Afghanistan Analysts Network – Dari Pashto

سیاست / چشم انداز سیاسی

مدیریت تعارض یا انتقام؟  رویکرد طالبان در مورد مناقشه بر زمین بین کوچی ها و جوامع محلی

فابرېزیو فوسکیني 27 دقیقې

سلسله ای از درگیری ها بین مردم روستا ها و گروه های تازه وارد پشتون در تخار، یکی از ولایات در شمال شرق افغانستان، موضوع مناقشه بر زمین را دوباره به کانون توجه مبدل نموده است. این مشکلی است دیرینه، اما سقوط جمهوریت توازن قدرت محلی را تغییر و جوامع متفاوتی را در موقف برنده قرار داد. این امر منتج به ظهور مجدد بسیاری از مطالبات و دعوی هایِ قدیمی روی زمین، مناقشات، طلب بدهی ها و اتهامات و ادعا هایِ قانونی شده است. درگیری مکرر بین کوچی هایِ پشتون که تلاش می کنند به مراتع ییلاقی هزاره جات دسترسی پیدا کنند و ساکنان محلی نیز دوباره ظاهر شده است. اما برای اولین بار از سال ۱۳۸۰، این طالبان هستند که باید امسال با انبوهی از اتهامات متناقض مقابله کنند. در عین حال، تعدادی از جوامع در سراسر افغانستان طالبان را به عنوان حامی کوچی ها و در نتیجه یک طرفِ درگیر می شناسند، نه میانجی و بی طرف.  فابریزیو فوسکینی (با معلومات اضافی از راما میرزاده) در این گزارش دو مورد متفاوت را که عبارتند از نزاع هزاره ها و کوچی ها روی زمین در هزاره جات و دعوای مهاجرین عودت کننده به تخار، بررسی نموده و اینکه طالبان تا کنون چگونه به منازعات زمین در چهارچوب تعادلِ سیاسی به شدت تغییر یافته و رقابت فزاینده بخاطر منابع رسیدگی نموده اند، را ارزیابی می نماید.

کمپ زمستانی کوچی در ولسوالی گوشته ننگرهار. عکس از: فابریزیو فوسکینی، سال 1391

لایه های مهاجرت و جابجایی در مرز شمال شرقی

در اواخر ماه سنبله ۱۴۰۱، درگیری ها در ولسوالی خواجه بهاءالدین در ولایت شمال شرقی تخار بین ساکنان محلی و مهاجرین تازه برگشته که سعی داشتند در این منطقه مستقر شوند، رخ داد. عودت کننده ها از قوم پشتون اند و طبق گزارش ها، سابقه کوچی گری دارند. اگرچه این پشتون ها از پاکستان و برخی از ولایات جنوبی و جنوب شرقی که در دهه های گذشته در آنجا زندگی می کردند، آمده بودند، اما ادعا می کردند که اصلاً اهل آن منطقه (خواجه بها‌ءالدین) هستند و مالک زمین هایی در این ولسوالی بوده و میخواهند جایداد های شان به ایشان بازگردانده شود. در جریان درگیری که با ساکنان عمدتا ازبیک (و بعضی تاجیک ها)  در منطقه آغاز شد، سه نفر از هر دو طرف در اثر تبادل نارنجک کشته شدند.

بدتر شدن منازعات روی زمین به ندرت در افغانستان خبر غیر منتظره می باشد، اما در این مورد – همچون بسیار موارد دیگر- بُعد قومی با محتوای شوم سیاسی آن به این معنی است که ممکن اثرات آنی فراتر از درگیری و مناقشه اصلی باشد. آنچه در این مورد مهم است این است که در دوره اول حکومت طالبان در سال های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰، تخار یا تحت کنترول نیروهای مخالف طالبان و یا به شدت مورد مناقشه بود (در واقع خواجه بهاءالدین مَقرِ ائتلاف شمال بود که احمد شاه مسعود در آنجا در سال ۱۳۸۰ترور شد). با وجودیکه طالبان توانسته اند در طول ۲۰ سال گذشته در میان بخش هایی از مردم تخار نفوذ کنند، مطمئناً نمی توان این ولایت را پایگاه و سنگر طالبان دانست. عموماً معروف است که جبهه مقاومت ملی در جنوبی ترین قسمت این ولایت علیه طالبان فعالیت می کند و در مناطق دیگر نیز حامیانی دارد. علاوه بر این، طالبان نگران اند که ازبیک ها و تاجیک های محل ممکن نه تنها مستعد پذیرش کمپاین های استخدام  جبهه مقاومت ملی، بلکه گروه دولت اسلامی – شاخه خراسان (داعش) با تکیه به حضور سایر گروه های اسلام گرای رادیکال مانند جندالله نیز باشد که روابط نسبی با طالبان دارد (گزارش قبلی شبکه تحلیلگران افغانستان را اینجا و اینجا نگاه کنید).

واکنش مقامات محلی طالبان سریع و شدید بود که به نفع کوچی ها وارد میدان شدند. در ۱۴ میزان، قوماندان امنیه و معاون والی به ۴۰۰ خانواده ای که قبلاً در آنجا اسکان یافته بودند، گفتند که در ظرف سه روز خانه ها و جایداد ها را تخلیه کنند تا جا برای مهاجرین عودت کننده مهیا شود (گزارش را اینجا نگاه کنید). پس از اینکه مردم محل علیه این حکم اعتراض کردند، کمیته ای از طرف رئیس الوزرا برای حل و فصل این اختلافات، حد اقل درمورد منازل مسکونی ایجاد شد. کمیته، پشتون ها را به عنوان مالکان اصلی به رسمیت شناخت، اما در عین حال حکم کرد که ” براساس فرمان دلسوزانه امیر طالبان” و هم بخاطری که ازبیک ها و تاجیک ها خانه های ویران شده را بازسازی کرده بودند، برای آنها ۱۵۰ جریب (۶۰ هکتار) زمین در نزدیک همان ساحه داده شود. اختلاف بر سرِ زمین های زراعتی به محکمه خاص ارجاع شد که قرار است به زودی کار خود را آغاز کند (اینجا بخوانید). مرکز رسانه هایِ حکومت این تصمیم را راه حلی رضایت بخش برای همه طرف ها توصیف نمود، اما مشخص نیست بیجاشدگان جدید چگونه مسکن و بقای خود در مواجهه با زمستان پیشرو را تامین خواهند کرد (اینجا و اینجا را نگاه کنید).

رویارویی یا تقابل در خواجه بهاءالدین یکی از چندین منازعه است که برسر زمین در تخار به ویژه در ولسوالی های شمالی این ولایت به شمول دشت قلعه، درقد و ینگی قلعه نزدیک دریای آمو و مرز تاجیکستان پس از بازگشت طالبان به قدرت، ظهور نموده است. قبلاً هم در ماه قوس ۱۴۰۰، نیویارک تایمز در گزارش (اینجا ) خود در مورد غصب زمین در رژیم جدید به مشکلات که ساکنان محلی تخار تجربه کرده بودند، اشاره نموده است.

تخار مانند بسیاری از سایر ولایات شمالی منظره انسانی چند لایه ای را ارائه می کند که در آن چندین موج از مهاجران پشتون (ناقلین) در اوایل و وسط قرن بیستم با پالیسی های تشویقی نظام سلطنتی افغانستان به ساکنان بومی منطقه ملحق شدند. ولسوالی های کم ارتفاع سرحدی شمالی که مشترکاً ماورای کوکچه (سرزمین ماوراء کوکچه، پس از انشعاب رودخانه آمو) نامیده می شوند، قشلاقی برای گروه هایی از کوچی های عمدتاً پشتون بود که در تابستان به مراتع مرتفع بدخشان کوچ می کردند. در شمال شرق، مهاجران پشتون غیر کوچی نیز وجود داشتند که موقعیت و ثروت آنها از نخبگان سیاسی و اقتصادی، برخوردار از بهترین زمین های زراعتی قابل آبیاری در نزدیکی مراکز ولایات، تا گروه های مهاجر بدون زمین که در حاشیه های زمین های زراعتی و ساحات دور آن ساکن شده بودند، متغییر بود.

درجریان جهاد علیه شوروی و بعد از آن، زمانیکه گروه های غیر پشتون که اکثریت ساکنان محل را تشکیل می دادند به قدرت نظامی و شهرت سیاسی دست یافتند، جایگاه برجسته ای برخی از جوامع پشتون به چالش کشیده شد. بعداً، پس از سقوط حکومت طالبان در ۱۳۸۰، بعضی از گروه های پشتون که تصور می شد از عملیات نظامی طالبان علیه اتحاد شمال حمایت می کردند برای انتقام جویی مورد هدف قرار گرفتند. این مردم رویه مرفته بی بضاعت، فاقد ارتباطات و محافظت بودند، ولی هزینه گزافی پرداختند. گزارش هایِ غارت، ضرب و شتم، تجاوز جنسی و قتل ها توسط سازمان دیده بان حقوق بشر (اینجا)  منتشر شده است.

بین سال های ۱۳۷۷ و ۱۳۸۰، تخار میدان بزرگِ جنگ بین طالبان و نیروهای ائتلاف شمال بود. جمعیت عظیمی از بیجاشدگان داخلی که به علت حملات تهاجمی و استفاده از تکتیک های زمین سوخته توسط طالبان که اکثراً با منطقه آشنایی نداشتند، مجبور شدند خانه های خویش را ترک کرده و از یک طرف خط مقدم جنگ به طرف دیگر فرار و در کمپ های مهاجرین جایی که  کمک های ناچیز بشر دوستانه ملل متحد را دریافت می نمودند، پناه جستند. یکی از محور های اصلی دعوا های فعلی هم همین است: مهاجر قشلاق یا قریه پناهندگان. همانطور که از نام آن پیداست، این پناهگاهی بوده برای افراد آواره که قادر به برگشت به خانه های خود در سایر ولسوالی ها و مناطق همجوار نبودند و در نهایت آنجا ساکن شدند. معمولاً زمینی که برای پناهندگان اختصاص داده می شود، للمی است و یا شاید دشت که در آنصورت متعلق به هیچ کسی نیست. با این حال، این احتمال وجود دارد که حکومت برهان الدین ربانی که در شمال شرق قدرت را در اختیار داشت، در مخالفت با طالبان زمین هایی را که در نتیجه مهاجرت های قبلی پناهجویان رها شده بود، توزیع کرده باشد.  به طور کلی، کوچی ها بیشتر نسبت به سایر مردم به ویژه در جریان اشغال افغانستان توسط شوروی، کشور را به مقصد پاکستان ترک نموده بودند چون تکتیک “جنگ کامل” که در آن زمان رویدست گرفته شد، معیشت مالداری آنها را مختل کرده بود.

در مصاحبه ای که در ۲۸ سنبله ۱۴۰۱ از کانال تلویزیون افغانستان انترنشنل نشر شد، نمایندگان کوچی ها ادعا کردند که در گذشته از دولت جمهوری برای بازگرداندن زمین های مورد مناقشه در تخار درخواست کرده بودند، اما گفتند که در آن زمان به دلیل مخالفت گروه های مسلح محلی نتوانستند به ساحه بروند. تخار در واقع به خاطر وجود مجموعه‌ای از شبه‌ نظامیان بی‌نظم که از سال‌های اول جمهوری برای قدرت و کنترول ارضی رقابت می‌کردند، بدنام بود. از سال ۱۳۸۹ به بعد، برخی از قوماندان ها موفق شدند نام نظامیان سابق شان را به نیروهای مسلح غیر رسمی طرفدار حکومت تغییر دهند. اکثر آنها توسط حکومت و ارتش ایالات متحده حمایت می شدند و معروف به اربکی بودند. از آنجا که اربکی ها، که زمانی به عنوان بزرگترین دشمنان طالبان تصور می شدند، شکست خورده اند، کوچی های بیشتری در حال بازگشت هستند و ادعاهای آنها قوت گرفته است.

بسیاری از جوامع دخیل و درگیر در منازعات طولانی مدت یا رقابت برای منابع محلی، مخصوصاً پشتون ها با سابقه حمایت از طالبان درگذشه، حالا احساس می کنند که در جناح برنده قرار دارند و می توانند روی حمایت نهاد های محلی و ملی حساب کنند. در تخار، مانند سایر نقاط کشور، این گروه ها قرار است بهترین دستاوردهای ممکن را از وضعیت فعلی بدست آورند. با این حال، این بدان معناست که سایر خانواده ها، قریه ها و حتی کل جوامع، که ممکن است به سختی قادر به حفظ بقای خود بوده اند، حالا مجبور هستند با از دست دادن ناگهانی یکی از معدود منابعیِ که افغان ها هنوز به آن دسترسی دارند، مقابله کنند: زمین برای کِشت و زندگی. منازعات و مناقشات قدیمی  ناشی از اعمال پادشاهان و افراد نیرومند، که مدت ها قبل مرده اند و آواره کردن ها و سلب مالکیت هایِ ناشی از جنگ، حالا دوباره در این مقطعه ای جدید و پرمشقت زمانی دامن افغان ها را می گیرد و نسل دیگری را تهدید می کند تا هزینه اشتباهات یا بدبختی هایِ گذشته را بپردازند.

منازعه هزاره – کوچی بر سرِ زمین در سال ۱۴۰۱

نوع خاصی از منازعات بر سرِ زمین اگر در هرولسوالی نه باشد تقریباً درهر ولایت افغانستان، وجود دارد که سابقه آن اغلب به چند دهه قبل باز می گردد. برای شناسایی منشأ و تفسیر پیآمدهای سیاسی بالقوه، هر یک به بحث جداگانه ای نیاز دارد. با این حال، درگیری بین کوچی‌ها و ده نشینان هزاره در ارتفاعات مرکزی افغانستان، از نظر وسعت، مدت و اهمیت سیاسی، به طور بالقوه از همه مناقشات دیگر بر سرِ زمین فراتر می رود.

برخلاف وضعیت تخار، پس از بازگشت طالبان به قدرت در سال ۱۴۰۰، منازعات و مناقشات ارضی در ارتفاعات هزاره جات طورناگهانی بروز نکرد. در واقع این مناقشات در طول ۱۵ سال گذشته دوامدار و ثابت بوده است (گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان را اینجا و اینجا بخوانید)، علیرغم اینکه در طول سالهای پایانی جمهوریت عمدتاً نادیده گرفته شده و تحت الشعاع سایر مسائل مهم قرار گرفته است.

این درگیری ها بر ادعای حقوق کوچی ها بر مراتع ییلاقی هزاره جات متمرکز است، منطقه ای تاریخی در مرکز افغانستان که شامل ولایات کنونی بامیان و دایکندی، و نیز بخش هایی از میدان وردک، غزنی، ارزگان، غور، سرپل، سمنگان و پروان می شود. کوچی‌ها در اواخر قرن نوزدهم، پس از کمک با عبدالرحمان خان، امیرافغانستان در جنگ مقهور سازی هزاره‌های تقریباً مستقل در سال‌های ۱۲۷۱-۱۲۷۲، شروع به آوردن گله‌های خود به آنجا کردند. حقوق چراگاه ها که پادشاهانِ افغانستان به کوچی ها اعطا کردند و برتری سیاسی و اقتصادی آنها بر ده نشینان محلی مغلوبِ هزاره، منجر به هشتاد سال روابط اقتصادی و اجتماعی شد که از نظر ساختاری نامتعادل و ناعادلانه بود. بیشتر زمین های زراعتی محلی توسط کوچی ها خریداری می شد، در حالی که مستاجران هزاره آنها، که اغلب مالکان قدیمی آن بودند، به کار در آن زمین ها ادامه می دادند.

پس از سال ۱۳۵۸ ورق برگشت: تهاجم شوروی و جنگ متعاقبِ آن تردد فصلی کوچی‌ها به ارتفاعات را متوقف کرد، در حالی که تولد جناح‌های مجاهدین هزاره جرقه ای شد برای رشد آگاهی سیاسی در میان هزاره‌های محلی که حالا ابزار و سلاح لازم نیز در اختیار داشتند تا از سرزمین های خود دفاع کنند یا دوباره آنرا به دست آورند. معیارهای زندگی بالا رفت زیرا بسیاری از صاحبخانه ها دیگر اجاره را حاصل کرده نمی توانستند. پس از سال ۱۳۸۰ ، هزاره ها موقعیت ضعیف قبلی خود را در جامعه افغانستان بیشتر تقویت بخشیدند، زیرا آنها از فرصت های ارائه شده استفاده کردند و به نمایندگی از یک جامعه پرتلاش و با تحصیلات عالی در مرکز زندگی سیاسی و اجتماعی کشور آمدند. در این مدت، هزاره جات، اگرچه بخش دورافتاده و نسبتاً فقیرِ افغانستان باقی ماند، اما از توسعه صلح آمیز آن بهره برد.

اشغال نظامی منطقه توسط طالبان از ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۰ تنها زمانی و دفعه ای در چند دهه گذشته بود که کوچی ها اجازه یافتند به هزاره جات وارد شوند و حقوق سابق خود را از موضع زور بازگردانند. در جریان مبارزات و جنگ های طالبان علیه هزاره جات، که شاهد برخی از بدترین حوداث خشونت آمیز علیه غیر نظامیان در جریان جنگ داخلی افغانستان بود (لینک گزارش)، کوچی ها به دنبال سربازان طالبان آمدند، اجاره بیست سال گذشته را از مردم محل خواستند و بنابر گزارش ها، گله های شان روی زمین های گندم مردم محل چریدند.

پس از سال ۱۳۸۰، مراتع ییلاقی هزاره جات بار دیگر به میوه ممنوعه برای کوچی ها تبدیل شد. با وجود تلاش های زیاد، کوچی ها نتوانستند وارد منطقه شوند. از سال ۱۳۸۶ به بعد، هرسال رویارویی و درگیری هایی در مرزهای هزاره جات اتفاق افتاد. درهرفصل بهار، گروه‌هایِ بزرگـی از کوچی‌ها، چه مالدار و چه غیر مالدار، اما معمولاً به‌شدت مسلح، در ولسوالی‌های میدان وردک و غزنی در ولسوالی‌هایی که از جنوب شرق به هزاره جات دسترسی دارند، جمع می‌ شدند. این امر اغلب به خشونت تبدیل شده، منجر به آتش سوزی خانه ها، ویران شدن کشتزارها و آواره شدن تعداد زیادی از مردم می شد، زیرا کوچی ها اموال ده نشین های را که معمولاً خیلی کم مسلح و دنبال مقابله بودند، غارت و ویران می کردند. با این حال، آنها به ندرت توانستند به سمت مرکز هزاره جات پیشروی کنند. همه ساله، با مقاومت شدیدِ هزاره ها مواجه شدند و دولت مرکزی با استقرار نیروهای امنیتی و تعیین یک کمیسیون میانجی مجبور به مداخله شد. این کمیسیون با بودجه قابل توجهی که در سال های پر رونق به آن داده شد، بارها موفق شد اوضاع را متحول کند. سرانجام، کوچی‌ها مجبور می شدند آنجا را ترک کنند تا سال بعد بازگردند. این امر باعث ایجاد این تصور شد که رویارویی سالانه  کوچی ها از تلاش واقعی برای دستیابی و بازپس گیری مراتع از دست رفته به یک چیزِ با ماهیت دیگر برای آنها مبدل شده است: فرصتی برای محروم ترین افراد برای جلب توجه دولت به وضعیت اسفناک آنها و برای رهبران فرصت طلب شان که به عنوان بازیگر صلح ظاهر شوند و پرداخت های دولتی را بپذیرند ( فرصتی که برخی از رهبران هزاره نیز به آن پیوستند و مستفید شدند).

با این حال، امسال برای اولین بار پس از سال ۱۳۸۰، راه به مراتع مرتفع هزاره جات باز شد و تعداد بیشتری از کوچی ها نسبت به سال های گذشته وارد آن مناطق شدند. برخی حتی به ولسوالی های پنجاب و ورس بامیان، در درونی ترین مناطق یا اعماق هزاره جات که طبق ادعای کوچی ها برخی از با ارزش ترین مراتع در آن قرار دارند، رسیدند. برآورد کلی اعداد و ارقام مشکل است، اما برخی منابع در طی مصاحبه به شبکه تحلیلگران افغانستان، به تنوع زیادی که به هر منطقه بستگی دارد، اشاره نمودند. در مناطق دور افتاده تر، که در قلب قلمرو هزاره ها قرار دارد، تعداد کوچی ها نسبتاً کم بود. طور مثال، علیرغم ادعای مالکیت یک سوم زمین های زراعتی در ولسوالی پنجاب، گفته می شود که فقط ۳۸۰ کوچی که همه مسلح بودند و والی طالبان در بامیان آنها را همراهی می کرد، وارد آن ولسوالی شدند. در ولسوالی ورس حتی کمتر از آن- کمی بیشتر از صد نفر- وارد شدند. به گفته هزاره های محلی، ارقام برای دو ولسوالی بهسود ۱ و ۲ در میدان وردک، که دسترسی به آنها سهلتراست، به طور قابل توجهی بیشتر به نظر می رسد: ۱۶۰۰ خانواده کوچی (یک رهبر کوچی تعداد بیش از ۳۰۰ خانواده را فقط برای بهسود ۱ ذکر نموده است).

مجموعه اولویت هایِ کوچی ها در مناطقی که به آن وارد شده اند، تفاوت اندکی داشت. مطالبات اجاره ازمستأجران هزاره بخاطر استفاده از زمین در رده اول قرار گرفت. کوچی ها اغلب اظهار نمودند که پرداخت اجاره حد اقل برای ۲۰ سال و در برخی موارد حتی ۴۰ سال یعنی از سال ۱۳۵۸ به تعویق افتاده است. در برخی موارد در این دوره، تاجران قدرتمند کوچی موفق شده بودند به طور خصوصی به زمین های خود در داخل هزاره جات سفر کرده و با مستأجران خود تسویه حساب کنند. یا، اغلب، مستأجران سالانه به کابل، جلال آباد یا لوگر می‌رفتند تا اجاره‌ زمین را به صاحب آن بپردازند. اما در چهار دهه گذشته، تعداد زیادی از ده نشینان هزاره به طور واقعی زمین هایی را که قبلاً به کوچی ها از دست داده بودند، مجدداً تصرف کردند و با موفقیت از تلاش مالکان رسمی زمین ها برای دریافت پول فرار کردند. حالا که مدعیان مالکیت زمین برگشته اند، مبالغی که از ده نشینان جمع آوری می شود، براساس ارزش یک سیر (تقریباً هفت کیلوگرام) گندم، و مطابق به مقداری که باید سهم صاحب زمین از حاصلات متعدد باشد، محاسبه میگردد. این مبالغ به مقادیر قابل توجهی رسیده است. طور مثال، طبق گزارش ها یک دهقان از ولسوالی ورس نسبتاً خوش چانس بوده، زیرا او باید صرف سهم معوقه سه ساله را بپردازد. این مبلغ به ۵۲۰۰۰ افغانی (تقریباً ۶۰۰ دالر) می رسید، درحالیه سایر دهقان ها در ولسوالی پنجاب مجبور شدند سهم معوقه را برای مدت های طولانی تر بپردازند. این سهم ها به ۲۸۰۰۰۰ افغانی (۳۲۰۰ دالر) و ۵۰۰۰۰۰ افغانی (۵۷۰۰ دالر) می رسید.

دربسیاری از مناطق، ده نشینان روی زمین هایی که حالا کوچی ها باز پس می گرفتند، خانه ساخته بودند. کوچی ها در این مورد نیز اعتراض داشتند و از ده نشینان می خواستند که یا خانه ها را تخلیه کنند و یا پول زمین را که روی آن خانه ساخته بودند، بپردازند. از آنجاییکه تعداد اندکی از ده نشیان سرمایه لازم برای خریدن آن زمین ها را دارند، بسیاری آنها تلاش می کنند تا درمقابل تقاضا برای تخلیه خانه مقاومت کنند. حداقل در ولایت بامیان، کوچی‌ها تعدادی از قلعه هایی را که در دوران تسلط خود بر هزاره جات ساخته بودند، به دست آوردند.

برخی از کوچی ها تلاش کردند تا ده نشینان محلی را مجبور به پرداخت وام های گذشته کنند. بسیاری از کوچی ها که قبل از سال ۱۳۵۸ در هزارجات زندگی می کردند، تجارت پیشه بودند و کالا هایی را که در این منطقه دوردست و فقیر نشین وجود نداشت، مثل ظروف و پارچه به هزاره های محلی به فروش می رساندند. به گفته یکی از اعضای شورایی که به منظور میانجیگری بین کوچی ها و هزاره ها در بامیان ایجاد شد، اکنون صدها مورد قرضه قدیمی مطرح شده است که گاهی سابقه آنها به ۵۰ سال قبل می رسد. در صورتی که قرضه ها با ارزش فعلی پول و با بهره یا سود افزوده آن محاسبه شوند، این مبالغ بطور خیره کننده ای بالا میرود. طور مثال، یک تن از دهقانانی که حالا در قید حیات نیست سند یک قرضه ۷۰۰۰۰ افغانی را امضاء کرده بود. حالا وارثین آن دهقان ملزم به پرداخت ۴۵۰۰۰۰۰ افغانی (در حدود ۵۲۰۰۰ دالر) می باشند.

تجمع کوچی ها در ولسوالی بهسود، ولایت میدان وردک در تابستان ۱۳۸۷، زمانی که تلاش کوچی ها برای ورود به هزاره جات، درگیری را دوباره شعله ور کرد. عکس از: مسعود حسینی، اسوشیتد پرس: ۴ اسد ۱۳۸۷

کوچی ها گله های خود را نیز با خود آورده اند. مصاحبه شوندگان هزاره در ولسوالی بهسود تعداد احشام هر خانواده کوچی را ۳۵۰ تا ۱۰۰۰ راس ارزیابی کرده اند، در حالیکه کوچی ها گفته اند به طور متوسط  هر خانواده ۵۰۰ راس دام دارد. یک تن از اعضای شورای میانجی محلی تخمین زد که در تابستان امسال حدود ۱۰۰۰۰ راس گوسفند و بز کوچی ها بین مرکز ولایت بامیان و یکاولنگ و تعداد مشابه در مناطق بین یکاولنگ و پنجاب و ورس در حال چریدن بودند. حتی در دورترین نقاط بامیان، مرد های کوچی خانواده های خود را پشت سر گذاشته، اما گله های شان را با خود آوردند. برخی از مردم محل گفتند که کوچی ها در طول اقامت شان با خرید گوسفند و بز از مردم فقیر و بی بضاعت در ولسوالی های یکاولنگ، سیغان و پنجاب بر تعداد گله های شان افزودند. ده نشیان محلی از مناطقی که قبلاً شاهد ورود کوچی ها بوده به شبکه تحلیلگران افغانستان گفتند که گله های کوچی بسیار بزرگتر از گذشته شده اند. این امر منجر شده بود که بسیاری از مردم باور کنند که کوچی ها، دام های ساکنان ننگرهار، لوگر، خوست و حتی پاکستان را در بدل پول برای چریدن باخود آورده اند.

اگر مدت اقامت کوچی ها در برخی از ولسوالی‌های دورافتاده نسبتاً کوتاه بود – کوتاه‌ترین اقامتشان ۲۰ روز در ورس بود – در مناطق دیگر،  در تمام  بهار و تابستان اخیر با گله‌های خود باقی ماندند و در اوایل ماه میزان آن مناطق را ترک کردند. این بدان معناست که در بسیاری از جاهایی که  معمولاً مسیر عبور و مرور کوچی ها می باشد (یعنی چند هفته در راه به سمت مراتع بالاتر و چند هفته در راه بازگشت سپری می‌کردند)، اکنون برای چهار یا پنج ماه ساکن بودند.

زیان های وارد شده به حاصلات و غله جات ناشی از دامهای کوچی ها در مناطقی مانند بهسود، جایی که در اوایل کمیسیونی برای میانجیگری بین دو طرف تأسیس شد، با پرداخت غرامت جبران شده است. با وجود کثرت عددی کوچی های وارد شده، این اختلال نیز به نوعی مدیریت شد. در جاهای دیگر، وضعیت با گذشت هر سال بد تر شده است. مردم محلی در ولسوالی ناور ولایت غزنی شکایت کردند که گله های کوچی ها تمام علف های مراتع موجود را خورده و حتی محصولات زمین های للمی را نیز مصرف کرده اند (اینجا بخوانید). این وضعیت گاهی تشدید نیز شده و تلفاتی را، هرچند اندک که در سال جاری گزارش شده بود، ایجاد ‌کرده است.

موجودیت موارد خیلی اندک از درگیری های مسلحانه در منطقه، از یک سو به اقدامات سریع مقامات طالبان برای پایان دادن به خشونت و مذاکره برای جبران غرامت اشاره می کند، اما در عین حال، طبق برداشت هزاره ها و نیز واقعیت موجود، بیانگر درماندگی کامل ده نشینان هزاره است.

بدیهی است که امسال کوچی ها آشکارا از موضع برتر به چیزی رسیدند که به یک تقابل و رویارویی سالانه تبدیل شده بود. پس از مقاومت ابتدایی هزاره ها در بهار، دولت یک تلاش نامتقارن برای خلع سلاح را آغاز کرد. تعداد زیادی از هزاره گزارش دادند که کوچی ها آزادانه سلاح حمل می کردند و حتی یادآور شدند که مقامات محلی طالبان به کوچی ها برای دفاع از خود شان سلاح توزیع کرده بودند. کوچی ها گاهگاهی لباس یا یونیفورم طالبان را می پوشیدند و حتی در موتر های نظامی آنها ظاهر می شدند، اگرچه معلوم نیست که این تا چه حد نتیجه ابتکارات فرماندهان محلی طالبان و چه مقدار آن سازماندهی شده توسط کوچی ها برای ارعاب ده نشینان محلی برای تسلیم بوده است.

دهقانان هزاره غالباً در مواجهه با بار اضافی ناگهانی قرضه های معوقه، تهدید بیجاشدن، در کنار یک سال دیگر خشکسالی و فروپاشی اقتصادی، راهی جز تسلیم بی سر و صدا نداشته اند. پس از بیشتر از یک دهه که هردوطرف درگیری را به عنوان تقابل قومی (هزاره در مقابل پشتون)، فرهنگی (متحرک و مترقی در مقابل کوچی و محافظه کار)، مذهبی (شیعه در مقابل سنی) وسیاسی (حامی دولت در مقابل شورشی ها) در مقابل هم قرار دادند، ده نیشنان محلی هزاره از ترس ایجادِ دردسرِ بیشتر در برابر ادعاهایِ کوچی ها که به نظر می رسد از حمایت کامل دولت برخوردار هستند، احساس ناتوانی می کنند.

یک نمونه اولیه از آنچه انتقام توسط طالبان علیه هزاره ها  به عنوان بازنده ها تلقی می شد، عبارت بود از اخراج اجباری هزاران ده نشین هزاره از ولسوالی گیزاب اندکی بعد از تسلط طالبان در خزان سال ۱۴۰۰ برای اقناع و برآورده شدن خواسته های حامیان محلی طالبان (اینجا بخوانید). این اخراج، که بعداً تا حدی فسخ شد، در مناطقی که از طالبان در دوره شورشگری آنها حمایت نکردند و تسخیر قدرت توسط طالبان را یک فاجعه و شکست سیاسی می دانستند، سبب ایجاد این احساس و تصور عمومی شد که دیگر “ورق برگشته”.

تمایز بین سیاست های واقعی طالبان در قبال درگیری ها و مناقشات بر سرِ زمین و روش هایی که افراد یا گروه ها سعی می کنند از ارتباط خود با طرف برنده برای به دست آوردن منافع آسان، آسیب رساندن به رقبای قدیمی و تقویت جایگاه خود فرصت طلبانه استفاده کنند، همیشه آسان نیست. با این حال، اقدامات عملی مقامات و حامیان طالبان، در حالی که ترکیب پیچیده ای از مداخله، بی تفاوتی و مصئونیت از مجازات است، این تصور را در میان هزاره ها ایجاد کرده است که مقامات تا حد زیادی در کنار کوچی ها قرار دارند و از آنها حمایت کرده اند.

در عین حال، طالبان در نقش خود به عنوان حکومت مرکزی نیز به دنبال مدیریت درگیری هزاره و کوچی بوده است.

مدیریت طالبان در درگیری کوچی-هزاره

پس از آوراگی های اولیه و گسترده در گیزاب به نظر میرسد بخش هایی از جنبش طالبان احتیاط می کنند تا با خطر تکرار محکومیت گسترده بین المللی بخاطر سوءاستفاده و بدرفتاری وقیحانه حامیان شان علیه جوامع رقیب مواجه نشوند. بنابرهمین امر، گام های اولیه از طرف امارت اسلامی برداشته شد تا احتمال وقوع درگیری بین کوچی ها و هزاره ها را کاهش دهد و نشان دهد که اوضاع را تحت کنترول دارند. این همچنان با ذهنیت طالبان به عنوان جنبشی که قادر به مدیریت و حل منازعات است و قاطعانه عمل می کند، مطابقت دارد.

در بهار ۱۴۰۱، رهبری امارت اسلامی تعدادی کمیسیون های محلی برای میانجیگری بین کوچی ها و ده نشینان هزاره ایجاد کرد. ارزیابی حضور و فعالیت مؤثر این کمیسیون ها که شورا نیز نامیده می شوند، گاهی دشوار است. با این حال،  شبکه تحلیلگران افغانستان با اعضای کمیسیون ها در دو منطقه مربوط به درگیری کوچی-هزاره گفتگو کرده است: ولایت بامیان و دو ولسوالی بهسود درمیدان وردک.

انگیزه ایجاد این کمیسیون ها سفر و دیدار یک هیئت بلندپایه ای طالبان به بهسود در واکنش به اولین رویدادهای مسلحانه بین هزاره های محلی و کوچی های تازه وارد در بهار ۱۴۰۱ بود. هیئت کابل که  متشکل از ملا نورالله نوری وزیر امور سرحدات و قبایل، مولوی نور جلال معین وزارت داخله و مولوی فضل باری فضل معین وزارت زراعت بود، با هزاره ها، کوچی ها و مقامات محلی دیدار و گفتگو کردند و پس از آن کمیسیون مشترک برای حل و فصل اختلافات تشکیل شد.  به گفته یکی از رهبران کوچی که به عضویت کمیسیون ولسوالی بهسود ۲ انتخاب شده است، این هیئت همچنین والیان میدان وردک و بامیان را تشویق کردند که واحدهای امنیتی را در این ولسوالی ها ایجاد کنند تا از منطقه محافظت و از اختلافات جلوگیری کنند.

اولین کمیسیون برای دو ولسوالی بهسود دارای ۲۰ عضو بود، ۱۰ نفر برای هر یک از دو ولسوالی، پنج هزاره از منطقه و پنج کوچی که اکثراً از خوست برای بهسود ۱ و از ننگرهار برای بهسود ۲ آمده بودند. سید هاشم جوادی بلخابی، یکی از معدود طالبان هزاره افغانستان، به عنوان رئیس کمیسیون بهسود تعیین شد. تعداد زیادی از هزاره ها در مصاحبه با شبکه تحلیلگران افغانستان گفته اند که کمیسیون میدان وردک عملاً توسط مقامات ولایتی طالبان کنترول می گردد و انتصاب بلخابی تا حد زیادی حسنِ نیت نمادین نسبت به هزاره بود. در بامیان، کمیسیون متشکل از دوازده عضو، شش کوچی و شش هزاره، به ریاست یک کمیشنر ارشد پشتون بود.

هر چند اعضا، هیچ معاش منظمی دریافت نمی کردند، حداقل در بامیان کمیسیون برای هر موردی که می توانست حل کند، ۱۰۰۰۰ افغانی (حدود ۱۱۵ دالر امریکایی) از هر دو طرف دریافت می کرد. وقتی  کمیسیون ها نمی توانستند قضایا را حل و فصل کنند، دوسیه ها به محاکم ارجاع می شد.

کمیشنرها گفتند که هرگاه دو طرف نتوانستند به اجماع برسند، موضوع را به کمیسیون ها ارجاع می دهند و آنها وارد عمل می شوند. تا کنون، آنها بیشتر روی تعیین مبالغ به تعویق افتاده ای که ده نشینان باید برای استفاده از زمین به کوچی ها بپردازند، یا غرامتی (به صورت پولی یا حیوانی) که کوچی ها پس از چریدن گله های شان روی خرمن و غله های اهالی قریه باید بپردازند، کار کرده اند. کمیسیون در میدان وردک  هم ازتعداد زیادِ کوچی هایی که وارد این ولایت شده بودند، درخواست نمود تا مساعدتر شدن شرایط، حرکت به سمت بامیان را به تأخیر بیندازند. این بیشترین نقش سیاسی ایفا شده توسط آنها  در کاهش تنش بوده است. با این حال، موفقیت کمیسیون در تحقق این درخواست احتمالاً بیشتر به خاطر مقامات طالبان در میدان وردک است تا خود کمیسیون.

 هزاره ها این کمیسیون ها را در مقایسه با مقامات منطقه ای طالبان که اغلب با کوچی ها در میدان وردک و بامیان در ارتباط بودند، درمانده و ناتوان می دانستند. مصاحبه شوندگان هزاره توازن قومی در کمیسیون ها را تضمینی برای بی طرفی تلقی نمی کردند. در مواردی، کمیشنران هزاره متهم شدند که بخاطر انگیزه های فرصت طلبانه و خود خواهانه به نیابت از مقامات طالبان و کوچی ها عمل می کردند.

کمیشران کوچی، برعکس، کار کمیسیون ها را برای جلوگیری از درگیری و کمک به بازپس گیری حقوقی که از دست داده بودند مفید می دانستند. با این حال، آنها در گفتگو با شبکه تحلیلگران افغانستان در مورد ناتوانی یا عدم تمایل کمیسیون به رسیدگی به اسناد مالکیت جایدادِ که ارائه کرده بودند، ناراضی بودند. آنها همچنان در مورد عدم تصمیم گیری در مورد ادعاهای کوچی ها مبنی بر استفاده انحصاری از علفچر های وسیع که براساس فرمان پادشاهان بود، نه براساس مالکیت جایداد، اظهار نارضایتی کردند.

آنها گفتند که به ایشان اطلاع داده شد تا سال آینده منتظر بمانند تا مالکیت کاملِ زمین هایی را که ادعا دارند برای شان داده شود، درحالیکه امارت باید تصمیم قاطع در مورد اجرا یا عدم اجرای فرمان های سلطنتی در رابطه به علفچر ها را بگیرد. آنها همچنین ادعا کردند که به آنها گفته شده است که در صورت مخالفت هزاره ها با آنها، مکان های بدیل دیگری به آنها اختصاص داده می شود. این نشان می‌دهد که هیئت دولتی و والی‌های طالبان در مورد نیاز به یک رویکرد جامع در مورد موضوع اشغال و استرداد زمین به کمیسیون‌ها توضیح داده بودند. این امر در واقع زمانی تأیید شد که در۲۹ میزان ۱۴۰۱، طالبان فرمان امیر شان را در مورد تصرف و استرداد اراضی دولتی که احتمالاً مراتع هزاره جات را نیز شامل می‌شود، اعلام کردند. این فرمان شامل یک برنامه کاری ۹ ماده‌ای  و تشکیل کمیسیونی برای “جلوگیری از زمین‌خواری و واگذاری زمین‌های غصبی ” و همچنین محکمه خاص برای رسیدگی به این موارد بود. کمیسیون متشکل از وزاری مختلف سکتوری است، اما وزیر سرحدات و قبایل که مسئول تنها نهاد دولتی دارای بیشترین تعامل با کوچی ها می باشد، به طور استثنایی عضویت این کمیسیون را ندارد.

با این حال، با وجود تلاش‌ها برای جلوگیری از درگیری‌های جدی و خرید زمان، حداقل در سطح مرکزی، مقامات محلی طالبان نیز الگوی رفتارهای توهین‌آمیز و منفعت‌خواهانه را به نفع کوچی‌ها تبارز داده‌اند. این امر با توجه به این واقعیت حالت بدتری به خود می گیرد که مقامات جدید در بسیاری از ولسوالی های هزاره نشین اکثراً از مناطق همسایه پشتون نشین هستند که غالباً در مناقشات برسر منابع محلی منافع شخصی دارند و یکی از طرفین دعوا را جانبدارانه ترجیح می دهند. دلیل این امر اینست که بسیاری از این ولسوالی ها توسط نیروهای طالبانِ بیگانه و بدون متحدان محلی قابل اعتماد تصرف شده است. بطور مثال، به گفته یکی از بزرگان قریه در ولسوالی مالستان غزنی، این کوچی ها نبودند که در این ولسوالی مدعی زمین یا علفچر باشند، بلکه پشتون هایِ ولسوالی همجوار، اجرستان، بودند که مردم محل در گذشته با آنها اختلافات شدید داشتند. او گفت که آنها با سوء استفاده از شرایط جدید با هموطنان اجرستانی شان که دارای قدرت اساسی در مالستان هستند، اتهامات و ادعاهایی بی اساس را مطرح می کنند.

روند جدید: دوسیه های قدیمی قضایی مطرح می شود

یکی دیگر از روند های قابل توجه در سراسر هزاره جات، بازگشایی دوسیه هایِ عدلی قضایی مربوط به ادعا های کوچی ها در مورد تلفات انسانی یا احشام در درگیری های گذشته با هزاره ها  است که برخی از آنها ده ها سال سابقه دارد. این درحالی بود که عفو عمومی طالبان در رهنمود هایِ ارائه شده به کمیسیون های میانجیگری کوچی – هزاره با تأکید بر گذشتن از اختلافات پیشین در هردو طرف بطور ویژه برجسته بود. مواردی که توسط ریش سفیدان محل یا سایر ده نشینان به شبکه تحلیلگران افغانستان گزارش شده است عبارتند از:

  • در ولسوالی جلریز میدان وردک، سه سال پیش، هزاره های محل مرتبط با عبدالغنی علیپور، فرمانده شبه نظامی، چند خیمه و موترهای کوچی هایی را که به این ولسوالی آمده بودند، به آتش کشید. در حکومت قبلی، ساکنان قریه های هزاره که در این رویداد دخیل بودند، مجبور به پرداخت ۴۵۰۰۰۰۰ افغانی (حدود ۵۲۰۰۰ دالر امریکایی) به عنوان غرامت، شده بودند که طبق گزارش ها دوسیه بسته شده بود. با این حال، در طول زمستان سال ۱۴۰۰، تعدادی از ده نشینان محل پس از تقاضای کوچی ها برای پرداخت مبالغ بیشتری بخاطر آزار و اذیت وارد شده به آنها، دستگیر شدند. ده نشینان تا زمانی که تمام محل برای جمع آوری پول برای پرداخت جریمه اضافی به توافق رسیدند، در توقیف بودند.
  • در ولسوالی ناور غزنی، دو چوپان کوچی هشت سال پیش توسط هزاره ها در یک ساحه کوهستانی خالی از سکنه کشته شدند و حدود ۲۵۰ گوسفند آنها به سرقت رفت. از ماه سرطان ۱۴۰۱ به بعد، مقامات طالبان گروه‌هایی از مردان را از نزدیک‌ترین قریه‌ها بازداشت می کردند تا جوامع را مجبور به پرداخت خون بها کنند. بزرگان محل اخیراً پس از سفر به کابل و درخواست از کابینه توانستند آخرین دسته از زندانیان را آزاد کنند. آنها ادعا می کنند که مقامات محلی نمی خواهند دوسیه ها را برای رسیدگی به محکمه ارجاع دهند و فشارهای غیرقانونی یا نامنظم را ترجیح می دهند تا بیشترین مقدار ممکن دیه را اعمال کنند.
  • همچنین چهار سال پیش در ولسوالی ناور یک زن کوچی در جریان درگیری مسلحانه کشته شد. امسال خون بهای آن ده میلیون افغانی (حدود ۱۱۵۰۰۰ دالر) توسط کمیسیون محلی تعیین شد. پرداخت آن به عهده تمام قریه بود. هنگامی که ده نشینان نتوانستند پول را پرداخت کنند، تعدادی از ساکنان آن زندانی شدند. کوچی ها بعداً اتهامات تجاوز جنسی را اضافه کردند و اکنون خواستار غرامت اضافی هستند.
  • درگیری ها و مناقشات ادامه یافته از سال ۱۳۶۹ بین هزاره های ولسوالی مالستان و پشتون های ولسوالی همجوار آن، اجرستان، که در آن زمان تصور می شد از طریق مذاکره حل شده، دوباره ظهور کرد و از هزاره ها خواسته شد۶۲ میلیون و پنجصد هزار روپیه پاکستانی (حدود ۲۸۰۰۰۰ دالر امریکایی) برای تلفات احشام کوچی ها در آنزمان بپردازند. با دستور ولسوال مالستان (که خودش ازاجرستان است) هر ده نشینی که از پرداخت آن کوتاهی می‌کرد تا زمان تحویل کامل حبس می‌شد. کوچی‌ها در این مورد فقط به صورت جزئی ظاهر می‌ شدند، اگرچه یک کوچی، یکی از ساکنان قندهار، به‌طور جداگانه با مردم محل تماس گرفته است و برای ادعای سرقت مواشی و پول نقد توسط هزاره‌ها در جریان همان درگیری در سال ۱۳۶۹ درخواست غرامت کرده است. هنگامی که ده نیشینان هزاره دوسیه او را به کمیسیون حل منازعه ولوی سارنوالی ارجاع دادند، شاکی به تهدید و ارعاب متوسل شد (تهدید به ربودن هزاره های محل برای دریافت باج، در صورت شکست در محکمه).
  • ·         30 سال پیش در ولسوالی شبر بامیان یک مرد کوچی کشته شد. به گفته یکی از اعضای کمیسیون از بامیان، این قضیه هنوز نهایی نشده است، اما پس از حل و فصل، مبلغ دیه باید از سوی تمام خانواده های قریه مربوطه پرداخت شود.
  • ·         40 سال پیش در ولسوالی خدیر دایکندی پنج کوچی کشته شدند. در اواخر ماه میزان ۱۴۰۱، مقامات طالبان نزدیک به ۴۰ تن از بزرگان هزاره را از قریه های مختلف این ولسوالی زندانی کردند و مردم محل را مجبور به پرداخت دیه نزدیک به یک میلیون افغانی (حدود ۱۵۰۰۰ دالر امریکایی) کردند (اینجا بخوانید).

در هر یک از این موارد، مقامات محلی طالبان در کنار گروه کوچی/پشتون قرار گرفته اند و از مجازات دسته جمعی استفاده می کنند تا ساکنان محل را وادار به انجام خواسته های کوچی ها کنند. این عمل با تحت فشار قرار دادن کل جامعه، مسلماً چیزی بیش از پرداخت سریع جریمه یا دیه را به مقامات ارائه می دهد. این نشان دهنده راهی برای جلوگیری یا پایان دادن به مقاومت هزاره ها و مخالفت بالقوه آشکارا ابراز شده با ادعای کوچی ها – و در نتیجه، قدرت طالبان است.

تهدید به جریمه های اضافی و حبس در صورت عدم رعایت دستورات طالبان به طور قابل توجهی به احساس درماندگی در میان هزاره ها منجرشده است. فقدان چاره و اهرم به حدی بود که برخی از بزرگان جامعه به افراد یا خانواده هایی که با کوچی ها مشکل جدی دارند توصیه کردند که از قریه خارج شوند، زیرا آنها نمی توانند از قریه حمایت کنند و در عوض کل جامعه را به خطر می اندازند.

یک ده نشینِ هزاره در حال عبور از ویرانه های خانه اش که در جریان حمله کوچی ها در ولسوالی بهسود ولایت میدان وردک ویران شده است. عکس: مسعود حسینی/ خبرگزاری فرانسه، ۲۸ سرطان ۱۳۹۱٫

در عین حال، به نظر می‌رسد که همه طرف‌های درگیر از غیرقابل پیش‌بینی بودن قدرت سیاسی و این که الگوی سلطه ممکن است تا ابد پایدار نباشد، آگاه هستند. برخی از کوچی‌ها زمین‌هایی را که به تازگی بازپس گرفته‌اند، قبل از وقوع تغییر دیگری درقدرت و چانس می‌فروشند. به گفته هزاره های محل در ولسوالی پنجاب، برخی از کوچی هایی که تابستان امسال در ولسوالی آمده بودند، عمدتاً آنهایی که به پاکستان یا و کشور های خلیج نقل مکان کرده اند و اکنون اکثر فعالیت های اقتصادی خود را آنجا انجام می دهند، حاضرند زمین های شان را به هزاره هایی که برای شان کار می کنند، بفروشند. مسئله این است که اکثریت هزاره ها در خرید آن مشکل دارند.

با این حال، همه کوچی ها از وضعیت فعلی سود نمی برند. بسیاری همچنان با هزاره های مناطق مرکزی حداقل یک ویژگی مشترک دارند: اینکه  یکی از محرومترین و فقیرترین جامعه افغانستان باشند. در شرایطی که اقتصاد همیشه در حال انقباض است، بحران آب وجود دارد، و رقابت شدید تر برسر منابع کمی که باقی مانده، تصور راه حلی برای قطعات بزرگ زمین که جوامع مختلف ادعای مالکیت آن را دارند، که همه طرف ها را راضی نگهدارد و خواسته ها و نیازهای مختلف شان را برآورده کند، دشوار است.

منشاء اینها چیست و به کجا منتج خواهد شد؟

این تصامیم، اقدامات و تحولات متعدد حاکی از همگرایی منافع بین کوچی ها و طالبان – چه درمیان مقامات محلی طالبان و چه در رده های بالایی تر در حکومت مرکزی آنها – می باشد. همچنان ممکن است در واقع یک استراتیژی عمدی طرفداری از کوچی ها توسط بخش هایی از امارت اسلامی باشد. اکنون سوال اینجاست که طالبان با مداخله عمیق در مسئله بسیار حساس و ظریفِ اختلافات کوچی ها و ساکنین محل برسرِ زمین چی سودی می برند و همچنین حمایت عمومی آنها از کوچی ها چه توجیه و منطقی می تواند داشته باشد.

به نظر می رسد حداقل هفت انگیزه ممکن وجود داشته باشد:

  • همبستگی قبیله ای/ قومی طالبان با گروه های کوچی در مقابل جوامع غیر پشتون: علیرغم پافشاری جنبش طالبان بر اینکه آنها یک گروه تماماً افغانی اند، شکاف یا دو قطبی شدن مبتنی بر قوم در درگیری ها و مناقشات افغانستان تازگی ندارد و بدیهی است که طالبان در هرصورت به جوامع غیر پشتون کاملاً اعتماد ندارند و عمدتاً آنها را از مناصب دولتی برکنار کرده اند؛
  • نیاز به پاداش دادن حامیان در سطح محل و تصفیه حساب های قدیمی با رقبا: زمین در افغانستان همیشه منبع ارزشمندی بوده است که باید بین متحدان توزیع شود. علاوه بر این، در سال های گذشته تحت حکومت جمهوری، جوامعی که در مناقشه بر سرِ زمین بازنده بودند، اغلب به طالبان مراجعه می کردند و از آنها می خواستند در ازای حمایت یا استخدام از طرف آنها مداخله کنند. اکنون، طالبان ممکن است به سادگی به وعده هایی که قبل از پیروزی داده بودند عمل کنند.
  • نیاز به کاهش فشار از سوی کتله های بزرگی از مهاجرین عودت کننده یا کوچی هایِ تشنه ای زمین در مناطق دیگر که در جغرافیای قدرت طالبان و جوامع حامی آنها حیاتی تر است (طور مثال به این نمونه از درگیری بین طالبان و کوچی ها در مرکز غزنی اینجا نگاه کنید).
  • توجیه یا بهانه ای که درگیری ها یا مناقشات برسرِ زمین بین گروه هایی از مردم برای خلع سلاح ساکنین محل، به ویژه آنهایی که متعلق به جوامع غیر حمایت کننده و یا بالقوه سرکش تلقی می شوند، ارائه می شود؛
  • استفاده احتمالی از اختلافات برای ارعاب جوامع مذکور از طریق اعمال جریمه، بازداشت و حضور گسترده نیروهای امنیتی؛
  • جمع آوری عواید شدیداً مورد نیاز از طریق تحکیم قدرت بر مردم ده نشین و تحمیل گسترده مالیات (در رابطه به گسترش مالیات ازجانب طالبان، از جمله مطالبات آنها در سطح قریه ها در هزاره جات، گزارش اخیر شبکه تحلیلگران افغانستان را اینجا نگاه کنید)
  • ایجاد سپر یا حائل از جوامع پشتون های طرفدار طالبان در بین مناطق متخاصم برای برهم زدن ظرفیت عملیاتی و شبکه های لوژستیکی نیرو های مسلح مخالف که ممکن است ظهور نمایند یا در صدد گسترش حضور خود باشند.

نکته آخر نیازمند ذکر چند کلمه دیگر است.  خبرگزاری های افغان  منتقد گروه طالبان، استدلال می نمایند که هدف طالبان، هم در شمال شرق و هم در هزاره جات، تضمین کنترول نظامی مناطقی است که در زمان حکومت اول شان در دهه ۱۳۷۰ قادر به تصرف آن نشدند. بنابراین، اسکان مجدد کوچی ها در این مناطق بخشی از همان استراتیژی از طریق ادامه سیاست هایِ پادشاهان افغان (از عبدالرحمن خان تا ظاهرشاه) برای سازماندهی مهاجرت پشتون ها با اختصاص دادن زمین به آنها خواهد بود.

اگرچه ادعا ها  مبنی بر اینکه امارت اسلامی طالبان در حال اجرای پروژه تمام عیار پشتونیزه کردن افغانستان با آوردن مهاجران از آن سوی خط دیورند (یعنی اتباع پاکستانی) هستند، ممکن است غیر محتمل و غیر قابل باور باشد. رهبران محلی طالبان علاقه مندی شان را از بهره برداری کوچی هایِ بی زمین و سایر مهاجرین عودت کننده پشتون برای اهداف و کنترول سیاسی و نظامی، نشان داده اند. جاگزین نمودن ساکنان محل از طریق اخراج و توزیع زمین به کوچی ها و سایر مهاجرین پشتون، چه برنامه ریزی شده باشد و چه تنها تسهیل شده، می تواند با استراتیژی طالبان مبنی بر پراکنده کردن حامیان خود در بین جوامع، به خاطر تغصیف مردمان غیر قابل اعتماد و یا بالقوه شورشی مطابقت کند.

علاوه بر این، رقابت برسرِ زمین تنها در مورد کنترول بخش هایی از آن نیست، بلکه بیانگر این است که چه کسی از آن طریق عبور و مرور می کند. در مناطقی مانند ولایت تخار، طالبان ممکن تمایل داشته باشند تا پروژه عبدالرحمان خان را برای ایجاد منطقه ای حائل از پشتون ها در امتداد مرز های شمالی کشور کاپی کنند. درآنزمان، پادشاه از حمله از طرف شمال هراس داشت. اکنون هدف محدودتر خواهد بود – بستن مرز با تاجیکستان – که در دهه ۷۰ هجری شمسی برای مخالفان مسلح طالبان راه تدارکات لوژستیکی بزرگی را فراهم نمود و سبب شد تا احمد شاه مسعود مَقر خود را در خواجه بهاءالدین ایجاد کند.

برعلاوه، در قرینه جنگ های افغانستان، راه های تدارکات لوژستیکی شامل قاچاق برون مرزی، به خصوص مواد مخدر، برای تأمین مالی جنگ می شود. از آنجایی که طالبان در حال حاضر تمام گذرگاه های رسمی اصلی مرزی را کنترول می کنند، ماورای کوکچه در تخار یک مرکز کلیدی برای این نوع قاچاق بوده است. بازیگران محلی طبیعتاً مایلند دسترسی به این شکل از درآمد را حفظ کنند.

با این حال، گرچه طالبان ممکن درتصمیم حمایت کردن از کوچی ها منافع و مزایایی داشته باشند، اما واضح است که این موضوع هزینه ای هم دارد. هر دولتی که به صورت یک جانبه و ظاهراً با انگیزه ایدئولوژیک یا به شیوه حزبی در رابطه به منازعات بر سرِ زمین رفتار کند، با خطر از دست دادن اعتبار در بین مردم و نارضایتی بخشی از مردمش مواجه می شود. این امر به ویژه بیشتر در مورد جنبشی که قبلاً در جنگ های داخلی دو قطبی قومی شرکت کرده است، و فعلاً هیچ نوع فراگیری و پذیرش اقوام دیگر را نشان نمی دهد، بیشتر صدق می کند.

خطرات سوق دادن مردمی که تا حال بیطرف بوده به سمت مخالفان فعال و حتی طرد کردن حامیان سابق، تابستان گذشته با شورش مولوی مهدی، یکی از معدود فرماندهان طالبان از جامعه شیعه هزاره، پس از آنکه طالبان به منابع محلی تحت کنترول او دست درازی کردند، روشن شد (گزارش شبکه تحلیلگرن افغانستان  را در مورد سابقه ای مولوی مهدی اینجا بخوانید). در جوزا/ سرطان ۱۴۰۱، مولوی مهدی آنچه را که او انحصار قدرت و تبعیض توسط طالبان پشتون علیه هزاره ها نامید، محکوم نموده و شورش مسلحانه ای را در ولسوالی بلخاب ولایت سرپل آغاز کرد. برای پایان دادن به شورش ، طالبان به هزاران سرباز و هفته ها جنگ نیاز داشتند. اگرچه این درگیری در این مورد مربوط به عواید مالی از معدن زغال سنگ بود ، اما با فسخ مالکیت زمین می تواند واکنشهای مشابهی را ایجاد کرد.

مولوی مهدی تنها مثال برای این نارضایتی نبود. چندین فرمانده غیر پشتون بخاطر نارضایتی روز افزون از عدم پرداخت پاداش یا دادن موقف، رفتار خشونت آمیزطالبان با مردم شان و افزایش شک و تردید طالبان در مورد وفاداری آنها، از صف طالبان کنار رفتند. به دلیل سرنوشت آنها، مردم شان بیشتر از حکومت طالبان فاصله گرفته اند که باعث افزایش سوء ظن  نسبت به طالبان شده است.

برای مقابله با این وضعیت، برخی از طالبان در تلاش اند تا توانایی های خود را در میانجیگری اختلافات در بین مردم محل خارج از کمیسیون های موقت ایجاد شده برای حل و فصل منازعات کوچی – هزاره، تقویت کنند. با این وجود ، وسعت و دامنه حمایت طالبان در اکثر مناطق تا حد زیادی به گروه هایی دارای ایدئولوژی مشابه، مثل شبکه های مذهبی، محدود می شود. به عنوان مثال، یکی از اولین مناطقی که شاهد تأسیس شورای جدید رهبران مذهبی بود،ولایت مشکل ساز تخار می باشد. برخلاف کمیسیون های میانجیگری، این شورا دائمی خواهد بود و بودجه خواهد داشت. در فصل خزان، ملا هیبت الله، رهبر طالبان با بزرگان و علمای تخار ملاقات  داشت. با این حال، این ممکن است برای مقابله با اثرات منفی ناشی از دو قطبی سازی قومی یا جمعی در شمال شرق کافی نباشد.

اگر طالبان عواقب بلند مدت تصامیم و اقدامات خود را نسنجند و سیاست های خود را در مورد مسایل زمین طوری شکل دهند که منافع حامیان خود را به ضرر سایر مردم برای دستیابی به سلطه نظامی برمناطق مقاوم و سرکش کشورتأمین کنند، بذر جنگ های مجدد به سادگی کاشته خواهد شد. دیگران هم قبلاً این اشتباه را مرتکب شده بودند. منازعات برسرِ زمین در افغانستان این پتانسیل را دارد که در هر زمانی تشدید شود، با این احتمال که نارضایتی ها باعث تشدید شکاف میان اقوام و گسترش جنگ شود. در پایان، طالبان باید درک کنند که منازعات بر سرِ زمین و نارضایتی بر سر نتایج آنها چه نقشی محوری در برانگیختن خشم مردم با دولت و دامن زدن به شورش احتمالی دارد. به هر حال، خود آنها نزدیک به دو دهه در درگیری علیه جمهوری و متحدان خارجی آن از چنین نبرد هایی بهره مند شده اند.

ویرایش توسط: مارتینا فان بلیرت و کیت کلارک

لیکوالان:

فابرېزیو فوسکیني

نور د دې لیکوال څخه