این مقاله در دو بخش منتشر شده است و این نوشته بخش آخر آن می باشد.
تبعید به افغانستان:عالم خان بخارا را برای همیشه ترک می کند
در اوایل حوت ۱۲۹۹، زمانیکه ارتش سرخ نزدیک شهر دوشنبه، بزرگترین شهر که هنوز تحت
حاکمیت امیرعالم خان قرار داشت، شد وی تصمیم به ترک کشور گرفت. بتاریخ ۱۳ حوت ۱۲۹۹ او و همراهانش با گذشتن از مرز دریای آمور که در ولایت خالتون تاجیکستان
فعلی قرار دارد، وارد افغانستان شد و شهر بخارای شریف را تا ابد ترک نمود. هر چند
او در آن زمان نمی دانست که هرگز به بخار برنخواهد گشت. مطابق به گفته بیلی، او با
خانواده سلطنتی اش، همچنان ۳۰۰ تن از جنگجویان ارتش شکست خورده بخارا( ۲۰۰ تن آنها سربازان اهل
بخارا و ۱۰۰افغان) توسط محمد اسلم خان، قونسل سابق افغانستان، در تاشکند همراهی
شد. بقیه نیروهای امیر به باسمچی ها پیوستند.
عالم خان به خان آباد (ولایت کندز فعلی) رسید بعداً به مرکز ولایت شمال شرقی افغانستان یعنی قطغن سر در آورد. او ظاهراً چنین عمل را بدون رضایت کابل انجام داد. حدودا سه ماه یعنی تا ۲۵ ثور ۱۳۰۰ ورود وی به کابل به درازا کشیده شد، که در نهایت توسط یک نامه دوستانه به کابل دعوت شد. به نقل از عبدالله ایف در نامه چنین آمده : “من و تو در باور و اعتقاد یکی هستیم، و مادرم تورا مثل فرزندش می پندارد، لذا، بیا کابل تا دیداری کنیم.”
بعد از ورود امیر بیجا شده ی بخارا به کابل، امان الله خان برای وی یک محل سکونت افتخاری در قلب شهر کابل(بخش اول توسط جولیون لیسلی را اینجا بخوانید ) و یک محفل پذیرای بسیار گرم برای او و یارانش ترتیب داد. بعدا بجز از دو ملاقات که در سه ماه اول صورت گرفت امیر امان الله خان، به روایت عبدالله ایف از تماس شخصی با امیر عزل شده جلو گیری می نمود.
با این وجود
عالم خان هنوز امیدش را برای بدست آوردن دوباره بخارا از دست نداد. او مداوم برای
هند بریتانوی می نوشت که نامه های وی هیچ وقت به مقصد نرسید، زیرا توسط دولت کابل
سانسور می گردید. او همچنان چندین بار و یکبار حتی با وساطت سفیر بریتانیا در کابل
از امان الله خان درخواست کرد تا به وی اجازه دهد برای زیارت کعبه از مسیر هند
عازم این مکان مقدس شود.
به گفته عبدالله ایف
زمانیکه دولت
جدید روی کار آمده بخارا (جمهوری مردم بخارا) از دعوت دولت کابل از عالم خان آگاه
شد در نامه ای از دولت کابل خواستار سه چیز شد “۱) خلع سلاح کردن سربازان امیر عالم خان و برگرداندن آن سلاح ها به مردم
بخارا؛ ۲) دور نگهداشتن عالم خان از مناطق مرزی با بخارا؛ ۳) قبول نمودن امیر بیجا شده به عنوان یک شهروند
عادی و دور نگهداشتن وی از تجمعات و گروه سازی ها.”
امان الله خان
تقریبا تمام این خواست ها را پذیرفت. در نتیجه – به روایت بیلی (ص ۲۹۹-۳۰۰)، “افغان ها با عالم خان
مثل یک زندانی برخورد می کردند. تمام نامه های وی را سانسور می نمود، اما مبلغی را
برای مصارف ماهانه وی در نظر گرفته بودند.” در سفرهای داخلی
او هیچگاهی اجازه نیافت تا دور تر از جلال آباد سفر نماید، تا مبادا به هند بریتانیوی
پناه ببرد.
امان الله خان
محل سکونت عالم خان را به قلعه فتوح در چهاردهی در ۲۰ کیلومتری شهر کابل تبدیل کرد
تا او را از دایره فعالیت های سیاسی از مرکز دور داشته باشد. نظر به حکایت عبدالله
ایف دولت بریتانیا هم از این جابجایی ناراحت نبود. آنها سنجش و بررسی کرده بودند
که اگر عالم خان به آنها پناه ببرد، او را در سیلون یا سریلانکای امروزی و یا در
جزایر سیشل اسکان دهد. (۱۳) نظر به اطلاعات استخباراتی ارتش سرخ که عبدالله ایف از
آن نقل قول نموده، امیر با آنهم با مهاجرین اهل بخارا که در شمال افغانستان مسکن
گزین شده بودند در تماس بود و از آنهای جویای فعالیت ها و وضعیت نظامی در کشورش می
شد. او همچنان در تلاش بود تا ارتباطات و تماس هایش با باسمچی هارا نیز حفظ کند. (۱۴)
بخش انور پاشا
یکی از مانور
های عمده سیاسی در آن سالهای پر آشوپ یعنی درسال ۱۳۰۰ که امید موقتی را به
امیر تبعید شده برگرداند، انور پاشا، جوان ترک تبار وزیر سابق جنگ ترک های عثمانی
که بین سالهای (۱۲۹۱-۹۶) به عنوان یکی از متحدین جماهیر شوروی در منطقه ظهور کرد، یا حداقل
اینگونه به نظر میرسید، بود.
انور پاشا قبل از اتمام جنگ جهانی اول توسط امپراتور قیصر مورد پیگرد قرار گرفت و به آلمان پناه برد. آلمان بعد از آخرین شکست و تسلیمی شان قادر به همکار با وی نبود. بعدا وی با داشتن تصدیق نامه از کارل رادیکیکی از رهبران کلیدی کمونیست ها که در جنگهای اخیر انقلابی آلمان مسوول عملیات ها بود، وارد جماهیر شوروی شد. انور پاشا ظاهرا رادیکو دیگر رهبران روس را قانع کرده بود که وی متواند آنها در رسیدن به اهداف شان که همانا نفوذ و انقلابی در شرق، و خاموش کردن شورش های چون باسمچی ها بود، کمک کند. در سنبله ۱۲۹۹ انور در کنگره باکو اشتراک کرد، و در عقرب ۱۲۹۹ به خدمت لینین رفت که بعدا وی را نظر به پشنهادش به آسیا مرکزی فرستاد. برادر انور پاشا، جمال پاشا که در سال ۱۲۹۴به عنوان یک آموزگار نظامی وارد افغانستان شده بود نیز به وی ملحق گردید. و اما در آخر به استناد از مورخ ترک – سهناز یلماز – روسها به وی اجازه نداد تا با برادرش انور برود.
هنگام برگشت
بعد از مسکو اول به آلمان رفت تا سلاح و مهمات مورد نیاز را خریداری کند. بعدا در
تابستان ۱۳۰۰ به قفقاز و در نهایت به تاریخ ۱۷ عقرب عازم بخارای سوسیالیست شد. سه روز بعد، وی شهر را ظاهرا به
مقصد شکار ترک کرد. عثمان خواجه (ایف) که بعدا ریس دولت بخارا شد، دو وزیر و یک
گروپ ۹۰ نفری قوی وی را همراهی کرد. خواجه ایف با روسها هنوز درگیر بود. روسها با
وجود استقلال رسمی بخارا گفته بود که حضور سربازانش را در این کشور حفظ می نماید.
به این دلیل از افغانها درخواست کرده بود تا آنها را در حفظ استقلال شان یاری
رساند. (و اما اختلاف نظر عبدالله ایف در این مورد که از یک تلاش برای کودتا توسط
خواجه ایف به همکاری نیروی های آموزگار ترکی در بخارا خبر میدهد) که آنها بعدا با
رهبر باسمچی ها ابراهیم بیگ و از ازبیک های در
منطقه حصار (مناطق مرزی با افغانستان) ملحق شد.
ابراهیم بیگ آنها را خلع سلاح کرده و برای حدودا سه ماه توقیف شان کرد (بیشتر در این مورد اینجا)، زیرا تصورش بر این بود که انور و همراهان وی جاسوسان شوروی هستند. نامه از امان الله خان و امیر بخارا رسید که انور پاشا را رهبر لشکر و نایٔب امیر عنوان کرد و سبب آزادی وی شد. و اما این سمت ها از طرف ابراهیم تا زمانی برگذاری اجماعقورولتای به حالت تعقلیق افتاده بود که نهایت در این اجماع رهبران باسمچی، انور را به این سمت ها تحت تاثیر نمایندگان امیر به شکل رسمی تثبیت نمود (بیشتر در اینجا) که حدالقل درظاهر، باعث متحد شدن نیروی های باسمچی تحت نام لشکر اسلام به رهبری انور پاشا شد.
در دلو ۱۳۰۰، شهر دوشنبه و قسمت های زیاد از شرق بخارا تحت کنترول سربازان انور قرار گرفت. در حوت همین سال آنها بخارا را در محاصره آوردند و موفق به تسخیر آن نشدند. بعد از پاکسازی ناسیونالیست ها در بهار ۱۳۰۱ توسط شوروی، بقیه بخارایی های جوان به وی پیوست. چیزی حدودا ۱۴۰ داوطلب افغان “علی رغم سیاست رسمی کابل” از عدم حمایت باسمچی ها (همانطور که عبدالله ایف می نویسد) به آنها ملحق شدند. (۱۵) عبدالله ایف به منبع افغانی، یک رومان نیمه مستند از خلیل الله خلیلی (که شاعربرجسته دربار افغان بوده) اشاره نموده که یکی از داوطلبان حبیب الله کلکانی بود که در سال ۱۳۰۸امان الله را سرنگون و به مدت ۹ ماه بر اریکه قدرت تکیه زد (بیشتر در این مورد به این گزارش مراجعه کنید ).
داوطلبان افغان ظاهرا توسط صاحب منصبان افغانی رهبری می شد. مانند یک مولوی پنجشیری بنام مولوی عبدالحی – به حکایت از عبدالله ایف. بعدها انور پاشا با اشاره به اینکه وی دانشمند ارشد اسلام هست او را شیخ الاسلام لقب داد. (منبع دیگر ، ص-۷۲، او را ابو الخیر می نامد.)
داوطلبان ظاهرا توسط محمد نادر خان فرستاده شده بود. کسی که بین سالهای (۱۳۰۸ – ۱۲) پادشاه افغانستان شد، و بعدا به عنوان وزیر جنگ به خان آباد، مرکز ولایت قطغن جهت کنترول و بررسی اتفاقات آن طرف مرزهای شمالی فرستاده شد. در آنجا وی خواجه ایف، ریس جمهور اسبق بخارا را به همرای انور پاشا ملاقات کرد که سلاح و مهمات به آن طرف آمو دریا می فرست. نامه های مبادله شده شان بعدا توسط شوروی در اردوگاه انور پاشا یافت شد. (اینجا را مشاهده نماید ).
در سرطان ۱۳۰۱، در نامه نادرخان به دفتر خارجی جماهیر
شوروی اخطار داده که اگر تهدیدات شوروی علیه استقلال بخارا متوقف نشود، بخارا را
جز افغانستان خواهد کرد. (۱۶) اما این مشخص نبود که سیاست شخص خود نادر خان بود و
یا دنباله رو سیاست امان الله خان (با محکومیت معقولانه).
تا فی الحال انور پاشا خواب تاسیس یک حکومت ترک به رهبری خودش را در منطقه در سر می پروراند. شاید این هدف بود که از شروع ملحق شدن با جماهیر شوروی (سابق) روی آن سرمایه گذاری کرده بود، و یا هم بعد از ایجاد روابط حسنه در اواسط ۱۳۰۰میان شوروی و رهبر جدید ترکیه، کمال پاشا که بعدا به اتاترک معروف شد (یار قدیم، رقیب امروز) این ایده در ذهنش خطور کرد. این موضوع هنوز یک معما هست.
در ماه ثور ۱۳۰۱، انور مانند عالم خان با جماهیر شوری(سابق) اتمام حجت کرد و از آنها خواست تا تمام نیروهایش را از ترکستان بیرون کند. و اما او در تحت کنترول آوردن رزمندگان باسمچی ناکام بود. وی فقط ۳٬۰۰۰ از ۱۶٬۰۰۰ سرباز جنگی باسمچی را تحت امر خویش در آورد، – به حکایت از بيکیر (ص۳۰۴، زیرنویس ۷). حتی ابراهیم بیگ “از دستورات وی سرپیچی کرده و ارتش سرخ را از پلان های وی آگاه کرد. او مستقیم و آشکارا با نیروی هایش درگیر شد”، به حکایت از مورخ قرغزی، کیرل نورژانوف . او حتی با بیگانه خواندن امیر عالم خان خودش را امیر ترکستان نامید، صدور احکام بخارا به نام خود و با استفاده از مهر و دست نوشته اش خود را فرمانده کل ارتش اسلام، داماد خلیفه (او با نواسه سلطان عبدالمجید۱، امیر آن زمان (از سال ۱۲۱۸-۴۰) ازدواج کرده بود)، و نماینده پیامبر نامید.”
در نیمه اول ۱۳۰۱، عالم خان با انور پاشا قطع رابطه و وی را از تمام حمایت های مالی خویش محروم کرد. در عین حال شوروی نیز در ماه جوزا کمک ها و تدارکات که در شمال افغانستان می فرستاد را متقوف کرد، و او را با یک تاکتیک خاصی یعنی با به خدمت گرفتن ملیشه های ترد شده باسمچی زمینگیر کردند. همین نیروها در ۱۲ اسد ۱۳۰۱(روزی عید قربان) زمانیکه اکثر جنگجویان انور مصروف تجلیل از عید بود، در قریه آب دره مربوط ولسوالی بلجووان در نزدیکی های دوشنبه وی را به قتل رساند. اولین مجله که خبر مرگ انور پاشا را منتشر کرد مجله اتحاد اسلام در اواخر عقرب ۱۳۰۱ بود که در مزارشریف به چاپ می رسید (برای مشاهده این نقل قول به ص۲۰۰ مراجعه نماید ).
معاون انور، حاجی
بیکر سمیع بای خودش را امیر لشکر خواند. (۱۷) او به عنوان یک فرمانده ترکی در جنگ
جهانی اول از طرف روس ها دستگیر و زندانی گردیده بود. که بعدا به بخارا فرار کرد و
با انور ملحق شد. بعد از مرگ انور در ماه اسد ۱۳۰۱برای مدت کوتاهی به
افغانستان فرار کرد، اما بعد از برگشت تا سرطان ۱۳۰۲ جنگید. در نهایت در
اثر فشار های بی امان روسها به زانو در آمد و دوباره به افغانستان فرار کرد. در
آنجا بسیار زود توسط نیروی مخفی ترک ها ترور شد.
امیر امان الله خان بعد از اعلان یک هشدار رسمی از طرف روسها، قبل از مرگ انور، به داوطلبان افغان که در لشکر انور بود در ۲ اسد ۱۳۰۱ دستور برگشت داد. وی به آنان ۲۰ روز مهلت داد . گفت در صورت مخالفت اموال و جایداد شان مصادره و تابعیت افغانستان را از دست خواهند داد (مأخذ، ص ۱۳۶). نادر خان به دلیل همکاری با انور کسر مقام شده بود، به عنوان سفیر افغانستان به پاریس فرستاده شد. مولوی عبدالحی بعد از برگشت به افغانستان در خان آباد زندانی گردید. به حکایت از نوشته های خلیلی، حبیب الله کلکانی نیز به همین سرنوشت دچار شده و مدتی را در زندان سپری کرد. به اساس نوشته ایدین نبی در سال ۱۳۸۲، نسل های بعدی سربازان فرستاده شده افغان توسط امان الله به کمک امیر بخارا در سال ۱۳۰۱ که در اطراف بخارا زندگی میکنند، زبان اصیل شان که همانا ٰپشتو بوده را به فراموشی سپردند. (۱۸)
در عین حال، امان الله خان به عالم
خان کمک می کرد تا جنبش باسمچی را دوباره تحت کنترول بیاورد. در ماه اسد ۱۳۰۱امیر جلسه را با
رهبران ارشد جنبش باسمچی ترتیب داد، (۱۹) و این درست بعد از ناپدید شدن حاجی سمیع
از میدان جنگ در سال ۱۳۰۲در آسیای مرکزی بود. به هر صورت، عالم خان در ماه
سرطان ۱۳۰۲ ابراهیم بیگ را
دوباره به عنوان سرلشکر باسمچی گماشت. با وجود اینکه گروه های مختلف شورشی یک به
یک توسط شوروی شکست میخوردند، اما اتحاد واقعی و درونی هیچ گاهی شکل نگرفت. با
آنهم ابراهیم تا سال ۱۳۰۵به مدت سه سال به مبارزه ادامه
داد، بعدا به افغانستان پناهنده شد و با عالم خان پیوست، کاری که تعدادی دیگری از
رهبران باسمچی تا قبل از ۱۲۹۹می کردند. فضل مقصوم، تاجیکی از جنوب بخارا، آخرین
باسمچی بود که در ماه ثور۱۳۰۸ تسلیم شد. شخصی دیگری با نام مستعار کورشیرمت (نام اصلی: شیر
محمد) از فرغانه در تبعید به افغانستان وفات کرد.
در سال ۱۳۰۵ رهبر باسمچی یک ترکمن از قبیله یوموت بنام جنید خان بود. او هنوز هم شهر خیوا را از سمت غرب تحدید میکرد. در آنجا، وی از سال ۱۲۹۵ الی ۱۲۹۹ حکمرانی نمود. در سال ۱۲۹۵وی خان محلی آن دیار را عزل و شخصی جدید را به عنوان حکمران دستشانده خویش معرفی کرد. در سال ۱۲۹۹، همانطور که در بخارا اتفاق افتاد، وی توسط نیروهای شوروی، اصلاح طلبان محلی و جوانان خیوا سرنگون گردید. در یک عمل مشابه که در بخارا رخ داد آنان جمهوری مردم خوارزم – شوروی را شکل داد. جنید خان در زمان حکمرانی اش از حمایت های دولت کابل بهره مند بود. به استناد از اسناد رسمی هند بریتانوی در ماه قوس ۱۲۹۸، ۴۰۰ سرباز افغان در مرو مستقر شده بودند. بعد از ملحق شدن خوارزمی ها با اتحاد شوروی در ۱۳۰۳مخالف خواست جوانان خیوا، آنها نیز با جنید خان ملحق شدند. بعد از یک شکست دیگر، جنید خان نیز در ۱۳۰۵ به افغانستان رفت و در هرات مسکن گزین شد.
نمایش کوتاه: حبیب الله کلکانی
در دلو ۱۳۰۷هنگامیکه حبیب الله کلکانی، حکومت امان الله خان را سرنگون نمود، سرنوشت آواره گان آسیای مرکزی در افغانستان بار دیگر تغییر کرد. وی رسماً از جنبش باسمچی حمایت کرد و عالم خان خیلی سریع از این تغییرات سیاسی بهره گیری نمود. او در همین ماه یک نشست از رهبران مهم باسمچی را در کابل برگزار نمود. جنید، ابراهیم بیگ و افراد مقصوم همه از رژیم جدید در کابل حمایت نموده و جنگ در مرز شوروی را بدوش گرفتند. ابراهیم کسی که فرماندهی پادگان در خان آباد را به عهده داشت از طرف عالم خان موظف بود تاجیکستان را آزاد کند (۲۰) مقصوم از بدخشان عملیات نمود. هنگامیکه طرفداران امان الله با حمایت نیروهای شوروی از آسیای مرکزی به محلات باسمچی در افغانستان حمله کرده و مزارشریف را در ماه ثور ۱۳۰۸به مدت کوتاهی تصرف نمود ( اینجا مشاهده نمائید (۲۱)، مقصوم به صورت مستقیم تحت فرماندهی وزیر دفاع حبیب الله کلکانی، سید حسین، کار می کرد.
حمایت افغانها از گروه
باسمچی به زودی پس از سرنگونی مجدد حبیب الله در ماه میزان ۱۳۰۸خاتمه یافت. نادر
شاه، که در آن زمان لقب پادشاه، را دریافت نموده بود بعد ازمدت کوتاهی علیه گروه
باسمچی در خاک افغانستان زمانیکه که هنوز ابراهیم معاون والی مزارشریف بود، مبدل
گردید. این تغییرات جدید سیاسی به اساس فشارهای شوروی اعمال گردید. این ضربه سنگین
دیگری به گروه باسمچی بود که آنها را از مناطق داخلی خود شان محروم نمود. نادرشاه
در سال ۱۳۰۹عقب راندن آنها را از مرز دریای آمو آغاز نمود.(۲۲) جنید خان آنجا در
سال ۱۳۱۰ خیزش مجدد جنبش باسمچی را به مدت کوتاه رهبری نمود. سپس شوروی در
ترکمنستان فعلی یک مقاومت جدید را تشکیل داد. او در سال ۱۳۱۲شکست خورده و به ایران
فرار نمود و در آنجا درگذشت.
ابراهیم بیگ توسط شوروی ها در سرطان ۱۳۱۰ دستگیر
و به تاشکند انتقال، مورد بازجویی قرار گرفت.
وی محکوم به مرگ گردیده و درماه اسد ۱۳۱۱اعدام شد.
سال های اخیر امیر عالم خان: آرزو می میرد
پایان جنید و ابراهیم نه تنها آخرین حرف در مورد نیروهای ضد بخارای شوروی و باسمچی نمی باشد و نه جاه طلبی امیرعالم خان برای دوباره به دست آوردن قدرت در بخارا است. گروه های کوچکی از جنبش باسمچی تا دهه ۱۳۰۹فعال بودند، و مطابق به برخی از منابع حتی در سالهای ۱۳۱۹ هم فعالیت داشتند. سپس برخی از منابع غربی گزارش نمودند که سرویس اطلاعات آلمان و جاپان تلاش داشتند تا جنبش باسمچی را تحت رهبری عالم خان دوباره احیا نمایند. هدف از این حمایت (تلاشی برای شکست استالین بود) و این که مقاومت شوروی را علیه عملیات بارباروسا هتلر تضعیف نماید. بورس کوگان، در سال ۱۳۸۹برای مجله جنگ های کوچک نوشته است “تهاجم بزرگ مرزی برای تابستان۱۳۲۱پلان گذاری گردیده که هدف آن دوباره گماشتن امیر در بخارا بود.”
منابع فعلی
اینکه عالم خان در این پلانگذاری دخیل بوده یا خیر اطلاعات ارائه نمی کند. حلقات
در رهبری آلمان پلان مشابه را برای افغانستان درسر داشتند، یعنی سازماندهی حمله
نیروهای افغان از ترکستان شوروی( بعد از اشغال منطقه توسط آلمان، که هیچ گاه صورت
نگرفت) برای باز گرداندن امان الله به قدرت، که در آن وقت در ایتالیای موسولینی
زندگی می نمود. بنابر منابع آلمانی این طرح زمانی به امان الله گفته می شد که عملی
می گردید (چیزی که هرگز رخ نداد). (۲۳) به هرصورت، کاگان درمورد طرح برای بخارا
ادامه داد:
قرار نبود
این طور باشد. نفوذ اطلاعات شوروی از سازمان های باسمچی در افغانستان بسیار کامل
بود. ضمناً بریتانیا در دهه های ۱۳۰۸ و ۱۳۱۸نفوذ خود را برسیاست خارجی افغانستان
را افزایش داده بود. آخرین ضربه برتابوت شورشی با بکار گیری پالیسی پاکسازی
آوارگان آسیای مرکزی توسط پولیس افغانستان درسال۱۳۲۱ بود، که احتمالا به دستور این
دو قدرت خارجی بوده، که منجر به احضار امیر سالخورده به پیش پادشاه افغانستان ظاهر
شاه [ بعد از ترور نادر شاه در سال ۱۳۱۱ به قدرت رسید] گردید. ظاهر شاه به امیر دستور داد که در هر شرایطی
نامشخص از هر عملی خود داری نماید.
در اوایل
۱۳۲۱عالم خان دریافت که نیروهای هتلر در استالینگراد و قفقاز شکست خورده است. این
باعث شد که طرح آلمان برای آسیای مرکزی و هند منسوخ شود و آخرین امید وی را برای
بازگشت نابود ساخت.
کمتر از یک
سال بعد، بتاریخ ۹ ثور ۱۳۲۳، عالم خان در حضور همسران و فرزندان خود در کابل
درگذشت. یکی از همسران او نذیره که در فیض آباد بدخشان متولد گردیده، با وی در
قبرستان شهدای صالحین کابل دفن گردیده است.
عبدالله
ایف واپسین روزهای امیر بخارا را چنین بیان می دارد: “در روز های اخیر زندگی
خویش عالم خان شدیداً مریض و تقریباً نابینا گردیده بود و به یک تاجر سرسخت پوست
قره قل تبدیل شده بود. وی مجبور بود که از رویای خود جهت [پس گیری] ثروتش دست
بکشد، و به اساس فعالیت دولت شوروی پس انداز وی نیز [در اروپای غربی] مسدود
ماند.” به اساس گزارشات، امیر در اقامتگاه خویش دو شیشه ی پر از خاک بخارا و
دو بیرق کشورش – با مهتاب سبز و زرد، ستاره، دست فاطمه و دو آیه از قرآن –
نگهداشته بود.” بنا بر روایت معاصر،عبدالله ایف گزارش نموده است، “وی
دوست داشت درکنار دریای کابل بنشیند وشعرهای فارسی در وصف بخارای شریف
بخواند.”
فرزندان امیر: بازگشت به بخارا؟
به گفته یک روزنامه نگار تاجیکستانی ، بیش از ۳۰۰ فرزند امیر در افغانستان، ایالات متحده، آلمان، ترکیه و همچنان در روسیه زندگی می نمایند. نویسنده ازبیکستانی، آرتور ساماری که اطلاعاتی در مورد خانواده عالم خان جمع آوری نموده گفته است، دوازده پسر و ده دختر تا سال ۱۳۹۵در قید حیات بوده و در خارج زندگی می نمودند.
به گفته وی، سه تن
از پسرانش در سال ۱۲۹۹در بخارا ماندند. آنها را برای تحصیل مجدد در مسکو به یک خانه برای اطفال بلشویک ها در نظر
گرفته شده بود فرستاد. عالم خان با دولت شوروی در تماس شده و خواسته که آنان را به
افغانستان بفرستد، اما این خواست امیر پذیرفته نشد.
جوانترین فرزند
امیر، رحیم خان، تلاش نمود که قبل از جنگ جهانی دوم نزد پدرش در افغانستان فرار
نماید اما در مرز دستگیر و اعدام گردید. پسر ارشد امیر، سلطان مراد که پدرش را در
سن هفت سالگی در سال ۱۳۰۸تقبیح نموده بود، از دانشکده کارگران (یک دانشگاه جدید
برای طبقه کارگر طراحی شده) فارغ التصیل گردید. سپس وی در یک کارخانه
کار می نمود. او چون تشنه ی علم و دانش بود، زبان انگلیسی را آموخت که در آن زمان
کافی بود تا جاسوس بریتانیا بپندارد. او
را به جرم دشمن مردم دستگیر نمود که بعداً در زندان وفات کرد.
پسر وسطی امیر، شاه مراد، نیز در یک نامه ای عمومی که در روزنامه شوروی منتشر گردید، خود را از پدرش جدا کرد (نقل و قول را در اینحا مشاهده نماید ). وی آموزش نظامی را فرا گرفت و بعداً به اکادمی نظامی کوئیبیشف پیوست و در آنجا معلم شد. در سال ۱۳۲۳، او به عنوان یک عضو ارتش شوروی در جنگ جهانی دوم شرکت نموده که شدیداً مجروح گردید. پس از جنگ، وی به عنوان دگر جنرال به اکادمی برگشت و مقام استادی را دریافت کرد. وی در سال ۱۳۶۴، در سن ۷۵سالگی در مسکو درگذشت. اطرافیان وی از گذشته او اطلاع نداشت. یکی از هم صنفیان وی در مصاحبه ای به ساماری گفته است که چگونه شاه مراد –از این به بعد رسماً شاه مراد الیموف – یک بار کتابی را با عکس از پدرش نشان داد به گریه افتاد.
سه فرزند عالم خان مربوط به همسر آخرش یک تاجیک از منطقه حصار که آن زمان بخشی از بخارا بود، می باشد. عالم خان با وی در کابل ازدواج نمود، او تا اشغال شوروی در سال ۱۳۵۸به افغانستان زندگی می کرد. شکریه راد عالمی، جوان ترین دختر امیر، یکی از چهار زن از اولین دور فارغین دانشکده ژورنالیزم دانشگاه کابل در سال ۱۳۷۵است. براساس گزارش رادیو صدای آمریکا در سال ۱۳۸۱وی بحیث گوینده در رادیو افغانستان کار نموده است . شوهر او همچنان خبرنگار بود. در اوایل ۱۳۵۹، سه ماه بعد از تهاجم شوروی آنان مجبور گردید به پاکستان مهاجر شده و از آنجا از طریق آلمان به آمریکا رفتند. در سال ۱۳۶۱شکریه راد عالمی به بخش سرویس دری صدای آمریکا به حیث ویرایش گر و تهیه کننده پیوسته و تا سال ۱۳۸۱ ( و گاهن تا سال های بعد) با صدای امریکا همکاری می نمود. دو تا از پسران امیر، سید امیر خان عالمی و سید اکبر عالمی، در بخش دری صدای آمریکا کار می نمودند.
در سال ۱۳۸۵خبرنگار تاجیکستانی بلال شمس، شکریه راد عالمی را در سن ۹۶سالگی زمانیکه در یک خانه بازنشستگان زندگی می نمود ملاقت کرد. براساس گزارش وی ، شکریه راد عالمی گفته است که هیچ تماس با اقاربش در تاجیکستان و روسیه ندارد.
دیگر اقارب و دختران امیر همچنان
در افغانستان زندگی می نمایند. شمس دو تن از دختران عالم خان را که در افغانستان
زندگی می کردند را ملاقات نموده است. وی دو نوه عالم خان، سید اعظم عزیزی بخاری-
که شغل اش خبرنگاری بوده ولی حالا “در یک تجارت کوچک” است – و سید
عبدالرسول غفوری بخاری، را در کابل ملاقات نموده است. آنها وی را تا آرامگاه
امیرهمراهی نمودند؛ او همچنان دو تن از دختران امیر، نزاکت۸۰ ساله و مسلمه ۷۳ ساله
که با نوه های امیر زندگی می نمودند را نیز ملاقات نموده است؛ آنان به افغانستان
متولد شده اند. به گفته شمس، همه آنها علاقمندی خویش را جهت برگشت به کشورش،
تاجیکستان فعلی ابراز داشته اند. نوه امیر به وی گفته، اگر امکان داشته باشد، آنان
خواهان انتقال بقایای امیر مرحوم (همان گونه که در وصیت نامه اش ذکر شده) به کشورش
می باشد. آنها گفتند: “افغانستان وطن آنها نیست؛ آنها بیان نمودند وطن ما آن
طرف دریای پنج است[طوریکه به دریای آمو بالا آب نیز گفته می َشود] این دوخانم
همچنان گفته اند که آنها “بسیار زیاد” علاقه مند برگشت به وطن شان
هستند.
شمس نوشته است، نوه عالم
خان در سال ۱۳۸۵ برای کسب اجازه اشتراک اعضای فامیل عالم خان در جشن روز استقلال
به سفارت تاجیکستان مراجعه نموده، اما درخواست آنها پذیرفته نشد. در سال ۱۳۷۳ اسلام
کریموف، رئیس جمهور آن وقت ازبیکستان، به آنهار اجازه دادند از کشورش دیدار نماید،
اما بعدا از آنها خواستند در مدت ده روز کشور را ترک کنند.
قبل از مرگ وی، امیر عالم
خان مصره از شعر فارسی را در وصیت نامه اش ذکر نموده که در مقبره اش ثبت گردیده.
امیر بی وطن زار و حقیر است
گدا گر در وطن میرد – امیر است
این نوشته را روی سنگ مرمر سفید مقبره عالم خان
واقع در قبرستان شهدای صالحین هنوز هم قابل خوانش است. آرامگاه مخروبه امیر یک
طبقه ی در زیرسقف گنبدی شکل، پشت پنجره آهنی قرار گرفته است. نگهبان همچنان بسیار
صمیمانه دروازه را برای نویسندگان این متن باز نمود تا آرامگاه امیر را ببیند.
آرامگاه وی با قبرهای که مربوط به خانواده امیر عالم خان و مشاورین اسبق اش است،
احاطه گردیده است. بزرگان افغان به یکی از نویسندگان این متن گفتند، اجساد مردان
پیر هنوز هم از بخارا اورده می شود تا اینجار دفن گردد.
(*) داکتر (DSc) ولادیمیران
پلاستون پروفیسور مطالعات شرقی در دانشگاه ایالتی نووسیبیرسک است. وی درسال های
(۱۳۵۸-۵۹) بحیث رئیس مرکز فرهنگی شوروی در کابل ایفای وظیفه نموده و متعاقباً در
سال های (۱۳۶۶-۶۷) منحیث متخصص مردم شناسی در قوت های نظامی افغانستان کار نموده و
میان سال های (۱۳۶۸-۱۳۷۰) به حیث خبرنگار روزنامه پراودا در افغانستان فعالیت کرده
است. وی در سال ۱۳۸۸ طی یک سفر تحقیقی به کابل آمده و به کمک مردم محل آرامگاه
امیر را شناسایی کرد.
مقاله روسی ولادیمیر
پلاستون برای این نوشته توسط : یواخیم لودویک ترجمه گردیده است.
(۱) دولت شوروی در
سال ۱۲۹۷در پایتخت ترکستان، تاشکند، را تصرف نمود. اما ارتباط از سمت روسیه مرکزی
توسط “محافظان سفید پوست” که راه آهن را از شمال غربی قزاقستان امروزی و
کوه های اورال را در کنترول داشتند قطع گردید، و نمی توانستند برحمایت رهبران
شوروی، لنین و تروتسکی در پترزبورگ اعتماد کنند. و این همچنین با نزاع داخلی به
چالش کشیده شد.
(۲) لوئیس دوپری،
انتشارات راما دهلی جدید سال۱۳۵۹افغانستان، ص۴۷۷ و لئون ب پلودا، اصلاحات و شورش
در افغانستان سالهای ۱۲۹۸-۱۳۰۸انتشارات دانشگاه کرنل سال ۱۳۵۲صفحه ۴۷ .
(۳) اندریو دی دبلیو فوربس سال (۱۳۶۵) مسلمانان و جنگ سالاران در آسیای مرکزی چینی: تاریخ سیاسی جمهوری سین کیانگ سال ۱۲۹۰- ۱۳۲۸ آرشیف، کمبریج صفحه۳۷۶.
(۴) مطابق به ص ۶۹ فوربس، این شامل موضوعات امیر امان الله
خان و سلطنت بریتانیا می گردد. تعداد زیادی ” تاجران افغان (خصوصاً از بدخشان)
که مدت ها در [سین کیانگ] تحت حمایت بریتانیا اقامت داشتند. منابع معاصری مانند،
باستان شناس آلمانی، آلبرت فون لی کوک، و تاجر پشتون از سوات باجور از مناطق دیگر
در هند بریتانیایی و افغانستان مشاهده نمودند. (Von Land und Leuten in
Ostturkestan, Leipzig, Zentralantiquariat der DDR۱۳۶۱,
بازنشر۱۳۰۷, ص ۱۰ زیرنویس ۱).
(۵) وحدت عبدالرحمن خان از افغانستان- در واقع
ایجاد یک امپراتوری کوچک وحشیانه مخصوص علیه هزاره های شیعه در مناطق نیمه مستقل
مرکزی افغانستان بود. آنها بسیاری از مناطق اصلی خود را از دست دادند، و این مناطق
میان پشتون های که از پیروزی عبدالرحمان حمایت می نمودند توزیع گردید. رقم زیادی
شان کشته یا به عنوان برده فروخته شدند، ویا تعدادی مجبور گردیدند به خارج فرار
نمایند. جامعه بزرگ هزاره ها در کویته و دیگر نقاط در پاکستان امروزی نتیجه همین
حوادث است.
(۶) درولایت بدخشان، مناطق تحت مناقشه کولاب و درواز بودند، که در شمال دریا آمو قرار گرفته در اوایل قرن ۱۹ توسط خانات کنذر فتح گردید. به اساس معاهده میان احمد شاه ابدالی(که از ۱۱۲۶-۱۱۵۸حکومت نمود) و امیر بخارا، محمود بای( به قول ولدی، محمود دانیال بای حاکم آن وقت بخارا در سال ۱۱۴۷) این دریا مرز افغانستان و بخارا شناخته شد. در آن موقع امیر بخارا یک عبا که گفته می شد توسط حضرت محمد پوشیده شده باشد به احمد شاه هدیه داد، که آن در خرقه شریف در قندهار نگهداری می شد ( عبا را ملا محمد عمر، رهبر طالبان در سال ۱۳۷۵زمانیکه او امیر المومنین اعلام گردید برای تقویت مشروعیت خویش از صندوق نقره ی بیرون نمود؛ جهت معلومات بیشتر درمورد عبا به گزارش شبکه تحلیل گران مراجعه نمائید ). هرچند که این معاهده اجرا نگردید بطور مثال، در سال ۱۱۷۹ زمانیکه افغانستان درجنگ های سلسله ای میان دوست محمد و محمود خان درگیر بود، بلخ را تصرف نمود ( نقل وقول اینجا ).
بعد ازمعاهده انگلیس و روسیه در سال ۱۲۷۵ که مرز شمالی افغانستان را تنظیم می نمود، امیر بخارا در سال ۱۷۷۵از ساحه ترامو( افغان) درواز عقب نشینی کرد. او همچنان از شغنان و روشان در سال ۱۲۷۳خارج گردید ( جی پ تیت، پادشاهی افغانستان : یک طرح تاریخی ص ۱۹۱).
(۷) حکمرانی روسیه در سمرقند از سال ۱۲۴۷-۱۲۸۹اکسفورد
۱۳۸۷ص۲۱-۲ از ای اس موریسون، را
مشاهده نمائید.
سید عبدالمالک میرزا، یکی از پسران ارشد امیر مظفر وجانشین مسلم که در سال ۱۲۲۸متولد گردیده بود، کارشی در جنوب تاجیکستان را تصرف و مستقل از پدرش تا سال ۱۲۴۷حکومت کرد. بعداً وی مجبور گردید به افغانستان فرار نماید. سپس او در ایبت آباد هند (پاکستان فعلی) تبعید گردید و در آنجان با یکی از دختران امیر محمد افضل خان، که از سال ۱۲۴۵-۴۶ امیر کابل بود، ازدواج نمود ( اینجا مشاهده نمائید )
(۸) در
حقیقت حزب کمونیست ترکستان همراه با حزب بلشویکی لنین متحد گردید، که در بخارا
شعبه های نیز داشته اما اعضای آن تنها در میان روس های که در امارت زندگی می
کردند. حزب کمونیست بخارا یا (BCP) با ابتکار رهبری شوروی در تاشکند
میان حمل و عقرب سال ۱۲۹۷تاسیس گردید، و زمانی که اولین کنگره خود را در تاشکند
برگزار نموده بودند به کمینترن پیوستند. بقیه بخارایی های جوان در سال ۱۲۹۹پس از
عزل امیر به حزب کمونیست بخارا پیوستند. رهبر آنها عبدالقادر محی الدین، نخستین
رئیس دولت سوسیالستی بخارا شد ( منبع : سیمور بیکر، تحت حمایه روسیه در آسیای
مرکزی: بخارا و خیوا۱۳۶۴-۱۳۰۳، هاروارد ۱۳۴۷ص ۲۸۰-۱، ۳۰۳)
(۹) معلوم نیست که نقل وقول درست باشد . اما لنین درسال ۱۲۹۴( درمورد سوسیالزم و جنگ) نوشته است ، نقل و قول اینجا:
اگر فردا مراکش در
مقابل فرانسه، هند در مقابل انگلستان، ایران یا چین در مقابل روسیه وغیره اعلام
جنگ نماید، این جنگ ها “فقط” “دفاعی” خواهد بود. صرف نظر از
این که کی اول حمله نموده است؛ هر سوسیال با
پیروزی دولت های وابسته و تحت ظلم، کشورهای نابرابر در مقابل ستم، برده گرفتن،
قدرت های بزرگ و غارتگر همدردی خواهد نمود.
(۱۰) ولادیمیر بایکو، افغانستان در مرحله
اولیه پیشرفت مستقل در(۱۲۹۹): خط مشی داخلی و خارجی آسیای
مرکزی، بیشکک ۱۳۸۳ص ۵۷-۵۸ .
(۱۱) چوکایف به گرجستان فرار نموده (موقتاً
از روسیه مستقل بود) و از آنجا در فبروری ۱۲۹۸وی از قدرت غربی
که برای کنفرانس صلح ورسایلس بعد از جنگ جهانی اول گرد آمده بودند خواست که
ترکستان را تصرف و از تاسیس ترکستان مستقل حمایت نمایند.
بعضی منابع ایرگاش را فرمانده سابق پولیس خود
مختار کوکند نامیده اند. این یک شخص دیگر است که میان مردم محل به ایرگاش کوچک
مشهور بود؛ مولوی ایرگاش همچنان بنام ایرگاش بزرگ معروف بود. (Baymirza
Hayit, Turkestan im XX Jahrhundert, ۱۳۳۵را مشاهده نمایید)
جانشین بعدی او فرمانده جنبش در سال ۱۲۹۹رقیب مادامین بیگ
بود. کسی که تسلیم شد و به صورت موقت در همان سال به ارتش سرخ پیوست. این باعث
رکود موقتی جنبش گردید که بزودی از سر احیا گردید.
بهترین مرور کوتاه از جنبش باسمچی در صفحه فرهنگ لغت در ویباست Le Parisien موجود است . در آنجا به ریشه های شورش جنبش در سال ۱۲۹۵در آسیای مرکزی در علیه خدمات اجباری مسلمانان در ارتش تزاری در جنگ جهانی اول اشاره گردیده است. سپس تعدادی از رهبران باسمچی در این شورش اشتراک نمودند.
(۱۲) منابع روسی ادعا دارند که تعداد از مشاورین انگلیسی نیز وجود داشتند ( اینجا مشاهده نمایید) اما بیلی گزارش نموده است که آن گزارشها بسیار اغراق آمیز بوده و تنها دو افسر مسلمان درجه دار در ارتش هند بریتانیایی وجود داشت. یکی از آنان پشتون بنام اول گل و دیگری هزاره از غرب افغانستان بنام کربلایی محمد بود. آنها به آنجا توسط فرمانده نیروهای بریتانیا با حمل مهمات در قفقاز فرستاده شده که امیر آنها را در بخارا نگه داشت. ( هر دو آنجا را با بیلی در ماه جدی ۱۲۹۸ترک کرد).
(۱۳) متاسفانه عبدالله ایف برای این جزییات در مقاله که او از آن ذکر نموده منابع فراهم نمی کند .
(۱۴) بخارایی ها و دیگر مهاجرین از مناطق شوروی به اساس اسناد موقت در افغانستان زندگی می نمودند. براساس تخمین عبدالله ایف در آغاز ۱۳۰۵به تعداد ۴۲،۵۸۰ خانواده مهاجرین ترکمن و در کل به تعداد ۲۲۵۳۰۵ نفر(…) از قراقم و بخارای شرقی در شمال غربی افغانستان زندگی می نمودند. شهر اندخوی درولایت فاریاب امروزی به مرکز مهاجران ترکمن مبدل گردیده بود: “از ۱۲۹۶ -۱۳۰۱ به تعداد بیش از ۳۰ هزار خانواده برای سکونت دایم در آنجا نقل مکان نمود.”مطابق به روایت عبدالله ایف تعداد مهاجرین اوزبیک کمتر بود. وی به نقل از منابع کمیسیون دولتی تاجیکستان می گوید به تعداد ۱۲ هزار Loqays تا اواسط سال ۱۲۹۹به افغانستان فرار نمودند. تنها در سال ۱۳۵۲مهاجرین آسیای مرکزی اجازه اخذ تابعیت افغانستان را داشتند ( اینجا مشاهده نمائید ).
(۱۵) منابع در مورد تعداد جنگ جویان افغان بسیار زیاد از هم فرق دارد. رقم ۱۴۰ و معلومات در مورد حضور عبدالحی از یک گزارش معاصر توسط فرمانده ارتش بخارای- شوروی جنرال نیکولای کاکورین بدست آمده است. دستیار شخصی امان الله خان، علی احمد، در مورد ۲۰۰تن صحبت نموده که توسط فضل احمد خان رهبری می گردید و در یک سند بعد از سرنگونی دولت امان الله نوشته گردیده است. ابراهیم بیگ بعد از گرفتاری خود در مورد تعداد ۳۰۰ مرد صحبت نموده که مخصوصاً توسط احمد جان فرزند والی خان آباد، نادر سفر خان رهبری می گردید. سفیر شوروی در کابل به اساس گزارش قونسلی شوروی در مزار شریف، صحبت از ۳۰۰ تا ۲۰۰۰ افراد نموده است. واین معلومات به زبان روسی و شکل علمی جمع آوری گردیده و در نتیجه دو گرپه اولی ۲۰۰ و دومی ۳۰۰ تحت رهبری انور جان وجود داشت. تاریخ نویس تاجیکستانی، غفور شیرماتوف، درجائی از ۸۰۰ تن در دو گروه یکی ۵۰۰ و دیگری ۳۰۰ صحبت نموده است.
(۱۶) نقل وقول Ludwig W Adamec، روابط خارجی افغانستان در اوسط قرن بیستم،Tucson۱۳۲۰،
ص۶۹،زیر نویس۷۸.
(۱۷) Alexander
Marshall
“جبهه ترک” در: Tom Everett-Heath (ed)، آسیای مرکزی: جنبه های گذار، لندن ونیویارک
۱۳۸۲،ص۱۷
.
(۱۸) Eden Naby،
” آوارگان افغان: بازتاب در تصویر کشور” در آسیای مرکزی و قفقاز: فراملی
گرایی و آواره گان توسط توراج اتابیک وسنجیوت محیندالی، ۱۳۸۳، ص ۱۸۲(زیر نویس۴).
(۱۹) زیر نویس شماره ۱۷ را مشاهده نمائید.
(۲۰) تاجیکستان در سال ۱۹۲۴ به عنوان بخشی مستقل
از جمهوری سوسیالیستی شوروی(SSR) ازبیکستان تاسیس گردید و در سال ۱۳۰۸ به SSR کامل ارتقا یافت. این باعث شد تا قلمرو سابق بخارا میان دو دولت
تقسیم گردد. و این تقسیم بندی میان دو کشور مستقل، تاجیکستان و ازبیکستان، (بعد از
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال۱۳۷۰) باقی ماند.
(۲۱) در این بخش
بصورت جزیی از منابع انگلیسی در مورد افغانستان پرداخته است. در این
مورد در روسیه حالا یک کتاب نوشته شده است:
Тихонов
Ю. Н. Афганская война Сталина. Битва за Центральную Азию. –
М.: Яуза, Эксмо, ۱۳۸۷. – ۷۰۴ с. یو. ان.
تیخانوف، نبرد استالین در افغانستان: نبرد برای آسیای مرکزی، مسکو: یوازا، اکسمو،
۱۳۸۶، ص ۷۰۴
(۲۲) افغانستان همچنان ادرسی برای
نیروهای منطقوی خیزش اسلامی بود. هنگامی که یک جنبش ترکی “جمهوری اسلامی ترکستان شرقی” را در دور دوم از جنگ های داخلی چینی
در ماه قوس ۱۳۱۲مستقل اعلام کرد، جهت دریافت کمک به کابل در تماس شد. ظاهر شاه
تبریکی فرستاد اما، حتی پس از بازدید هیئت جمهوری اسلامی ترکستان شرقی از کابل در
اوایل ۱۳۱۳، وی هیچ گونه کمک عملی ارایه نکرد. ظاهراً فشار از جانب شوروی برای عدم
حمایت از آنان وجود داشت چون “جمهوری اسلامی ترکستان شرقی” ضد کمونیست
بود. (فوربس، زیر نویس شماره ۳، ص ۱۱۶ را مشاهده نماید)
(۲۳) این طرح در وزارت امور خارجه آلمان توسط ورنر اوتو وان هنتیگ، یکی از دو رهبران نظامی – سیاسی در دوران جنگ جهانی اول در کابل به تصویب رسید (گزارش شبکه تحلیل گران افغانستان را اینجا ببینید ) درحقیقت براساس معاهده میان هتلر- استالین در ماه اسد ۱۳۱۸تصور می گردید که با همکاری اتحاد جماهیر شوروی استالین اجرا می گردد. در جناح افغانی، وزیر خارجه سابق امان الله، غلام صدیق چرخی، که در آن زمان در شهر برلین به سرمی برد، قرار بود نیروهای تهاجمی افغان را رهبری نماید. به هر حال معاهده هتلر و استالین و طرح امان الله بعد ازحمله آلمان بر اتحاد جماهیر شوروی درسال ۱۳۲۰ملغی گردید، اما همچنان از جانب برلین به پیش برده می شد. سرانجام به نظر می رسد هتلر آن را وتو نمود. لازم به ذکر است که واضح بسازیم، که امان الله “در آخرین لحظات” از این طرح مطلع می گردید، و همه اطمینان داشتند که وی اشتراک خواهد کرد. اینجا را: Kircheisen/Glasneck برلین ۱۳۴۷Türkei und Afghanistan: Brennpunkte der Orientpolitik im Zweiten Weltkrieg, ص ۲۱۲، کتاب براساس اسناد آرشیف خدمات خارجی آلمان نازی. از بین بردن حضور محور های قدرت در افغانستان در سال ۱۳۲۲، نتیجه اولتیماتوم متفقین که پس از آن خارج ساختن شهروندان آلمانی، ایتالیایی، و چاپانی ها و همچنان این طرح ها توقف نمود.
برگردان: سلیمه احمدی
بیاکتنې:
دا مقاله په وروستي ځل تازه شوې وه ۱۵ ثور / غويی ۱۳۹۹