Afghanistan Analysts Network – Dari Pashto

حقونه او خپلواکي / حقوق و آزادیها

جنگ مراد؛ از زندان در ایران تا اسارت در سوریه

کریستوف رویتر 9 دقیقې

رژیم بشارالاسد در سوریه برای جبران کمبودنیروی نظامی به استخدام اجیران جنگی متوسل شده است. اکثر این اجیران جنگی شیعیان از کشور های لبنان، ایران،عراق،پاکستان و یمن هستند. حضور جنگجویان افغان هزاره در حمایت از رژیم اسد نیز چشم گیر است. کرستوف رویتر (۱) نویسنده مهمان شبکه تحلیلگران افغانستان با دو افغان که در ایران برای جنگ در سوریه استخدام  شده اند و سپس درجریان رویارویی بامحالفین مسلح رژیم اسد در حلب به اسارت گرفته شده اند، مصاحبه ای انجام داده است. نتیجه مصاحبه وی نشان می دهد که نه دولت سوریه و نه هم دولت افغانستان اقدامی برای رهایی این دو اسیر افغان نموده است (احسان قانع از شبکه تحلیل‌گران برای تهییه این گزارش کمک کرده است).

هزاره های افغان در جنگ سوریهمراد وسید احمد حسین در زندان مکشیفت،عکس برگرفته شده از مصاحبه ویدیویی با کرستوف روتر

جنگ سوریه و جهانی سازی آن زمینه تقابل و رویارویی افغان‌ها را درسوریه به وجود آورده است. در یک طرف اجیران جنگی شیعه درحمایت از رژیم اسد و در طرف دیگر گروه‌ های جهادی سنی دوش به دوش حکومت اسلامی (داعش) و سایر  گروه‌ های افراطی باهم می‌جنگند. بطورمشخص  نبرد در مناطق شمالی سوریه در شهر حلب و همچنان در سایر نواحی سوریه رنگ افغانی کرفته است.

از آغاز جنگ،رژیم اسد با مشکل جدی  کمبود نیروی جنگی مواجه بود، زیرا اکثریت نفوس سوریه سنی هستند.برای جلوگیری از سقوط رژیم دیکتاتوری خانوادگی، اسد نیازمند نیروی نظامی خارجی بوده تا نیروهای جنگی دولت را تقویت نماید. دراوایل ۲۰۱۲ جابجایی نیروهای نظامی حزب الله صورت گرفت و بعد سایر نیرو های نظامی شیعه از سایر کشور های چون ایران،عراق، پاکستان و یمن در حمایت از رژیم اسد وارد جنگ شدند. تعدادی این جنگجویان رو به افزایش است. در سال ۲۰۱۳ تنها حزب الله ۱۳۰ جنگجویش را برای بازگیری شهر قصیر و تعدادی بیشتر را برای حفاظت از این شهر از دست داد. اکثر نیروهای شیعه عراقی دو باره به کشور شان برگشته واز آنجا در جنگ سوریه به حمایت از رژیم اسد کمک می‌نمودند. ملیشه های عراقی مسولیت برنامه ریزی واستخدام شیعیان پاکستانی را برعهده دارند.

در عین حال، حضور شیعیان هزاره-افغان در مقایسه باسایر گروه‌ های خارجی گسترده تر است.جنگجویان افغان توسط سپاه قدس ایران به خط اول جنگ سوریه کشانده می‌شوند. گفته می شود، جلب و جذب برخی از این جنگجویان توسط ایرانی ها در کابل و در بدل وعده دریافت معاش گزاف صورت گرفته است. ولی اکثریت آنها در ایران و از میان دومیلیون پناهجوی افغان و یا هم از افغان های زندانی‌ در ایران جذب شده اند. درهمین حال اکثریت جنگجویان-شیعه‌- افغان در سوریه به خواست و علاقه شخصی شان درجنگ نرفته، بلکه به این جنگ کشانده شده اند. تعدادی از افغانها برای کاریابی به صورت غیر قانونی به ایران سفر نموده اند. این رخداد فرصت مناسبی را برای سپاه پاسداران ایران مهیا نموده تا این افغانهای پناهنده را جذب نموده و به جنگ سوریه بفرستند.

حکایت مراد و نبرد سوریه

یکی از افغان هایی که از ایران به زور به جنگ سوریه فرستاده شده است،مرادعلی حامدی است. مراد ۴۵ ساله و باشنده‌ اصلی منطقه چهار صدخانه شهر مزارشریف است.نویسنده این مقاله مراد را در ماه ثور در یک زندان تحت کنترول نیروی های شورشی در منطقه مکشیفت در نواحی حلب ملاقات نموده است. مراد با سید احمد حسین (یک زندانی دیگر افغان) درکناری هم پهلوی جنراتور در تهکوی که جز نور گروپ نیون و صدای جنراتور چیزی بیش وجودندارد، نگهداری میشوند. دیوار های فرسوده این تهکوی بیانگری انفجارهای بی شمار که باربار شهر را تکانده است، می باشد.

 مراد حکایت می کند که او معمولاْ درآمد خانواده ی خود را از مزرعه کشاورزی -که کمتر از یک جریب است- تامین مینمود. وی برای یافتن کار، بدون مدرک قانونی به ایران آمد و در آنجا در معدن سنگ مشغول به کار شد.  در سنبله ۱۳۹۲ بود که مراد به اتهام فروش مواد مخدر دستگیر شد. مراد می‌گوید:«ایرانی ها من را متهم به فروش مواد مخدر کردند ولی این اتهام هرگز واقعیت ندارد». او در ادامه می افزاید که مدت ۱۵ روز در زندانی (درایران) او را باکیبل شلاق زدند و لت وکوب نمودند. نشانه‌ هایی از لت وکوب در شانه و پشت مراد بیانگری واقعیت داستانی است که او حکایت می کند.مراد درد و رنج روزگار را در ایران به نژادپرستی توصیف نموده و می‌گوید که ایرانی ها او را به علت افغان بودنش توهین و تحقیر می نمودند.

بعد از سپری نمودن یک سال درعقب میله های زندان،مراد با فردی عجیب روبرو شد. مردی بالباس سبزسپاه پاسداران ایران به ملاقات مراد آمده بود و از او در مورد علت زندانی شدنش پرسیده بود. پاسخ مراد “اتهام فروش موادمخدر” است. عضوی سپاه پاسداران از مراد پرسیده بود که آیا می خواهد تمامی معیاد ۵ ساله زندان را درعقب میله ها بماند یا برای دو ماه درجنگ سوریه رفته و تنها بحیث محافظ درآنجا وظیفه اجرا نماید و در بازگشت نیز اسناد اقامت قانونی در ایران را بدست آورد. تعداد دیگری از زندانیان افغان نیز همراه با مراد به پیشنهاد افسر سپاه پاسداران توافق نمودند. افسر سپاه پاسداران همچنان وعده نموده بود که برای این خدمت دو ماهه هر ماه مبلغ دو میلیون تومان (۷۰۰ دالرامریکایی)به آنها پرداخت کند.

سید احمد حسین زندانی دیگری که با مراد یکجا در بند است، داستان مشابه را حکایت نمود. حسین سالهای متمادی را در ساخت و ساز ساختمان در شمال تهران سپری نموده است. او می‌گوید که شب هنگام پولیس ایران در اقامتگاه مهاجرین افغان حمله نموده و ۱۵۰ پناهجوی غیرقانونی که همه ی آنها هزاره بودند، را دستگیر کرد. حسین علاوه نمود:«سپس افسر سپاه پاسداران با همه ی زندانیان ملاقات نموده و به آنها وعده داد که اگر به جنگ سوریه به صورت داوطلبانه بروند، برای شان معاش ماهانه و اسنادقانونی برای اقامت در ایران را خواهدداد».حسین باور داشت که در آن زمان ذهن وفکر او و سایر زندانیان تنها معطوف به این بود که از عقب میله‌ های زندان بیرون آیند.

سپس این زندانیان در مرکز آموزشی نظامی نزدیک تهران فرستاده شده بود تا استفاده از کلشینکوف را فراگیرند. مراد می‌گوید که در آن آموزشگاه برای شان گفته شده بود که آنها (زندانیان) در مقابل تروریزم می جنگند. بعد از فراگیری آموزش نظامی، زندانیان بالباس ملکی به میدان هوایی امام خمینی منتقل و از آنجا در پروازهای ملکی رهسپار دمشق شدند. مراد می‌گوید:«دراین پروازها خانواده ها نیز بودند و هیچ فردی نباید می دانست که ما (زندانیان) عساکر جنگی هستیم».سپاه پاسداران ایران در میدان هوایی دمشق برای استقبال و راهنمایی زندانیان آمده بود. مراد بالباس ملکی به پایگاه نظامی بیرون ازشهر حلب فرستاده و ده روز در آنجا نگه داشته شده بود. حسین بعد از سپری دو روز در زیارت سیده زینب،با مراد یکجا شده است. طرز برخورد ایرانی ها دراین پایگاه زشت و رفتار سوری ها خشن بود. مراد میگوید زمانی که ایشان فارسی صحبت می‌کردند، نظامیان سوری با لحن تند ممانعت می ورزیدند.

در یکی از شب ها، لباس نظامی و اسلحه برای افغان‌ها داده شد و همه (۳۰۰ افغان) در موتر ها به طور جداگانه به یک نقطه مشخص فرستاده شدند. سپس تاساعت چهار صبح پیاده منزل کردند. مراد می‌گویدکه به یک گروه ده نفری افغان امر شد تا بالای یک ساختمان  چند طبقه‌ی حمله کنند و به هر قیمت که شده،آن را باید تصرف نمایند. وی اضافه می‌کند که برای شان هدایت داده شد که هرگز نباید تسلیم شوند چون اگر بدست مخالفین مسلح رژیم سوریه بیافتند، دستان شان را خواهند برید. مراد می‌گوید که باربار تکرار می شد “نباید تسلیم شوید،نباید تسلیم شوید”.

 تداوم زندان

جنگ سوریه تنها مراد را از یک زندان به زندان دیگری انتقال داده است. با طلوع آفتاب در شهرحلب مراد همچنان درگیر دفاع برای زنده ماندن بود. سرانجام مراد و حسین بدست مخالفین رژیم اسد (جبهه الشامیه) افتادند و اکنون در یک زندان موقتی نگهداری می‌شوند.

مراد نمی داند که از جمله همراهانش چه تعدادی کشته و کی ها زنده مانده اند. وی همچنان نمی داند که با کی و چرا  می‌جنگد. ساختمان چهار طبقه‌ای که مراد درآن سنگر گرفته بود در اثر انفجار از هم پاشیده است و تنها چیزی که مراد به یاد دارد این است که او در آخرین دقایق در مورد سه دخترش فکر میکرد،فریاد میزد و گویا که خفه است،جز فریاد مراد هیچ صدای شنیده نمی شد. درهمین لحظه دو تن از شورشیان کنارش آمده، او را از میان مواد فروریخته ساختمان بیرون آوردند. مراد اظهار داشت که او فکر میکرد که شاید این دو شورشی مراد را از بین ببرد ولی آنها زخمش را بسته نموده و او را باخود به پایگاه شورشیان منتقل نمودند. درجمع مخالفین رژیم اسد مراد میگوید که فردی بود که به دری می‌فهمید و به مراد گفت نیاز نیست بترسد.

از آن به بعد مراد و سید احمد هر دو در زندان مکشیفت که تحت کنترول گروه ی شورشی (جبه الشامیه) بود، در بند بودند. این گروه متشکل از سایر گروه های با گرایش اسلامگرایی و ناسیونالیستسی که قبلا” تشکیل شده بود، شکل کرفته است. در نخستین بازجویی مراد و سید احمد از گروه ی جبه الشامیه تقاضا نمودند تا مترجم افغانی از یکی از جبهات اسلامی سنی برایشان موظف نمایند چون به زبان عربی بلدیت ندارند.

 شمارش مراسم تشییع جنازه

یافتن آمار دقیق از هزاره های-افغان که درجنگ سوریه حضور دارند کاریست مشکل اما گفته می شود حدود ۷۰۰ هزاره-افغان تنها درنواحی حلب جان داده اند.  هرچند از سنبله ۱۳۹۲ الی حوت ۱۳۹۳ به اساس تشییع جنازه افغانها ۶۲ نفر را ثبت نموده اند که این آمار یک رقم خیلی پایین است. این در حالیست که اجساد تعدادی کمی از کشته شدگان را از خط مقدم جنگ به ایران منتقل می‌نمایند و مراسم تشییع جنازه معمولاْ با تشریفات رسمی و تنها برای مقامات بلند رتبه و به گونه ی تبلیغاتی برگزار می شود.

اجساد اکثر افغان هایی که در خط اول نبرد جنگیده اند،پوسیده می‌شوند. زیرا دسترسی به ساحات جنگ و جمع نمودن اجساد حامیان رژیم برای نیروهای اسد کاری ناممکن است. در قطعنامه ای که در ۳۰ ثور ۱۳۹۴ از جانب نهاد خبری محرم دفاعی ایران منتشر شده است،نیروی های افغان در سوریه تحت رهبری نیروهای قدس ایران به یک فرقه ارتقاع نموده است. این فرقه دارای حدودی ۱۰۰۰۰ الی ۲۰۰۰۰ جنگجو می باشد. جلب و جذب اکثر این افراد همانند پروسه جلب و جذب مراد و حسین است. شیوه برخورد با این نیروها از هر دوجانب (سوریه و ایران) نامناسب است.

دو فرمانده نیروهای شورشی که در نبرد در مقابل مراد و حسین می جنگیدند، جنگجویان افغان را به مثابه یک ماشین تعریف می کنند. آنها میگویند:«جنگجویان افغان بیش از حد سرسخت هستند، سریعتر از ما حرکت دارند و حتی درحالت که دستگیرهم شوند تیر اندازی می نمایند، ولی زمانیکه تماس با مرکز را از دست می‌دهند، وحشتزده می شوند».

 ابوحسین (یکی از فرماندهای شورشی) که در مقابله بامراد و حسین در جنگ حضورداشته، می گوید:«ادامه جنگ در مقابل افغانها در آن شب برای شان بی مفهوم بود اما جنگجویان افغان نمی خواستند، تسلیم شوند. و دیگر گزینه ی نبود،جز اینکه ساختمان منفجر می شد. مراد و حسین در اثر همین انفجار به زیرخاک گیرماندند و از جمله تمامی گروه فقط همین دو فرد جان به سلامت بردند».

اوقات مشخص بمباران

سرنوشت مراد و حسین را به جای کشاند که اکنون بدتر از زندانی است که در ایران به سرمیبردند. چون در زندانی که اکنون هر دو گیرمانده اند مکررا از جانب نیروهای رژیم اسد بمباران می شود. این بمباران‌ ها توسط همان رژیم است که مراد و حسین برای پاسداری از آن به سوریه آمده اند. این بمباران نشانه از مایوسی رژیم اسد است که در چند هفته گذشته قربانی بی‌شماری برای دفاع متقبل شده اند.هواپیما‌های نظامی رژیم هر روز به فضا و نواحی شرقی شهر حلب گشت زده و با پرتاب بمب‌ها که به تخریب ده ها متر می انجامد، روز را آغاز  می‌کنند.

نویسنده این گزارش تحقیقی می نویسد که برای بازدید از زندانیان افغان به توصیه مسوول زندان گوش داد.آن توصیه این بود که نباید قبل از ساعت ۹ صبح برای بازدید بیاید. درمسیر زندان برای ملاقات با زندانیان صدای خوفناک از انفجارهای سنگین درمنطقه سیف الدوله به گوش می رسید.درجاده ها خوف و هراس فراگیر شده، مایوسی و هیبت در سیمای شهروندان واشک در چشمان آنهایی که در اثر انفجار سنگین خوف زده شده اند، هویدا است.

بمبی که قبل از ۹ صبح پرتاب شده بود برمکتب چهار طبقه‌ای اصابت نمود وساختمان مکتب مثل آتش فشان حریق شد، و چیزی جز مخروبه سیاه پوش بجا نمانده است. اصابت این بمب در روزی اتفاق افتاد که قرار بود امتحان شاگردان برگزار گردد، وشاگردان مکتب دسته دسته گردهم آمده بودند.  یکشنبه روزیست برای برگذاری امتحانات تمامی نواحی حلب (تحت کنترول رژیم) و همچنان مناطق تحت کنترول شورشیان است. بدون تردید پیلوت که بمب را پرتاب نمود می دانست که دانش آموزان مکتب آنجا جمع اند.

 درنتیجه این بمب کم از کم شش کودک و یک معلم کشته شدند. کارمندان صحی مطمین به نظر نمی رسیدند که چند کودک دیگر جان داده اند. بعد از چاشت همان روز مردی با موترسایکل کنار مخروبه ساختمان مکتب ایستاد و منتظر بود که اگر از زیر مخروبه دخترش را سلامت بیرون بیاورند. اوگفت  که به تمامی شفاخانه ها وسردخانه های شهرسر زده اما دخترش را پیدا نکرده است. در حالی که نا امیدی ازسیما این مرد می‌بارید، فریاد زنان می گفت: “آه دخترم”. بعداز دقایقی دوباره، بدون کدام دستاورد، بالای موترسایکلش نشسته و از انظار غایب گشت. درهم تنیدگی وسراسیمگی این مرد شبیه سرنوشت مراد است که او هم میگوید “آه دخترم”. دختران مرادهم درطول دوسال از پدر  احوال ندارند،مرادی که برادر ندارد و پدر و مادرش هم وفات نموده است. اوسه دخترش را به خوشوی (مادر زن) نادار خود سپرده است. مراد می‌پرسد،کی ازخانواده اش  مراقبت میکند؟ آیا خانواده اش چیزی برای خوردن دارد؟ آیا دخترانش لباس زمستانی دارند؟ و برای هیچ کدام از آن‌ ها پاسخی نیست.

 ایشان فدایان هستند؟

مراد می گوید سرنوشت(آزادی از زندان) او اکنون بدست خداوند است. یگانه وسیله که مراد به او متوسل شده، دعا به درگاه امام ومیانجگری حلال احمر است. گروه شورشی (الاشامیه) که مراد در اسارات آنهاست، کوشش کردند تا زندانیان افغان را در تبادله با زندانیان مخالفین رژیم از بند آزاد نمایند. گرچند تبادله اسرا برای مراد سودی نخواهد داشت، چون او فکرمی کند که در صورت تبادله نیروهای رژیم اسد مراد را عضو گروه فداییان کرده و به خط اول جنگ خواهند فرستاد. این کاریست که مراد نمی خواهد دو باره تجربه نماید. مراد تاکید بالای برگشتن به افغانستان دارد او ترجیح می دهد تا به زندگی فلاکتباری که از آن فرار کرده بود برگردد.

درهمین حال، دولت افغانستان هم علاقه چندانی برای ردیابی هزاران شهروندش که گم شده اند، را ندارد.شکیب مستغنی،سخنگوی وزارت امورخارجه افغانستان می گوید که وزارت خارجه مدارک واسناد رسمی از اینکه شهروندانش به زور از افغانستان و ایران به جنگ سوریه فرستاده می شوند، در دست ندارد. او معتقد است که مدارک موجود در انترنت فاقد اعتبار می باشد.

اکنون امید برای تبادله اسرا بعید به نطرمیرسد. شیخ عبدالقادر فلاح نماینده گروه شورشیان در بخش تبادله اسرا با رژیم اسد به نویسنده اظهار داشت که درگذشته رژیم اسد بیشتر علاقه داشت تا در معاوضه اسرا باید جنگجویان ایرانی و حزب الله (لبنان) آزاد گردند، نه  افغانها. اومی افزاید که با کمیته بین اللملی صلیب سرخ نیز تماس گرفتند ولی سودی درقبال نداشت. شیخ عبدالقادر اذعان داشت که جنگجویان افغان نزد آنها اسیر هستند و شورشیان مسوولیت نگهداری شان را دارند و احتمالا تا ختم جنگ در سوریه نزد شان خواهند ماند.

یکی از فرماندهان شورشی درحلب که مسوولیت مذاکره در مورد تبادله شش افغان که نزدشان اسیر است را بر عهده دارد،میگوید که با یکی از فرماندهان ارشد رژیم اسد تماس گرفت تا در مورد تبادله اسیران افغان صحبت نماید. قرار گفته هایی این مسوول تبادله اسیران، افسر بلند رتبه رژیم در مورد تبادله اسیران افغان توجه نداشته بلکه تاکید نمود که هرآنچه خواستید با اسیران افغان انجام دهید. چون آنها (اسیران افغان) فدایی هستند و رژیم میتواند هزاران همچون فدایی را ارسال نماید.

(۱) کرستوف روتر گزارشگر مجله خبری اشپیگل بوده و حدود ده سال (۲۰۰۲ الی ۲۰۱۲) درافغانستان به صفت خبرنگار کار نموده است. ایشان  قبلا” گزارش در مورد چگونگی کشاندن افغانها در جنگ به سوریه را به مجله خبری اشپیگل نشر نموده است اما در این مقاله بیشتر به جزییات پرداخته است.

لیکوالان:

کریستوف رویتر

نور د دې لیکوال څخه