Afghanistan Analysts Network – Dari Pashto

اقتصاد، پرمختیا، چاپېریال / اقتصاد، توسعه، محیط زیست

چرا فقر در قریه‌های افغانستان بیشتر شده است؟

آدم پیین 6 دقیقې

در گزارش جدید شبکه تحلیل‌گران افغانستان سعی شده تا دلایل ناکامی سیاستهای زراعی افغانستان در ارتقای تولید، رفع فقر در قریه‌ها یا تأمین امنیت غذایی از سال ۲۰۰۱ به این سو جستجو شوند. در این گزارش پاسخهای برنامه‌ریزان توسعه زراعی پیرامون نحوه «مدرن‌سازی» زراعت مورد پژوهش قرار گرفته شده که شواهد عملی در آن نادیده گرفته شده است. آدام پِیْنْ، نویسنده مهمان شبکه تحلیل‌گران افغانستان، نحوه ادامه تمرکز جدی برنامه‌ریزان بر تولید، عرضه و بازارها را ردیابی کرده‌، حال آن که روستانشینان افغانستان و پژوهش‌ها در خصوص بازارها و روابط کار در کشور روایت متفاوتی ارایه میکنند – روایتی از بی‌کاری و گیر ماندن خانواده‌ها در زیر بار قرض. در اینجا، آدام پین گزارش خود، «رشد، راه برون‌رفت از فقر؟ پرسشی پیرامون سیاستهای زراعی در افغانستان»، را پیشکش می‌کند – گزارش آنچه را که طی دو دهه گذشته انجام نشده و آنچه را که امکان اجرای آن وجود داشت، شرح می‌دهد.

روزمزدکاری در بدخشان. به جای درآمد از زراعت، این کار بامزد است که برای بسیاری از خانواده‌های ساکن در مناطق روستایی اهمیت دارد، اما کار کم است. (آدام پین ۲۰۱۱)

طرح هلمند… در سال ۱۹۴۶ زیر سرپرستی امریکایی‌ها قرار گرفت و تا خروج آخرین کارشناس خارجی در سال ۱۹۷۹ آمادهسازی زمین برای زراعت ادامه یافت و بنابرین، بیشتر از نظریهها و منطقهایی که اساس آن را میساخت، دوام آورد. این طرحِ سخاوتمندانه توسط امداد خارجی امریکا، وام‌های چندجانبه و حکومت افغانستان تمویل گردید و جزءنگرانه نبود. این یک طرح توسعه «یک‌پارچه» بود که آموزش، صنعت، زراعت، صحت و بازاریابی را تحت اداره ناظرِ واحدی قرار میداد. ملت‌سازی در افغانستان به دلیل کمبود پول، وقت یا نظریه ناکام نماند. در وادی هلمند، ماشین و رویای مدرن‌سازی، تا هنگامی که با محدودیت‌های فیزیک، فرهنگ و تاریخ مواجه میگردید، به تاخت و تاز خود ادامه داد. – نیک کولاثِر (۱)

توسعه روستایی که توسعه زراعی بخش مهمی از آن است، یک فعالیت حقیقتاً غیرقطعی است. یکی از راه‌هایی که به واسطه آن سیاست‌گذاران، مدیران و مجریان به این عدم‌قطعیت می‌پردازند، ایجاد داستان‌ها یا روایت‌هایی است که آن واقعیت به اندازه‌ای ساده‌سازی شود که آنها را سرراست به آنچه در پی انجامش هستند، برساند. در دهه ۱۹۵۰، کل روایت آنها درباره توسعه حوزه دریای [هلمند] بود. اکنون به توسعه بازار لیبرال تبدیل شده است. «اراده بهبود امور» (۲) عظیم است، آرزوی ادعای موفقیت چشم‌گیر می‌باشد و سیاست‌ها و طرح‌ها اغلب با چشم‌پوشی از آنچه در عمل اتفاق می‌افتد، به پیش می‌رود.

افغانستان چنین اوضاع و احوالی داشت. به یاد دارم که در سال ۲۰۰۱، سیاست‌گذاران در ادارات چندجانبه بین‌المللی و دوجانبه عجله داشتند تا راه‌حل‌هایی را صورت‌بندی کنند که به زعم آنها حلال مشکل‌ها و نیازهای افغانستان بود و توجه اندکی در آن به گذشته صورت می‌گرفت. البته راه‌حل‌ها عمدتاً به لحاظ آنچه نارسایی‌ها یا «کمبودها»ی افغانستان پنداشته می‌شد، چهارچوب‌بندی می‌شد. ساختن یک روایت پالیسی که در آن اقتصاد عمدتاً روستایی افغانستان – دست‌کم اکثر مردم در روستاهای این کشور زندگی می‌کنند – به ابزاری برای تحول اقتصادی این کشور از رهگذر رشد زراعت بازارمحور و کاهش فقر تبدیل می‌شد، امر دشواری نبود.

این روایت، منطق خود را از استناد به تاریخ تحول دیگر کشورها در گذشته دور و نزدیک می‌گرفت. طبق این روایت، همه کاری که افغانستان می‌بایست انجام دهد، تعقیب همان راه بود، حال آن که آن تاریخ و روایت بسیار ساده‌سازی شده بود و بیشتر شباهت به «کارها را طوری که ما می‌گوییم، انجام بده» داشت تا «کارها را طوری که ما انجام دادیم، انجام بده» یا حتی «طوری که ما انجام می‌دهیم، انجام بده». ابزارهای سیاست‌های مورد استفاده غرب و خصوصاً کشورهای آسیایی در گذشته شامل طیف کاملی از تعرفه‌ها، سرمایه‌گذاری بر کالاهای عمومی و حمایت عامه از زراعت می‌گردید. کشورهای غربی تا هنوز از زراعت خود حمایت می‌کنند. با این حال، از افغانستان توقع می‌رفت تا خویش را به رغم نوسان‌ها در تجارت آزاد و بازارهای جهانی زراعت متحول کند.

جای تعجب نیست که این سیاست‌ها فاقد کارآیی بودند. بهره‌وری زراعتی رشد نکرده است، یا دست‌کم تا حال رشد نکرده است. با این وجود، نرخ فقر و عدم ایمنی غذایی در افغانستان از سال ۲۰۰۲ به این سو رشد صعودی داشته است. آیا این مورد از آزمون مجدد، آزمون مجدد بهتر و ناکامی مجدد بهتر است؟ یا این که اساس سیاست‌ها استوار بر اشتباه بوده و ما نیازمند روایت بهتری هستیم؟

جواب من به این سوال این است که روایت پالیسی نادرست است و ما به روایت بهتری نیاز داریم. گزارش به همین مسئله می‌پردازد. مبنای آن پژوهش عملی درازمدت در مناطق روستایی افغانستان و برخورد منتقدانه با نظریه‌ها و شواهد تغییر زراعی است، نه پرداختن مشخص به روندهای سیاست‌گذاری زراعی.

با در نظر داشت تنوع مناظر فرهنگی و جغرافیایی این کشور، تلاش‌ها برای یک تعریف فراگیر از روستاهای افغانستان واقعاً چالش‌زا‌ست. قریه‌های این کشور به لحاظ آماری عمدتاً ناشناخته مانده اند: برای مثال، نبود سوابق کدستری عمومی که محدوده، ارزش و مالکیت اراضی را نشان دهد، بیان‌گر محدودیت توانایی دولت در شناخت، تفکیک و نتیجتاً وضع مالیات بر روستانشینان می‌باشد. حتی معلومات در مورد قریه‌های موجود و موقعیت آنها پراکنده است. علاوه بر این، ادارات و سازمان‌های متفاوتی در زندگی روستایی بعضاً به طور متناقضی مداخله کرده اند و از خود سوابق و اغلب اثرات اندکی بر جا گذاشته اند. ارائه کمک به گونه‌ای که تمویل‌کنندگان، برخی ولایات را بر بعضی دیگر ترجیح داده اند و در نتیجه منابع عمیقاً به طور نابرابر تخصیص یافته است، موجب تشدید این عدم‌تجانس شده است.

بنابراین، این مقاله استدلال‌های خود را از موقعیت‌های مشخصی به منظور توسعه یک روایت عمومی از اقتصاد روستایی افغانستان طی ۱۵ سال گذشته اخذ کرده است. در این مطالعه از روش گروه‌های خانوار که شامل نمونه‌هایی از بیش از ۳۰۰ خانوار در موقعیت‌های مختلف است، استفاده شده است. از زیرمجموعه‌ای از این خانوارها در جریان سه دور مطالعه در سال های ۲۰۰۳، ۲۰۰۹-۲۰۱۰ و ۲۰۱۴-۲۰۱۶ بازدید شده است. این موقعیت‌ها به لحاظ تمویل بازسازی، منازعات، دسترسی به کالاهای عمومی و سطوح نابرابری متفاوت بوده اند. در دور آخر، این مطالعه شامل بررسی نهادهای روستایی و زندگی اقتصادی در بازار کالاهای کلیدی بوده است.

شواهدی که از ساحه به دست آمده، قاطع و منسجم است. دو جنبه کلیدی در اینجا یادآوری می‌شود. در اول، افراد مطلع – دهاقین در ولایات سرپل، هرات و قندهار – درباره فقدان کار در عرصه زراعت اتفاق نظر دارند:

در این قریه مخصوصاً در وقت زمستان کار پیدا نمیشود. اگر کار هم پیدا شود، کار منظمی نیست. کسانی که دنبال کار می‌گردند، فقط پنج روز در ماه در وقت زمستان کار پیدا می‌کنند. اما در وقت تابستان کار در قریه زیاد می‌شود. با این هم، فقط دو ماه این طور است و مزد کم است. (۳)

[اگر بخواهم درآمد مردم این قریه را درجه‌بندی کنم]، می‌گویم اول کار در ایران، باز کار ساختمانی… و آخرش عاید از راه زراعت. ما در این قریه آن قدر زمین نداریم که مردم بتوانند به کلی به آن وابسته باشند. (۴)

پولی که از ایران حواله می‌شود، تنها منبع درآمد خانوار است. برداشت گندم… برای خانوار کافی نیست. ما از زمین‌هایمان سه خروار [هر خروار = ۵۶۰ کیلوگرم] حاصل می‌گیریم، ولی مصرف سالانه‌مان شش خروار است و از همین خاطر، هر سال سه خروار خریداری می‌کنیم. (۵)

حالا بازار کار خراب شده و تقریباً ۶۵ فیصد مردم قریه بی‌کار هستند و نمی‌توانند برای خود کار پیدا کنند. حدود هشت سال قبل، ۱۰ فیصد مردم دارای چنین حالتی بودند و این ۱۰ فیصد مصروف کشت و کار در قریه بودند. ۹۰ فیصد دیگر مصروف کار در بیرون از قریه بودند. (۶)

دومین جنبه شواهد به‌دست‌آمده از ساحه به ماهیت فقر روستایی ارتباط می‌گیرد: خانوارهایی که زیر قرض رفته اند، شکل‌هایی از کار در برابر بدهی و روابط حامی-پیرو که غیر از مصونیت وابسته، چیز دیگری را به ارمغان نمی‌آورد.

مردم باید کار برای ذمهدار را سال بعد هم ادامه دهند… به همین خاطر، مردم به طور متداوم برای ذمهدار در کورههای خشتپزی کار میکنند تا قرضشان را ادا کنند. (۷)

اگر نان‌شان را نپزم و بچه‌ام گاوهایشان را به چرا نبرد، آنها خانه را از ما می‌گیرند. بعد یک نفر دیگر می‌آید و در اینجا زندگی می‌کند. به این خاطر که افراد زیادی هستند که می‌خواهند چنین فرصتی داشته باشند. (۸)

بنابراین، گرچه اغلب در بسیاری، اما نه همه، قریه‌ها دهاقینی یافت می‌شوند که زمین زیادی دارند و بازارمحور هستند، اما تقریباً در تمامی قریه‌ها اکثر خانوارها زمین کم یا هیچ ندارند و نمی‌توانند از برداشت محصول یا کار زراعی درآمد کافی برای تأمین غذای خانواده‌های خود به دست آورند. در این معنی، آنها نفوس «مازاد» هستند و احتمالاً هرگز قادر به کار در اقتصاد روستایی نخواهند بود  و در انتخاب‌های خود با محدودیت‌های عمده‌ای روبرو هستند. شواهد از ساحه نشان می‌دهد که این روابط اجتماعی است که بر اقتصاد روستایی افغانستان حکم‌فرماست، نه روابط بازار. این وضع احتمالاً در شرایط کنونی منازعه دوام خواهد یافت. آنچه نفوس روستایی کشور به آن نیاز دارد، کار و تضمین امنیت غذایی است. با این وجود، این امر اولویت سیاست زراعی نبوده است. در عوض، سیاست زراعی بر کالاها و بازارها تمرکز کرده است.

در مجموع، روایت مدرن‌سازی یا تجدد که در سیاست‌گذاری‌های زراعی افغانستان حاکم بوده است، باید تغییر کند. سیاست‌گذاری نمی‌تواند فقط بر تولید و عرضه متمرکز باشد، بلکه باید محدودیت‌ها و خطرات ساختاری را نیز مورد رسیدگی قرار دهد. این جنبه‌ها نقش محوری را در ایجاد و تداوم فقر ایفا می‌کنند. بازارها راه‌حل نیستند. در واقع، همان‌طور که شواهد نشان می‌دهد، ممکن است بازارها خطرات را گسترش دهند. رویاهای تجدد زراعت رویاهایی بیش نیستند و مثل طرح هلمند قبل از آن، در رویارویی با واقعیت روستایی افغانستان شکست می‌خورند.

ترجمه: سید رضا کاظمی

(*) آدام پین برای اولین بار در ماه‌های آخر دوره طالبان از افغانستان بازدید کرد و از سال ۲۰۰۱ به این سو در زمینه اقتصاد روستایی این کشور کار کرده است. وی خانوارهای روستایی را در ولایات بدخشان، فاریاب، غزنی، هرات، قندهار، لغمان و سرپل طی سه دور تحقیق درباره مسیرهای معیشت بین سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۱۶ مورد مطالعه قرار داده است. او به عنوان استاد مهمان در بخش توسعه شهری و روستایی دانشگاه علوم زراعتی سویدن کار می‌کند و یکی از نویسندگان کتاب درسی اخیر راجع به توسعه روستایی است: آ. پین و ک. هانسِن، توسعه روستایی (ابینگدون: روتلج، ۲۰۱۹).

(۱) نیک کولاثر، «بر باد دادن افغانستان: تجدد در یک دولت حائل»، نشریه تاریخ امریکا ۸۹:۲ (۲۰۰۲)، ص ص ۳۷-۵۱۲.

(۲) تانیا موری لی، اراده بهبود امور: حکومتداری، توسعه و سیاست‌ورزی، دورهام، چاپخانه دانشگاه دوک، ۲۰۰۷.

(۳) دانیل هوت و آدام پین، مسیرهای معیشت در افغانستان: زندگی در حواشی ولایت سرپل، نشریه کاری شماره ۵۴ کنسرسیوم تحقیق معیشت ایمن/واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان، ۲۰۱۷، ص ۱۱.

(۴) دانیل هوت، آدام پین  احسان‌الله غفوری، مسیرهای معیشت در افغانستان: شواهدی از سه قریه در ولایت هرات، نشریه کاری شماره ۵۴ کنسرسیوم تحقیق معیشت ایمن/واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان، ۲۰۱۶، ص ۲۱.

(۵) هوت، پین و غفوری، نگاه کنید به پانویس ۴، ص ۳۸.

(۶) آدام پین و دانیل هوت، زندگی در مرحله توسعه دیرهنگام: مسیرهای معیشت در افغانستان ۲۰۱۶۲۰۰۲ کنسرسیوم تحقیق معیشت ایمن/واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان، ۲۰۱۷، ص ۲۳.

(۷) پین و هوت، نگاه کنید به پانویس ۶، ص ۲۷.

(۸) پین و هوت، نگاه کنید به پانویس ۶، ص ۲۶.

لیکوالان: