهند کرد.”
“من شنیده بودم که اینجا یک قاچاقبر پاکستانی هم است…. و آنها گفتند که تمام پاکستانی ها پیش او است ”
” تنها شخصی را که من میدانم چگونه با او تماس برقرار شود «…» است، او یک کشمیری است اما دیگران گفتندکه او قابل اعتماد نیست. او مردم را در قید خود میگیرد و همه چیزشان را میدزد.”
شبکه قاچاق:
بنظر میرسد که تقریبا تمام شبکه های قاچاقبر روی زمین توسط افغان ها مدیریت میشود ولی در مسیر راه یونان قاچاقبران پاکستانی و بنگله دیشی و در مسیر ایران – ترکیه کردان ایرانی نیز دست به قاچاق میزنند.
یک خانواده برزگ که مستقیم از کندز آمده و با یک قاچاقبر بنگله دیشی در یونان اشنا شده بودند:”قاچاقبر ما بنگله دیشی بود و همچنان آنجا چند افغان نیز بودند که پشتو حرف میزدند. تنها یکی شان دری صحبت می کرد.”و یک خانواده دیگر از افغانستان یادآوری نموده که رهنمای آنها سه افغان بودند که به چهار زبان دری، اردو، ترکی و بلغاریایی حرف میزدند.”
در این جا به نظر می رسید که قاچاقچیان افغان رقابت و یا همکاری نسبتا کمی با صربستانی های محل و مجرمین و یا هم دیگر قاچاقیان در انتقال، محل اقامت و عبور دادن از مرز داشته باشند. درین مورد یک مصاحبه شونده چنین گفت:
قاچاق توسط افغانها و دیگران سازماندهی میشود. شبکه های صرب بعلت ندانستن زبان نمیتوانند دخالت کنند. صربی هاییکه در آنجا مشغولند، استخدام شده اند… با آنهم آنها [قاچاقچیان] گاهگاهی از کودکان زیرسنکه مجهز با موبایل و سیستم ره یاب [جي پی ایس] میباشند برای عبور از مرز استفاده میکنند. کلانسالی جلوتر میرود تا سیم ها را قطع کند. این یک جرم بزرگ است و از اینرو خود نه میخواهند به آن مبادرت ورزند. بعد کودکان گروه های پناهجو را به آنسوی مرز هدایت میکنند. بر اساس قانون، کودکان را نمیتوان به خاطر قاچاق انسان مورد پیگرد قرار داد.
گاه گاهی مردم محل با ایشان در قسمت ترانسپورت و محل اقامت کمک میکنند. بطور مثال مصاحبه یک زن افغان کارمند سابق یک سازمان غیر دولتی را که با اطفالش مسافرت کرده مرور میکنیم:
ما با ویزه قانونی تا ایران آمدیم و دو روز در شهر تهران ماندیم . بعدا توسط قاچاقبر، اول به ترکیه و بعد به بلغاریا و از آنجا به صربستان امدیم. ما یک ماه در راه بودیم و از مرز ها بدون اینکه گرفتار شویم عبور کردیم . ما در یک گروپ چهل نفری آمدیم که شامل خانواده خودم و بقیه افغان ها و بچه های پاکستانی بودند. قاچاقبران ما افغان بودند. آنها راه را میدانستند، اگر چه آنها راه را یکبار گم کردند و ما مجبور شدیم برگردیم. در بلغاریا برای چند روز در یک مهمان خانه ماندیم که دو اتاق داشت، یکی برای من و یکی هم برای مردان. صاحب مهمان خانه یک زن بلغاریایی بود. زمانیکه من چادرم را میشستم او فقط یکبار بمن گفت که زیاد آبا مصرف نکنم و بعد شیردهن را کاملا بست و او بدون کدام دلیل بسیار خشین بود.
میکانیزمسفر:
سفر معمولا در گروههای۲۰ تا ۴۰ نفری که توسط قاچاقبر یکجا شده انجام میشود. مرز ها و جاهای پر خطر مانند دریا ها تک تک یا بشکل گروپ های کوچک عبور میشود. در بعضی موارد قاچاقبر یا دستیار وی مهاجرین را همراهی میکند و در موارد دیگر هم مهاجرین تنها به دستور و راهنمایی قاچاقبران فرستاده میشوند.
یک مرد و دخترش که قبلا به افغانستان فرستاده شده بود یک قاچاقبر جدید پیدا کرده به ایران آمده و تلاش کردند تا دوباره داخل ترکیه شوند. اینکه دوباره چه قسم آمدند میگویند:
آنجا سه دریای کوچک بود. اولی اش کمتر از یک کیلومتر از مرز که ماآنرا توسط قایق بادی آمدیم دورتر بود. اول دو نفر ما عبور کردند و بعد آنها افراد باقی مانده در قایق را کشیدند. دریای دوم میان ایران و ترکیه بود که نصف آن بطرف ایران ونصف دیگر آن بطرف ترکیه موقعیت داشت. ما از دومی هم گذشتیم و در دریای سوم قایقی وجود نداشت و آب هم تا شکم ما بالا میآمد.
بما هدایت داده بودند که بکدام سمت باید رفت. ما سه نفر بودیم و جوانان بسرعت میرفتند از ما جلوتر بودند که قاچاقبر یکی از آنان را صدا زد و گفت که من و دخترم را رها نکنند و یکی از بچه ها برگشت بطرف ما. قاچاقبر به آنها یک تلفون داده بود و به آنها گفته بود که اگر ما با ایشان نبودیم موتری بدنبالش نخواهد آمد.
در بعضی نقاط تنها سه نفر راه میرفتیم و دیگران قبل از ما در طرف دیگر سرک رسیده بودند. وانها نشانی برای مان داده بودند که همان ستاره معین را تعقیب کنیم ولی ما در راه اشباه روان بودیم. ما به طرف مرکز پولیس ترکیه در حرکت بودیم که از خوش چانسی ما آنها به نان شب رفته بودند. از آن جا گذشتیم اما ما بخاطریکه راه مان را گم کرده بودیم باید هشت کیلو متر دیگر راه میرفتیم تا بجاییکه قرار گذاشته بودیم برسیم. ما تنها دو نفر بودیم به اضافه مسافری که تلیفون داشت. بالاخره به جنگلی رسیدیم و در داخل جنگل یک صدای (اسسسسس) را شنیدیم . بعدا موتر آمد و همه ما ۲۰ نفر سوار شدیم و بعد از دو دقیقه در ترکیه رسیدیم. تمام مردان لباسهای شان را تبدیل کرده بودند و تنها ما لباسهای تربر به تن داشتیم و از رسیدن مان خوشحالی میکردیم.
یک مرد جوان تهرانی هنگام عبور از مرز ایران – ترکیه همین تجربه را پشت سر گذاشته است:
من مستقیم داخا آب که تا گردنم بالا امد رفتم. دریا را به تنهایی عبور کردم. قاچاقبر گفته بود که در آن طرف دریا موتر منتظرت است. ولی زمانیکه که من رسیدم سمکارتم کار نمیکرد و موتر را پیدا کرده نتوانستم. دوباره به طرف ایران برگشتم. او سمکارتم را درست کرد و من دوباره ازمیان اب آمدم. زمانی که من در طرف دیگر دریا رسیدم زنگ زدم و منتظر ماندم شش جوان افغان نیز از میان آب بیرون آمدند. ما باید میدودیم زمانیکه موتر در جاده به سوی ما میامد من بسیار خسته بودم چرا که دوبار دریا را عبور کرده بودم. درحالیکه من نمیتوانستم با ایشان بمانم آنها منتظر من ماندند.
مصاحبه شوندگان کلمات مختلف مانند همراه و راهبلد برای توصیف قاچاقچیان و راهنماهاییکه آنها را همراهی می کردند به کار بردند. تشخیص و تفکیک قاچاقچیان با مسافرین در هنگام سفر آسان نیست. یک زن جوان که بایک خانواده آمده بود درین مورد گفت “برای بچه ها بطور موقت تلفونی داده شده بود تا با آنها در تماس باشند و برای همکاران قاچاقچیان نیز چینن بود. بعضی از مصاحبه شوندگان گفتند که اطمینان دارند تعدادی از اعضای گروپ که به عنوان مهاجر سفر میکنند در حقیقت قاچاقبر استند.
یکی از مصاحبه شوندگان اشاره کرد چند مرد جوان که به تازگی در «پارک» بلگراد وارد شده بودند و در صف منتظر دریافت لباس خشک و بکس های سرشانه ییبودند؛ گفت “باور دارم که آنها قاچاقبرند”. او گفت: ” قاچاقچیان زیادی وجود دارد.”.” بعضی وقتا حتی تو نمی توانی انها را ملاقات کنی. انها یک یا دو کلومتر دورتر ایستاده شده و فقط صدا میزنند و راه را نشان میدهند. تعدادی زیاد از انها فعلا اینجا در پارک میباشد. و تعداد انها بیشتر از مهاجرین است.”
تحویل دهی به دیگران و وسایل پرداخت های داخلی
سفر چه “تضمین شده” و چه “پرداخت گام به گام” باشد در جریان عبور مسافران از مرزها و کشورها شامل تعداد زیاد معبرها و تحویل دادن ها میگردد. تحویلی ها گاهی بدون اشکال پیش میروند، اما در مواردی مهاجران مجبورند که تماسهای خود را با قاچاقچی اصلی مجدداً برقرار کنند. مردی که با دخترش از تهران آمده و به ترکیه رسیده استدر مورد چگونگی تنظیم قسمت بعدی سفر خود توضیح میدهد:
بعد ازینکه مرز را عبور کردیم و داخل ترکیه شدیم، دو یا سه ساعت رفتیم تا شهر “دوگه بایزیت” ، دوشب آنجا ماندیم. وقتی قاچاقبر پولش را دریافت کرد، تکت استابنول برای ما گرفت و ما استانبول آمدیم. در استابنول در خانه رفیقم بودیم، به مدت یک هفته داخل خانه ماندم و بیرون نشدم تا اینکه تشخیص دادم که اینجا مثل “صربستان” بود و میتوانستم بدون کدام مدرک بگردم. بعد به یک قاچاقبر هراتی زنگ زدم و او گفت برو درمیدان و در آنجا مردی ترا پیدا خواهد کرد. بناءً من میروم و یک شخص نزذ من میاید و میپرسد آیا شما مسافر از کابل هستید؟ بعداً او مرا با خود میبرد. بعداز آن ما تلاش میکنیم که از مرز به بلغاریا عبور کنیم.
به نظر میرسد که شبکه ها در درون خود سیستم طبقه بندی شده برای پرداختها دارند که مطابق آن مراحل متفاوت سفر نخست به تایید قاچاقچی اصلی انجام میشود و پرداختها به دنبال آن صورت میگیرد. این کار ظاهراً برای انتقالات در داخل یک منطقه نیز صدق میکند، طوریکه مرد جوان آمده از تهران بیان میکند:
زمانیکه ما می خواستیم به بلغاریا برسیم، برای سه شب و چهار روز پیاده رفتیم. با ما ۳۰ افغان بودند. در این گروه خانواده ها و یک پیر مرد و یک پیر زن نیز بودند. برخی از بچه ها مجبور به حمل پیرزن بودند. در بلغاریا ما را پولیس گرفت.
یک موتر قرار بود که ما را به صوفیه بیاورد. قاچاقچیان گفته بودند که یک ساعت طول میکشد، مگردر اخیر ما در جنگل خوابیدیم. در انجا پولیس بلغاریا مرا پیدا کرد. تقریباً نصف شب ما را دوباره به سرحد ترکیه اورد. ما کوشش کردیم که اتش روشن کنیم مگرهوا در آن وقتبارانی بود. پولیس تمام غذا و پول های ما را گرفت، انها پیش از اینکه ما ازاد شویم، ما را لت و کوب کردند. تا صبح باران بارید.
صبح ما تکسی گرفتیم و پس به استانبول برگشتیم، که مدت شش یا هفت ساعت را دربر گرفت. ما پول نداشتیم که برای تکسی بدهیم مگر ما به قاچاقبر زنگ زدیم و تکسی ران راضی شد. بعد از ان ما دو یا سه شب را با لباس های تروکثیف در استانبول سپری کردیم. بازهم کوشش کردیم. برای دو شب پیاده رفتیم تا سرحد. باز هم پولیس مارا گرفت و پس به سرحد اورد. بازهم یک موتر امد مارا به استانبول اورد. تکسی ران فهمید که برای انها این یک تجارت است.
سیستم پرداخت داخلی همه وقته کارا نیست. داستانهای متعددی از قاچاقچیان اصلی حکایت میشود که باوجودیکه قاچاقچیان محلی سفر ها را مرتب کرده، آنها از پرداختها شانه خالی کرده اند. انتقام این کار از مهاجران مورد نظر کشیده شده، مانند چیزی که با مرد جوان آمده از تهران که بالاخره به بلغاریا رسید، اتفاق افتاده است:
در صوفیه در یک مهانخانهدو روز سپری کردیم. من مثل یک گروگان پیش شان بودم؛ منتظر این بودند که قاچاقبر افغانی اجازه رفتن بدهد. اما او اشاره ای برای رفتن نداد. بنا مرا بعداز دو روز به یک مهمانخانه دیگر بردند و بعد به مهمانخانه دیگری. برای یک هفته همین قسم بدون غذا بودم. انها فقط در ۲۴ ساعت یک برگر میدادند.
پس از یک هفته پولیس بلغاری به مهمانخانه، جایی که من نگهداری می شدم حمله کردند و به من گفتند انتخاب با توست: اخراج یا پناهندگی. او درخواست پناهندگی داد و به یک اردوگاه دیگر منتقل شد. به محض این که به او اجازه مسافرت داده شد، او به صوفیه بازگشتتا دوباره تماس با قاچاقچی بگیرد:
من به قاچاقبر زنگ زدم که بیاید مرا بگیرید؛ سپس او به یک بلغاری زنگ زد که مرا به یک مهمانخانه ببرد جائیکه ما برای دو روز بودیم. سپس ما به مرز صربستان رفتیم که تا انجا پنج ساعت مسافتبا موتر بود. سپس او بانیمی از گروه خود موفق به عبور از مرز شد. اگر چه توسط پولیس بلغاری شناسائی شده بودند، نیمه دیگر گروه دستگیر شده و از کشور اخراج شد. اما مصیبت در اینجا تمام نمی شود:
در بلگراد به مدت هشت روز دیگر گروگان بودم، در حالی که منتظر قاچاقبر بودم تابرایم چراغ سبز نشان ) دهد. مردان مرا لت و کوب کردند و تقاضای پول را کردند. در اخیر من فرار کردم. حالا من شبها در کمپ (کرنجا) می باشم و انها سه وقت برایم کنسرو ماهی میدهند. بسیاریها که همراه من همسفر بودند تا حال در صربستان رسیده اند. پول ایشان رسیده اما از من نرسیده است. زمانی که من در شهر هستم گاهی اوقات مردانی را در خیابان میبینم که مرا تهدید میکنند و می گویند تا زمانی نگاهم خواهند داشت که پول شان پرداخت شود، آنها افغان هستند، اما آنها محلی به نظر می رسندو زبان محلی اینجا را میدانند. اگر پولیدریافت نه شد باید سعی کنم تا از مرز بگذرم. در اینجا در صربستان برایم سرپناه داده شده است، اما من مطمئن نیستم که من اینجا میمانم یانه.
مردی که از هرات بوده و در تهران زندگی کرده،و با همسرش به راه افتاده است داستان مشابهی داشت:
ما پنج شب را در خوابگاه در مرز مقدونیه گذراندیم. این یک سرپناه بزرگ بود. انها برای ما غذا میدادند در غیر ان ما منتظر همین بازی بودیم و هر شب کوشش میکردیم که از مرز بگذریم. ما نمیتوانیستم بگریزیم بخاطریکه ما در کوه بودیم ازان جهت انها هرچه میخواستند در حق ما می کردند. این بد است که بگویم در انجا بالای همسرم حمله کردند…. و همچنان چند نفرمسافر سومالی را زدندو بریک خانم سومالی حمله کردند. آنان قاچاقچیان پاکستانی و بنگله دیشی بودند.
بعضی از مسافرین در انجا برای ده الی دوازده روز بودند. انها به عنوان گروگان بودندتا پول خود را پرداخت کردند. یک شوهر و یک خانم دو خواهر در انجا گیر ماندند انها برای درخواست پول زنگ زدند تا آزاد شوند اما قاچاقچیان پول را گرفته و فرار کرده بودند. دیروز یک خانم دیگر از همان خوابگاه رسید و او گفت که ان خانواده تا هنوز در انجا گیر مانده است.
باری در بلگراد
در بلگراد اغلب مهاجرین از طریق پارک افغان ها میگذرند. یک روز صبح شاهد رسیدن خانواده یی بودیم که مادر آن برای یک موسسه غیر دولتی کار میکرد؛ سه دخترشان بین سنین ده الی هژده و یک پسربالغ با یک خانم کهن سال که با آنها قرابتی نه دارد در همان لحظه از موتر پیاده شدند. بوت ها و لباس های آنها هنوز هم تر بود. از شبی که در باران راه رفته بودند، در هنگامیکه از جنگل های بلغاریا و مرز صربستان عبور مینمودند. گروه انها به ما گفت که به شمول انها تعداد زیادی از جوانان افغان و مردان پاکستانی از انجا عبور کرده و اکثر شان که تعظیم احترامانه به خانواده کردند در همان لحظات از موتر پیاده شدند.
در مدت یک ساعت ما مراقب خانواده بودیم. به آرامی جوراب ها وکفش های خشک را از نقاط توزیع لباس بدست آورده لباس های تر شده خودشان را برای خشک شدن ماندند. بعداَ انها لباس بسکویت و بکسهای خود را جمع نمودند. آنها از سختی سفر شکایت داشتند: ما چهار روز در زیر باران قدم زدیم و در جنگل زیر پلاستیک که با خود گرفته بودیم به خواب میرفتیم. ما مجبور بودیم از میان خارها راه برویم و حالا دست و پا های ما زخم برداشته. هدف نهائی آنها المان بود، در حالیکه نامزد دختر نوجوان شان در فرانسه بود.
خانواده به این می اندیشیدکه آیا آنها به مرکز پناهندگی کرنجی بروند یاخیر. این واضح بود که آنها به دنبال تخت خواب و شاور بودند. مگر آنها میترسیدند که در این کمپ اثر انگشت شان را گرفته و حق پناهندگی در مکان مورد علاقه شان را در خطر بیندازند. یک مرد جوان افغان به آنها اطیمنان بخشید که چنین چیزی نمی شود.
من قبلا در کمپ کرنجی مدت ۱۰ روز بودم و هیچ کسی نشان انگشت مرا نگرفت. اگر آنها میگرفتند من رفته نمی توانستم و من هیچ جائی نشان انگشت خود را ندادم. زمانیکه در بلغاریا دستگیر شدم پولیس از من پرسید پول می دهی یا نشان انگشتت را بگیرم؟ یک تصمیم بسیار اسانی بود من برای انها ۵۰ یورو دادم رهایم کردند.
مرد جوان راست گفته بود در جوزا۱۳۹۵کمپ کرنجی دروازه های خود را بروی مهاجرین بدون اسناد که نمی خواستند نشان انگشت بدهند و یا در آنجا به مدت زیاد اقامت نمایند باز نموده بود. موترها برای انتقال مهاجرین چندین مرتبه در روز میان کرنجی و شهر بدون دریافت پول در رفت و آمد بود، ولی این شرایط در ماه سرطان ۱۳۹۵ تغییر نمود. (برای معلومات بیشتر اینجا (بخوانید.
نگاه به آینده
از زمانیکه شبکه تحلیلگران افغانستان در جوزای ۱۳۹۵ از صربستان دیدن کرده است، وضعیت مهاجرین در انجا بدتر شده است (برای جزئیات بیشتر به نوشته دومی مراجعه نمائید).
خدمات در بلگراد قطع و یا پایان یافته است. شمار افرادی که در ساحه ترانزیتی اورگوس و کلیبیجا منتظر هستند بیشتر میشود، و احتمال میرود که به تعداد کم شان اجازه داخل شدن داده شود. قانون جدید هنگری بر موارد اخراج اجباری مهاجران غیر قانونی افزوده است.
در عکس العمل به این معیار ها یک گروه بزرگ از افغان ها و پاکستانی ها در مرز هنگری رفتند و اعتصاب غذایی را به امید این کردند که در هنگری پذیرفته شوند. مسئولین صربستانی در عین حال نگران معلوم میشدند که بالاثر افزایش کنترول مرزیدر هنگری کشورشان مقصد نهایی برای بسیاری از افغانهایی شود که خود را گیر افتاده فکر میکنند.(۶)
منشی دولت صربستان برای کار و امور اجتماعی نیناد ایوانیشیویچ همراه با وزیر کار الکساندر وولین از مرز اورگوس بتاریخ ۶ اسد ۱۳۹۵ دیدن کرده و اعلان نمودند که با توجه به اینکه «مسیر بالکان بسته نه شده است»، صربستان از اتحادیه اروپا خواستار کمک خواهد شد.
این سلسله نوشته ها نتیحه تحقیقاتی استکه در بلگراد در جوزای ۱۳۹۵ توسط، مارتینا وان بیلرت، یلینا بلیثا و فبریزیو فوسکونی از شبکه تحلیلگران افغانستان انجام شده است. در طول این دوره از تحقیقات خود، آنها مصاحبه هایی با مهاجران، امدادگران، داوطلبان و ناظران انجام داده اند. از محل اصلی تجمع مهاجرین افغان در بلگراد دیدن نمودند و تلاش کردند تابه ساحه ترانزیت اورگوس و کلیبیجا برسند.
۱.زن و شوهر به گروهی تعلق دارد که خود را به عنوان یک خانواده بزرگ معرفی کرده اند.
بعدا، معلوم شد که آنها با هم هیچ نسبتی ندارند. آنها گفتند که در یونان تبدیل به یک فامیل شده اند، بخاطریکه آنها از یک منطقه بودند و به کمک یکدیگر نیاز داشتند. این گروپ شامل یک زوج جوان و طفلشان بود (خانم باردار با طفل دوم خود بود). یک جفت کهن سال دیگر که باهم ارتباط فامیلی نداشتند با یک پسر و دختر نوجوان و یک مرد جوان (کسی که شاید کمک کننده یکی از قاچاقبران باشد) نیز شامل این گروه بودند.
۲.این ادعا ها توسط طرفداران پناهندگان تائید شد، سازمان رهبری پناهندگان آلمان در گزارشی که (به آلمانی) در اواخر ماه حمل ۱۳۹۵ نشر کرددر مورد خطر و عملکرد غیر انسانی با مهاجرین در بلغاریا هشدار داده است. در این گزارش به شکنجه مهاجرین در زندان وامتناع از کمک های صحی حتی در موارد اضطراری اشاره شدهاست. پولیس بلغاریا توسط گروهی ازافراد مسلح غیر دولتی که صلاحیت قانونی ندارند حمایت میشوند که اکثرمهاجرین را انان که گشت زنی میکنند دستگیر و تسلیم پولیس می دهند، (بطور مثال به این خبر بی بی سی نگاه کنید ). تعداد اعضای بزرگترین گروه از این قبیل افراد، بر اساس گزارش رسانه های جرمنی به ۲۶۰۰۰ نفر میرسید .
۳.اکثر مهاجرینبه پولیس گزارش داده اند که تیلفون هایشان مفقود گردیده است. و این واضح است که این اتفاقات اکثراَ رخ میدهد. بعضی از گزارشات ممکن است اغراق آمیز باشد. سازمان کمک کننده در گذشته تلیفون های هوشمند را برای کسانیکه تیلفون هایشان گم شده بود توزیع کرده بود. همچنان بعضی مردم امید داشتند یکی بدست بیارند مخصوصا انانیکه که بدون ارتباطات می ماندند.
۴.در یونان پولیس اجازه عبور را به گروه او به مدت کمی بعد از رسیدن آنها داد:
ما در حالت خواب بودیم زمانیکه پولیس رسید. موترهاتوقف کردند و چراغ هایشان را روشن کردند. آنها دیدندکه ۳۰ نفر در کنار سرک خوابیده اند. آنها ما را به حوزه پولیس بردندو تا صبح ما را آنجا نگه داشتند. پولیس یونان نسبت به پولیس بلغاریا بهتر بودند. کم از کم به ما اجازه خواب را دادند. آنها موبایل های ما را گرفتند و گفتند که دوباره به ما خواهند داد اما این کار را نکردند. آنها فقط تلیفون های قدیمی و کهنه را پس دادند.
۵.طرز پرداخت پول متفاوت و وابسته به این است کهقاچاقبر از کدام راه میبرد و دو طرف با هم چه قراری می بندند. در مکالمات اول در کابل ما متوجه شدیم که پول به واسطه فرد معتمد سپرده میشود،مانند صراف، (تبادله کننده پول) یا حواله کننده پولکه او به اساس موافقه قبلی وقتی که قسمتی از سفر تکمیل شد باید پول را بدهد. هیچکدام از مصاحبه شوندگان در بلغاریا به یک هماهنگی مشخص اشاره نکردند. این واضح نیست به این معنی که موافقه قبلی صورت نگرفته و یا مصاحبه شوندگان از جزئیات اطلاع نداشتند.
۶.درخواست های افغانها از سازمان بین المللی مهاجرت (IOM) برای بازگشت به وطن وجود دارد که شامل یک زیرسن نیزمی باشد. با این حال اینگونه درخواستها ظاهرا به دلیل ناتوانی سفارتخانه های افغانستان در کشورهای همسایه در تصمیمگیری سریع و صدور اسناد هنوز معطل مانده است.
بیاکتنې:
دا مقاله په وروستي ځل تازه شوې وه ۲۵ ثور / غويی ۱۳۹۹