شبکۀ تحلیلگران افغانستان دوازده مصاحبه همه جانبه با تعدادی از خانواده های افغان که اخیراً به اروپا مهاجرت کرده اند، انجام داده است. این گفتگو ها در مورد ابعاد عملی فرایند تصمیم گیری و سفر، پیچیدگی کنش ها و واکنش های متقابل میان ملاحظات اقتصادی و امنیتی و چندگونگی احساسِ اغلب خانواده ها بعد از رسیدن سالم عزیزان شان به اروپا، معلومات شگفت انگیزی بدست داده است. مارتینا فن بیلرت از شبکه تحلیلگران افغانستان در این نوشته (سومین و آخرین نوشته در این موضوع) به اتفاقات بعد از رسیدن پناهجویان در اروپا و امید ها و نگرانی های خانواده هایی که اکنون فرزند یا برادری در اروپا دارد، نگاه دقیقتر انداخته است.
این مجموعه، نوشتاری سه بخشی، براساس دوازده مصاحبۀ است که برای پروژۀ مشترک با بنیاد آلمانی فریدریش البرت (تمویل کننده) صورت گرفت. نتیجه پروژه به مطالعه مشترکی تحت عنوان” ما می دانستیم که آنها هیچ آینده ای در کابل نداشتند: چرا و چگونه خانواده های افغان تصمیم به رفتن میگیرند” منجر و در ۸ ثور ۱۳۹۵منتشرشد.
جمع آوری داده ها در بهار سال ۱۳۹۵ از طریق مصاحبه با خانواده های معین افغان برای تشریح چگونگی فرایند تصمیم گیری در درون خانواده های تعداد کمی از پناهجویان صورت گرفته است. (۱) این سه گزارش یافته های اصلی را ارایه و آنها را در وضعیت گسترده تری تعمیم میدهد. اولین گزارش این مجموعه برانگیزه های اصلی و پروسه های تصمیم گیری متمرکز بود (اینجا) و برای گزارش دوم درپیوند با جزییات، مسیرها و آمادگی های عملی سفر بود (برای معلومات بیشتر اینجا را بخوانید).
وضعیت بعد از رسیدن به اروپا
در مصاحبه ها از خانواده های پناهجویان در مورد جا و چگونگی وضعیت زندگی مسافرین شان پرسیده شد. حقیقت امر اینست که مصاحبه ها با بستگان مهاجران صورت گرفته نه با خود مهاجران، بدیهی است که معلومات نامکمل بوده و همه چیز از دید کسانی که در کشور مبدا مانده اند بیان شده است. اما اهمیت این گفتگوها از آن جهت است که از رابطه متداوم پناهجویان با خانواده های شان- واقعیتی که پناهجویان در مصاحبه های درخواست پناهندگی شان انکار می کنند- پرده برمی دارد (اغلب پناهجویان، به ویژه افراد زیر سن قانونی، ادعا می کنند که هیچ خویشاوندی از آنها باقی نمانده است یا تماس شان را با آنها از دست داده اند).
در تمامی مصاحبه ها به استثناء یکی، پناهجویانی که در سال ۱۳۹۴افغانستان را ترک کرده بودند علیرغم اینکه اغلب سفر های شان طولانی و پرتنش بوده به اروپا رسیده اند (برای جزییات بیشتر،گزارش پیشین این مجموعه راببینید). تنها استثناء، مصاحبه با یک مرد جوان پناهنجو از قندهار بود که تلاش کرده به اروپا برود اما موفق نشده بود؛ او در زمان مصاحبه در کابل بسر می برد و در تلاش آمادگی سفر دوباره بود.
تمام پناهجویانی که به اروپا رسیده اند در انتظار تصمیم کشور میزبان مبنی بر اینکه آیا آنها می توانند بمانند یا خیر، هستند. اطلاعات در مورد وضعیت پناهجویان نزد خانواده های شان نسبتاً ناقص بود. آنها کشور میزبان مسافر خود را می دانستند اما نام شهر اقامت شان را خیر (یا شاید هم نمی خواستند نام شهر را در مصاحبه ذکر کنند). جزئیاتی که آنها داشتند بیشتر در مورد موضوعاتی چون دریافت پول، اشتراک در کورسهای آموزش زبان، داشتن یا نداشتن اجازه کار و چگونگی برخورداری از مسکن بود.
بچۀ من حالا در جرمنی است اما نام شهری را که او درحال حاضر در آن زندگی می کند را نمیدانم. اوتقریبایک ماه پیش به آنجارسید. معلومات زیادی در بارۀ وضعیتش ندارم اما او در کمپ بود و باش دارد و منتظر تصمیم ادارات دولتی در مورد اینکه آیا او می تواند بماند، هست .( پدر یک پناهجوی۱۹ ساله از کابل)
آنها در جرمنی هستند. آنها در آنجا در حال فراگیری زبان جرمنی می باشند و حالا کمی هم یاد گرفته اند. از اینکه چه ا اتفاقی برای آنها پیش خواهد آمد چیزی نمیدانم. آنها ۴۰ روز پیش رسیدند. حالا در جرمنی ثبت نام شده اند اما تا بحال با آنها مصاحبه صورت نگرفته است. به آنها یک کارت داده شده که برای خرید لوازم مورد نیاز بتوانند به شهر بروند اما اجازۀ کار ندارند. بچۀ کلانم ۱۸۰ یورو و بچۀ خوردم ۱۵۰ یورو در هر دو هفته دریافت میکنند. این تمام چیزی است که تا حال دریافت کرده اند. به آنها یک اتاق در تعمیری که پناهجویان افغان در آن زندگی می کنند داده شده است. نام شهر بیادم نیست. (مادر یک پسر ۱۵ ساله ویک پسر ۱۸ ساله از کابل)
بچۀ من در بلجیم است. او تقریبا۶ ماه پیش به آنجا رسید. او کشوری را انتخاب نکرد فقط می خواست افغانستان را ترک کند چون از همه چیز اینجا خسته شده بود. او میخواهد در بلجیم بماند ودر حال گرفتن درسهای زبان می باشد. به او از طرف دولت بلجیم پول پرداخت می شود و آنجا خوشحال است. قرار بود بعد از دو هفته با او مصاحبه صورت گیرد. نمی دانم که مصاحبه اش چطور گذشته است. (پدر یک پناهجوی۲۳ ساله از کابل)
بستگان پناهجویان در مورد روندهای اداری معمولا معلومات عمومی و در بعضی موارد جزئی داشتند. آنها تنها می دانستند که آیا مصاحبه یی صورت گرفته است یا خیر و آیا تا به حال در مورد آنها تصمیمی گرفته شده است. [اما در مورد چگونگی مصاحبه و تصمیم گیری ها معلومات نداشتند.]
در حال حاضر، او در جرمنی است. از دو محکمه در جرمنی گذشته است. او اسناد خود مبنی بر دلایل اصلی اش برای رفتن به آنها داده است. آخرین حضور او در دادگاه عالی ماه آینده خواهد بود. او تلفونی به ما گفته که او را به دادگاه بعدی خواهند فرستاد. (برادر یک پناهجوی۲۲ ساله از سرپل)
او یک آپارتمان دو اتاقه دارد. من مطمئن نیستم ( چه زمانی به آنجا رسیدند). آنها منتظر دومین یا سومین مصاحبۀ خود هستند. (برادر یکپناهجو از هرات که با تمامی خانواده اش رفته است)
ارتباط با خانه
در گذشته، زمانیکه یک پناهجو وطن خود را ترک میکرد برقراری ارتباط مشقت بار، نامنظم و پرهزینه می بود. اما، افزایش دسترسی به اینترنت و رشد استفاده از تلفون های هوشمند، فراتر از مناطق شهری و طبقۀ متوسط بالا، امکان تماس با خانواده ها را بسیار آسان تر نموده است. دسترسی به معلومات در سراسر جهان و توانایی ارتباط بعد از ترک دیار بصورت آشکارا بر روند مهاجرت تأثیر گذاشته است. افغان هایی که قصد سفر را دارند می توانند پیشاپیش معلومات جمع آوری کنند، آنهایی که در راهند می توانند طلب کمک کنند و آنهایی که رسیده اند میتوانند از خانواده های خود کاپی اسناد مهمی را که در روند پناهندگی لازم است درخواست کنند.
زمانیکه او می گفت میخواهد برود ،فکر میکردیم شوخی میکند. اما وقت که ویزه ایران را گرفت، باور کردیم. او روزمره از فیسبوک جهت دانستن وضعیت مسیر راه استفاده میکرد. او در مورد اینکه مرز ترکیه و یونان باز است مطالعه میکرد. شاید او با این [دریافت معلومات از طریق فیسبوک] تشویق شده باشد. او حالا در بلجیم است. (برادر یک پناهجو۳۰ ساله از هلمند)
آنها بطور غیر قانونی رفتند. از این لحاظ آنها هیچ سندی را با خود نبردند. آنها با خود پول بردند و وقت که به اروپا رسیدند، ما کاپی تذکره هایشان را از طریق تلفون فرستادیم. روزیکه آنها رفتند، پسر بزرگم از من صد دالر گرفت و بدون خداحافظی رفت. وقتیکه پسر جوانترم رفت ما به او پول دادیم. پدرش بخاطر سفر به او ۱۵۰ دالر داد. هنگامی که آنها در ایران بودند ما دوباره به آنها پول فرستادیم. (مادر یک پسر ۱۵ساله و یک پسر ۱۸ ساله از کابل)
با این حال، همه به ارتباطات دسترسی آسان ندارند. پدری گفت که او فقط ارتباط محدود با پسرش دارد از آنجاییکه هیچ یک از آنها تلفون هوشمند ندارند ( که آنها را وابسته به یک سرویس پرهزینه تماس از تلفون ثابت به تلفون همراه بجای صحبت کردن از طریق اینترنت مثلا اسکایپ، میسازد). (اما پسر او نیز بدون اینکه به پدرش بگوید به قصد اروپا رفته است و فقط بعدا به او زنگ زده است، پس شاید او قصدا پدرش را در بی اطلاعات نگه میدارد.)
او گفت: که این یک سفر بسیار سخت بود. اما او در مورد جزییاتش چیزی به ما نگفت چون نمیخواست ما را ناراحت کند. همچنین بچه ام و من دستگاه (تلفون هوشمند) نداریم که بتوانیم طولانی صحبت کنیم. (پدر یک پناهجوی۲۳ ساله از کابل/میدان وردک)
نشانه های پشیمانی
اکثر خانواده ها گفتند که اقارب آنها میخواهند در جایی که نهایتاً به آن رسیده اند بمانند.حتی اگر در برخی موارد این کشورها با جایی که در ابتدا قصد رسیدن به آن را داشتند متفاوت است و اینکه آنها آنجا خوشحال هستند. گرچه، تعدادی گفتند که اعضای خانوادۀ آنها در اروپا ناراحت هستند.
برادر ۱۷ ساله من برای رسیدن به اروپا رفت. او اصلاً قصد رفتن به بلجیم را داشت اما نتوانست. زمانیکه او تلاش میکرد به بلجیم برسد حملات پاریس اتفاق افتاد. بنابراین او به جرمنی بازگشت و بعدا بقصد ایتالیا رفت. بلجیم انتخاب اول او بود چون ما باور داشتیم مردم در آنجا آسان منحیث مهاجر قبول میشوند. او حالا در ایتالیا زندگی میکند. او در سال ۱۳۹۴ به آنجا رسید. او آنجا بدون موقفقانونی، بسیار بسیار ناراضی است. او قصد دارد به یک شهر فرانسه برود که به باور او پذیرش پناهنده گی در آن سریعتر است.. (برادر یک پناهجوی۱۷ ساله از ننگرهار)
سرگذشت یک برادر کوچکتر از ننگرهار بااین واقعیت که پسر بدون رضایت خانواده رفته و سفر پرهزینه شده، بیشتر پیچیده شده بود:
او باوجود اینکه تمام اعضای خانواده مخالف سفر وی بودند تصمیم به رفتن گرفت. من هنوز او را به بازگشت تشویق میکنم چون او حتی پس از مصرف حدود ۸۰۰۰ دالر پشیمان است. او تصمیم به رفتن گرفت چون برادرزاده ام که در اروپا بود همیشه به او زنگ میزد و خواستار رفتنش به اروپا بود. همچنین برادرم از اینکه در امتحان کانکور ناکام شد، ناراحت بود. او می خواست به اردوی ملی افغانستان بپیوندد ولی ما نم یخواستیم او به اردوی ملی ملحق شود. چون اگر می رفت کشته میشد. (برادر یک پناهجوی۱۷ ساله از ننگرهار)
وقتی که نظرش در مورد برادر جوان او که حال در اروپاست پرسیده شد، برادر بزرگتر بسیار خوشبین نبود: نگرانی های جدی دربارۀ او وجود دارد و حال ما هیچ امیدی دربارۀ آینده اش نداریم. او زندگی اش را خراب کرد و تنها چیزی که اکنون برای او میتوانیم، امید به یک آینده بهتر برای اوست. ما دقیقا” نمی دانیم چه اتفاقی برای او پیش خواهد آمد؛ او خود بهتر میداند. (برادر یک پناهجوی۱۷ ساله از ننگرهار)
در مورد دیگر، روشن به نظر میرسید که پناهجو از حرکت از جایی به جای دیگر خسته شده و دوری از خانه متأثرش ساخته است.
او از سفر کردن خسته شده و میگوید اگر پرونده اش در فنلند قبول شود در آنجا خواهد ماند. او واقعا از کوچیدنهای پیهم خسته شده و همچنین گفته اگر پرونده اش قبول نشود به افغانستان بازمیگردد. (برادر یک پناهجوی۲۰ ساله از بغلان)
در بسیاری از مصاحبه ها مشخص شد که کسانی که در پشت سر ماندند با خواستۀ عزیزان شان برای رفتن مخالف بودند. در بعضی موارد آنها در نهایت متقاعد شدند در حالیکه در موارد دیگر، افراد با وجود مخالفت وابستگان شان، به ترک افغانستان، ادامه دادند.
در واقع همه، منجمله همسرش، مخالف رفتن او بودند. درعین حال، اعضای خانواده مطمین نبودند که چگونه او را منصرف کنند زیرا وضع اقتصادی و امنیتی خراب بود. او گفت که می خواهد برود و خطر را مثل افراد دیگر که میروند قبول کند. (برادر یک پناهجوی۳۰ ساله از هلمند که خانواده اش را پشت سر گذاشت)
برادر من به رفتن به ایران یا ترکیه علاقه مند شده بود. همصنفی ها و دوستانش در این مورد با او برای مدت طولانی بحث کرده بودند. آنها شنیده بودند که زندگی در آنجا بهتر است و فرصتهای کاری بهتری خواهند داشت، اما خانوادۀ من با او موافق نبود. ما می خواستیم او تحصیلاتش را تمام کند و وظیفه رسمی بگیرد. برای والدین آسان نیست که اولاد شان را به دور دستها بفرستند. والدین میخواهند اولادشان با آنها زندگی کنند. این برای ما سخت بود اما ما میخواستیم او در یک جای امن زندگی کند. برادرم شروع کرد به صحبت دربارۀ این موضوع اما ما با او موافق نبودیم. ولی وقتی وضعیت امنیتی رو به خرابی گذاشت خانواده موافقت کرد او را به خارج بفرستد. (برادر یک پناهجو۲۰ ساله از بغلان)
همه ما با رفتنش مخالفت کردیم، همۀ برادران. ما به رسوم خود بیشتر باور داریم تا اینکه به جایی دیگر برویم. ما یک خانواده سنتی با آداب خاص خود هستیم. من به کنفرانسهای زیادی در خارج از کشور شرکت کرده ام و دربارۀ مشکلات خارجی بودن آشنایی دارم مخصوصا آنهایی که از فرهنگ و رسوم آسیایی هستند و زبان و دین و حتی رنگ پوستشان متفاوت است. حتی اگر رنگ پوستتان متفاوت نیست آنجا بعضا” نژادپرستی وجود دارد. در اروپا مزیتهای زیادی هست اما انسانها نم یتوانند به آنها باور داشته باشند. (برادر یک پناهجو از هرات که همراه با خانواده اش رفت).
اقاربی که قبل از رفتن پناهجویان بدگمانی داشتند، جدا از خطرات ناشی از سفر، حتی بعد از رسیدن اعضای خانوادۀ شان به اروپا دچار نزاع حسی-درونی شده اند. بعضی از آنها فکر میکردند که آنها یک زندگی خوب را ترک کرده و ممکن است که در اروپا با سختی بیشتری روبرو شوند. برای مثال، دوباره، نظرات برادر ژورنالیست از هرات را ببینید:
میخواستم او ماندن [در افغاسنتان] را ترجیح میداد چون در اینجا برای یک خانوادۀ سنتی و یک روزنامه نگار مزیتی وجود دارد که یک زندگی عادی داشته باشد. او به آنجا میرود و برای سالهای طولانی تلاش خواهد کرد که یک زبان جدید و یک فرهنگ جدید فرا گیرد و سالها طول خواهد کشید تا پرونده اش قبول شود و آنگاه دوران طلایی زندگی اش سپری شده خواهد بود. به همین دلیل من به او می گفتم و خود را متقاعد می کردم که اگر یک شانس برای ماندن وجود دارد این بهتر است که بمانی. اگر تهدیدی رخ نداده بود او می ماند. برای یک مرد افغان این حداکثر ماجراجویی است که میتواند داشته باشد: معاش، موتر، همسر و اولاد. چه چیز دیگری میخواهی ؟ (برادر یک پناهجو از هرات که با خانواده اش رفت).
چشم انداز برای آینده
جدا از احساس آرامش خاطر، اعضای خانواده از اینکه نزدیکانشان صحیح و سالم به اروپا رسیده اند، آشکارا امیدوار بودند که عزیزان شان اجازه اقامت دریافت کنند و زندگی نوی بسازند که بتوانند بر تحصیلات خود تمرکز کنند و یا یک کار خوب پیدا کنند. شاید ازدواج کرده و بعضی از اعضای باقی مانده خانوادۀ خود را نیز ببرند. البته باکسانی که در پشت سر گذاشته اند کمک کنند:
او حالا در جرمنی هست و حدود ۸ ماه است که آنجا میباشد. او منتظر محکمه ای است که در مورد پرونده اش تصمیم بگیرد. او قصد دارد در جرمنی بماند. امیدواریم او کمک کند دوباره صاحب زمین خود شویم (یعنی باز پرداخت پول گرو که برای سفر لازم بود) و کمک کند که ما برای خودمان یک خانه بسازیم چون فعلا در خانه کرایی زندگی میکنیم. همچنین میخواهیم او را نامزد کنیم. مادر موردسفر قطعاًّ نگرانی داشتیم اما حالا که او آنجا است ما مقداری امیدوار هستیم. (برادر یک پناهجو۲۵ ساله از تخار)
حداقل حالا ما راحت هستیم که او یک زندگی آرام دارد و دیگر دزدان و انفجار بمب ها را نخواهد دید. امید من برای او داشتن یک زندگی بهتر بوده و خواهد بود و اینکه او بتواند ازدواج کند و صاحب فرزند شود و همچنان یک آینده بهتر داشته باشد. اگر او یک معاش خوب داشته باشد شاید که بتواند به ما هم کمک کند. ما نمیدانیم به پسر من چه اتفاق خواهد افتاد. این کاملا به ارادۀ خدا بستگی دارد. (پدر یک پناهجوی۱۹ ساله از کابل)
مادری که در ابتدا با رفتن فرزندان جوانش مخالفت کرده بود حال از اینکه حداقل دو عضو خانواده اش در امان هستند احساس آرامش میکند. و او امیدوار است شاید روزی بتواند به آنها بپیوندد:
من امیدوار هستم که، بعد از تحمل خطرات و سختی های این سفر، بچه ها در آنجا درس بخوانند و یک آیندۀ بهتر داشته باشند. چرا که ما میدانستیم آنها در کابل آینده ای ندارند. من می خواهم به جرمنی رفته به آنها بپیوندم. برادران و خواهران جوان آنها نیز میخواهند به آنها بپیوندند. افغانستان دیگر امن نیست و هرکس خواهان زندگی در یک جای امنتر می باشد. ما حالا با این تصمیم خوشحال هستیم. اگر خدای ناخواسته چیزی به ما در کابل اتفاق بیفتد در آنصورت حداقل دو عضو خانوادۀ ما در امان و زنده در جرمنی میباشند. (مادر دو پناهجوی، ۱۵ ساله و ۱۸ ساله از کابل)
اما اقاربی بودند که دربارۀ زندگی آینده مهاجران نگرانی ها داشتند. به عنوان مثال، سرگذشت مردی از هلمند که خانواده اش را پشت سر گذاشته بود و در ابتدا فقط قصد سفر تا ایران یا ترکیه را داشت:
خوب، ما قطعا امیدوار هستیم او یک کار خوب بدست آورد و حداقل بتواندخانواده و اولاد خود را حمایه کند. اما ما نمیتوانیم آینده را پیش بینی کنیم. حال این بدست حکومت بلجیم است… تنها نگرانی که ما داریم اینست که او افغانستان را ترک کرده و در یک ملک دیگر بجای افغانستان کار خواهد کرد درحالیکه او میتوانست انرژی خود را صرف بهبود کشور خود کند. همچنین پدر و مادرم نگران مناسکمذهبی او هستند. اگرچه او همچنان فرایضدینی اش را بجایمیآورد، آنها اما نگران این هستند که نسل بعدی آنچنان که آنها فکر میکنند دیگر به باورهای دینی مان پایبند نمانند. ( برادر یک پناهجوی۳۰ ساله از هلمند)
و نیز ، البته بلاتکلیفی بر سر اینکه آیا مهاجران اجازه خواهند یافت که بمانند یا برگردانده خواهند شد. بسیاری از مصاحبه شوندگان دراین مورد حرف زیادی نزدند و بیشتر آنها،سرنوشت مسافران پناهجوی شان را در حال حاضر به اراده خداوند و کشور میزبان ارجاع میکردند. تعدادی اما، صریح تر و بیشتر صحبت کردند.
اهداف و چشم اندازی که ما برای او داریم اینست که او یک زندگی امن و خوبی خواهد داشت. ضرور نیست که ما دیگر در مورد امنیت او نگرانی داشته باشیم. دیگر لازم نیست، ما نگران این باشیم که روزی کوچی ها یا داعش و یا طالبان او را خواهند کشت.( اما) ما در بارۀ آیندۀ او مطمین نیستیم. این وابسته به کشور میزبان میباشد که آیا به او پناهندگی می دهد یا او را به کشور دیگری می فرستد و یا او را اخراج میکند. در این راستا من نمی توانم چیزی بگویم. ( پدر یک پناهجوی۲۳ ساله از کابل/میدان وردک )
براساس معلوماتی که من از دوستان و اقارب دریافت کرده ام، اگر او در فنلند قبول شود و در آنجا بماند، فکر می کنم که آیندۀ بهتر خواهد داشت. او حداقل در جنگ زندگی نخواهد کرد. او تحصیل بهتر خواهد گرفت و شانس بهتری برای بدست آوردن یک کار خوب خواهد داشت. اما اگر پرونده اش قبول نشود، ممکن است آینده او بسیار تاریک باشد.. او بیشتر از یک سال تلاش کرد تا خود را به آنجا برساند. او در طول این مدت از فرهنگ خود دور بوده است. او همچنین از تحصیلات عالی بدور بوده در صورتیکه قبول نشود او پریشان خواهد شد و آینده ای تاریک خواهد داشت. او از لحاظ روحی نیز صدمه خواهد دید. اگر او به خانه باز گردد شاید پدرم و همۀ ما به او بگوییم که ما تمامی پول خود را صرف تو کرده ایم و تو با هیچ چیزی و هیچ آینده ای به خانه بازگشته ای. پس بالای او بسیار فشار خواهد بود. شاید پدرم به او بگوید که دیگر پولی نداریم که بالای تو سرمایه گذاری کنیم و کسی دیگر نیز پول خود را برای او به خطر نخواهد انداخت. (برادر یک پناهجوی۲۰ ساله از بغلان)
فشاری برای “سرمایه گذاری خوب” بودن
در اکثر موارد، آرزوی موفقیت برای اقارب شان با این امیدها که بعد از خطرات، فشارها و مصارف سفر در نهایت تبدیل به یک سرمایه گذاری خوب برای خود و خانوادهء شان شود، درهم تنیده است. در بعضی موارد این یک دلیل مهم در خصوص تصمیم برای فرستادن یکی از بستگان به اروپا بود. بعنوان مثال در مورد مهاجری از تخار، بعد از اینکه یکی از برادران کشته شده و خانۀ شان به آتش کشیده می شود، آن خانواده تمامی منابع مالی خود را جهت ارسال یکی از آنها به اروپا سرمایه گذاری میکند:
همۀ خانواده با هم تصمیم گرفت که برادرم را به اروپا بفرستیم تا او بعد از رسیدن بتواند به تمام خانواده از نظر مالی کمک کند. ما قصدا جرمنی را انتخاب کردیم. ما انتظار داریم برادرمان در جرمنی بعنوان پناهجو قبول شود و بتواند دیگر اعضای خانواده را به جرمنی ببرد چون در افغانستان چیزی برای ما باقی نمانده است. (برادر یک پناهجوی۲۵ ساله از تخار)
همینگونه، فرصتهایی که از نظر این خانواده ها در اروپا وجود دارد هنوز مشوقی است که وسیعاً برای تصمیم به سفر وجود دارد:
کار برادرم به عنوان راننده در یک مؤسسه، موجب تهدید او شد بدین لحاظ پدرم، او را متقاعد ساخت وطن را برای یک مکان امنتر ترک کند… در ابتدا برادرم تصمیم رفتن به ایران را گرفت. بعدا دوستانش او را تشویق به رفتن به ترکیه کردند و متعاقب آن او بعد از مشورت با اعضای خانواده به تلاش جهت رسیدن به جرمنی تشویق شد. ما فکر کردیم اگر برادرمان در ترکیه بماند تمامی کاری که میتوانست بکند، کارگری بود. پس ما فکر کردیم که او باید به جرمنی برود و تحصیلاتش را در آنجا ادامه دهد و بعدا به ما کمک کند به انجا برویم. ما همیشه می خواستیم به یک جای امنتر برویم اما پول کافی برای رفتن تمام اعضای خانواده را نداشتیم- هنوز هم ما قرضدار بعضی از اقارب مان از بابت مصارفی که برای رفتن برادرمان صورت گرفت، هستیم. (خواهر یک پناهجوی۲۲ ساله از قندوز)
بهرحال، احتمال اینکه قمار آنها به باخت منجر شود هنوز باقی است. بخصوص برای کسانی که خانواده های شان جهت جمعآوری پول مشکلات دیدند و کسانی که علیرغم مخالفت با رفتن اقارب شان بودند. این حالت، بصورت دقیق توسط برادر بزرگتر یک پناهجوی۲۰ساله از بغلان خلاصه شده است:
پسران کاکایم نیز مانند برادرم رفتند، خانواده های ایشان هم از لحاظ مالی در مضیقه هستند. آنها زمین و دیگر دار و ندار خود را فروختند تا فرزندان شان را به یک جای امن با فرصتهای بهتر بفرستند. این برای هر دو طرف آسان نبوده است. خانواده ها هنوز منتظر خبرهای خوش از عزیزان شان هستند و بچه ها در اروپا با سردرگمی بسر میبرند. خانوادۀ یکی از بچه های کاکایم که به اروپا رفته هنوز پول قاچاقبر را بطور کامل نپرداخته است. بنابراین قاچاقبر هر روز دروازۀ شان را میزند و خواستار پول باقی مانده است.
باید به شما بگویم که تمامی خانواده هایی که من می شناسم ، کسانی که بچه های شان را به خارج فرستاده اند، امیدوارند که فرزندان شان در اروپا مقیم شوند و متعاقبا به آنها کمک کنند چون آنها تمامی پول خود را صرف فرستادن بچه های خود به آنجا کرده اند. تا بحال، هیچ خانواده ای از فرزندان شان در اروپا در طول سال گذشته چیزی دریافت نکرده است. خانواده ها در افغانستان زیاد امیدوار نیستند چون ما میدانیم که هجوم پناهجویان در اروپا این کار را برای افغانها مشکلتر ساخته است. (برادر یک پناهجوی۲۰ ساله از بغلان)
فشار ناشی از یک “سرمایه گذاری خوب” بودن ازین نگاه مخصوصاً جدی بود که مرد جوان از یک خانواده ناتوانتر از نظر مالی برخاسته بود.
به هر صورت، سفر به اروپا همیشه یک پایان طولانی مضاعف بر دوری های معمولی بوده است که اکثر خانواده های افغان به عنوان یک استراتیژی در گذشته از آن استفاده کرده اند. برای خانواده های متعددی این اولین فرزند یا برادر نبوده که به خارج سفر کرده اند و نه اولین مورد جابجایی. خانواده های متعددی زمانیکه شرایط در مناطق شان بسیار ناامن شد به مراکز ولایات، ولایتی دیگر و یا به کابل نقل مکان کرده اند. و بسیاری از آنها سال های طولانی در ایران و یا پاکستان بسر برده اند. خانواده ای که از هرات است سال های زیادی را در ایران سپری نموده است و هنوز چندین اقارب دورشان در آنجا هستند و دو برادرشان در حال حاضر خارج زندگی می کنند.
بسیاری از جوانترهای خانواده هنوز در ایران هستند. بخاطر مشکلات اقتصادی و محدودیت های جدید در ایران، بعضی از آنها به اروپا رفته اند و یا برای رفتن برنامه ریزی میکنند اما چالش های خطرناکی در برابر شان وجود دارد. بسیاری برای رفتن متردد هستند… من یک برادر کوچک در ایران دارم و یکی دیگر در هند. اما فرهنگ های مشابهی هستند. در آنجا یک برتری تحصیلی، امکانات و درآمد وجود دارد که انسان ها را به سفر به اروپا دلگرم میکند. با این حال، بسیاری از خانوادۀ خود ما ترجیح میدهند، بمانند. (برادر پناهجوی۲۹ ساله از هرات)
یکی از فرزندان خانوادۀ هلمندی نیز قبلا در سال ۱۳۷۹به اروپا رفته است.
دوتن از نخستین تازه واردان
پناهجویانی که چند ماه پیش به اروپا رسیده اند، کسانی که اجازه ماندن گرفته اند همچنان در مرحلۀ آغازین زندگی جدید خویش هستند. دو مصاحبه ای که در اوایل سال جاری برای شبکۀ تحلیلگران افغانستان توسط انا ویلکنس انجام شده مقداری بینش در مورد مشکلاتی که تازه وارد ان هنوز هم ممکن است با آن روبرو شوند فراهم میکند. این دو مصاحبه با افغان هایی انجام یافته که زمانیکه آنها در سال ۱۳۸۹رسیدند هنوز زیر سن قانونی بودند. آنها قبول شده اند و تا حد معینی به خوبی در جامعه ادغام یافته اند. آنها به مشکلات شان بسیار نزدیکتر بودند، احتمالا خیلی نزدیک تر از آنچه وابستگان شان خواهند بود. ارزیابی اقامت آنها در اروپا نیزگواه چیزی است که اتفاق افتاده است:
جواد در سویدن، فوق العاده موفق بوده است: او زبان را آموخته و از لیسه با نمرات خوب فارغ شده است. اما او هنوز فکر میکند زندگی اش سخت است البته به طریقی متفاوت از قبل. او پشت وطنش، طبیعت آن و خانهء خود دلتنگ است…او به تنهایی زندگی کردن عادت نداشته و احساس میکند از لحاظ روانی آسیب پذیر است:” در افغانستان ما پولی نداشتیم اما باهم یکجا و در داخل خوشحال بودیم. اینجا کاملا معکوس آن است: ما پول داریم، اما در درون تنها هستیم.”…او میخواهد به زودترین فرصت ممکن به افغانستان برگردد، باز میگفت:” در افغانستان، ما در درون آزاد بودیم.” برخلاف جواد، مسعود با خانواده اش یکجا شده است. بعد از چند سال ، مادر و پنج خواهر و برادر او به سویدن رسیدند اما آن یک روز خوش برای او نبود. مسعود با احساس اینکه مسوول تمامی آنها است در هم شکسته بود:” من بسیار گریه کردم و مجبور شدم خانه را ترک کنم. مادرم بسیار پیرتر بنظر می آمد و دیگر آن شخصی لایقی که فکر میکردم نبود.”…مسعود می گوید او خود را گم کرده است:” من پشت خودم دق شده ام و دیگر قادر به پیداکردن خود هرگز نخواهم بود.” او چندین درمان شناس را دیده است اما این به او کمک نکرده است. همانطور که او آن را می فهمد، او خود را قربانی خانواده اش کرده است:” مقصد این نبود اما این چنین است که شده است.”
۱.این مطالعه از دوازده مصاحبۀ ژرف تشکیل یافته، مصاحبه های نیمه ساختار یافته که در سراسر مناطق افغانستان صورت گرفته به شکل زیر است: چهار مصاحبه در ولایات کابل و میدان وردک؛ چهار مصاحبه در تخار، سرپل، قندز و بغلان؛ یک مصاحبه در ننگرهار؛ دو مصاحبه در هلمند و قندهار؛ و یک مصاحبه در هرات. ترکیب قومی و نسبت جمعیت شهری/ دهاتی ولایات در انتخاب مصاحبه شوندگان در نظر گرفته شده است. پاسخ دهندگان از طریق یک سیستم ارجاعی انتخاب و تعیین محل شده اند در جایی که محققین شبکۀ تحلیلگران افغانستان به شبکه های خود واصل شده و بدنبال خانواده هایی که حداقل یک عضو آن در سال ۱۳۹۴به اروپا رفته است گشتند. پاسخ دهندگان در مورد حرکت عضو (اعضا) خانواده، چگونگی تصمیم گیری قبل ازعزیمت آنها، جزییات سفر به اروپا و نظرات در بارۀ آیندۀ مهاجرین در اروپا مورد مصاحبه قرار گرفتند. علاوه بر این، معلومات عمومی خانوار برای هر خانواده جمع آوری شده است. برای خلاصه کوتاه تر این مطالعه که بطور مشترک با بنیاد آلمانی فریدریش البرت منتشر شده، اینجا را ببینید.
تمامی مهاجرینی که در این مطالعه گنجانیده شده اند مرد بودند، بجز یک استثناء که تمامی یک خانواده-شوهر، همسر و فرزندان- با هم سفر کردند. در یک مورد، دو برادر جوان که از یک خانه با هم سفر کرده بودند و در موردی دیگر با مهاجری که اجباراً مسترد شده بود مستقیما مصاحبه شد. همۀ پناجویان گنجانده شده در این مطالعه بین سنین ۱۵ و ۳۰ بودند. اکثر مصاحبه شوندگان که در بارۀ پناهجویان مورد نظر معلومات میدادند برادران و پدران بودند (در این میان یک مادر و یک خواهر نیز وجود دارد).
بیاکتنې:
دا مقاله په وروستي ځل تازه شوې وه ۲۵ ثور / غويی ۱۳۹۹