در تابستان ۱۴۰۰، شبکه تحلیلگران افغانستان پروژه ی جدیدی بنام “زندگی تحت تسلط طالبان” را آغاز کرد که چگونگی تغییر زندگی در ولسوالی هایی که به تازگی و سرعت سر سام آور یکی پی دیگر تحت کنترل طالبان در آمده بودند، را بررسی نماید. حکومت جمهوری چند روز بعد از انجام اولین مصاحبه های ما سقوط کرد. وقتی دوباره موضوع را انتخاب کردیم، پیام ها در گفتگو های ما رساتر و واضحتر بود: رژیم جدید تغییرات و بی باوری زیادی را به ارمغان آورده است. گاهی گیجی و امید همزمان وجود دارد، اما مردم بیشتر از فروپاشی اقتصادی و زمستان در وحشت اند. در اولین بخش از این سلسله مقالات، فروپاشی اقتصادی در سطح خانوار از دید یک خانواده ی بزرگ با زندگی متوسط شهری، یک کارگر بی زمین در یک ساحه دور افتاده و فقیر، تاجری کوچک که مالک باغی است، مالک یک کارخانه و کارگر سابق در امارت متحده عربی، را بررسی می کنیم.
مردان با کراچی های دستی منتظر اند تا مواد غذایی را که سازمان جهانی غذا در اطراف شهر کابل به تاریخ 15 عقرب توزیع نموده، حمل نمایند. از پنج نفری که با شبکه تحلیلگران افغانستان مصاحبه نموده صرف دو تن آنها تا حال کمک غذایی دریافت کرده اند. عکس از هکتور ریتامل / خبرگزاری فرانسه.
این گزارش اولین بخش از سلسله مقالاتی جدید ” زندگی در اقتصاد فروپاشیده” است که تحلیل و قرینه هایی در مورد معنای زندگی در بحران کنونی اقتصادی افغانستان ارائه می نماید.
این سلسله مقالات براساس مصاحبه های مفصل و عمیق در سراسر افغانستان نوشته شده که پنج مورد از آنها در این گزارش برجسته شده است.
افغانستان که با تراژیدی و رنج بیگانه نیست، در حال حاضر با بزرگ ترین بحران اقتصادی مواجه میباشد. طوریکه شبکه تحلیلگران افغانستان ماه گذشته در مورد فروپاشی اقتصادی افغانستان نوشت.
افغانستان حتی زمانی که طالبان پیروزی بی سابقه خود در ۲۴ اسد ۱۴۰۰ را جشن گرفتند، دچار تحول شده بود. از نظر اقتصادی فقیر تر، منزوی تر و بسیار شکننده تر بود. اکثر کمک ها متوقف شده، تحریم ها علیه حکومت طالبان اعمال و ذخایر خارجی مسدود گردید. بدترین خشکسالی این سالها و اثرات نامطلوب درگیریها که تنها اخیراً پایان یافت، با فاجعه اقتصادی همزمان گردید. تنها یک ماه پس از سقوط کابل، برنامه جهانی غذا دریافت که از هر بیست خانوار افغان فقط یک خانواده غذای کافی دارد. در این گزارش، کیت کلارک، تحولات اقتصادی افغانستان و امکاناتی را که خود طالبان در اختیار دارند، از ۲۴ اسد به این سو ترسیم میکند و به این میپردازد که تصمیم گیری ها در عرصه سیاسی پیرامون اینکه آیا طالبان و کمککنندگان سابق افغانستان برای حمایت از فقرای دایماً افزایش یابنده کشور به راه حلی دست خواهند یافت یا خیر، چه خواهد بود.
در همه مصاحبه هایی که تا کنون انجام داده ایم، این احساس فوریت منعکس شده است. بیساری از خانواده هایی که با آنها صحبت کردیم قبل از فروپاشی اقتصادی افغانستان وضعیت مالی متزلزلی داشتند. برخی از آنها درآمد نسبتاً ثابت، هرچند ناچیزی داشتند و می توانستند منابع این درآمد را با پرداختن به کارهای معمولی یا راه اندازی یک تجارت کوچک، متنوع تر سازند. اما این هم اکنون، تقریباً به طور کامل از بین رفته است.
برای اینکه بتوانیم تصویر کامل تری از آنچه واقع شده است ارائه کنیم، سؤالات مفصلی در مورد منابع مختلف درآمد افراد، مصارف و چگونگی تغییر آن، از ایشان می پرسیم. سوالات ما از آنها در مورد اینست که آیا کمکی دریافت کرده اند یا دیگران را کمک کرده اند، مجبور شده اند جایداد خود را بفروشند یا قرضه بگیرند، مالیات پرداخته اند یا خیر و اینکه در آینده چه برنامه دارند.
از خانمی می شنویم که در یک موسسه ی غیر دولتی در کابل شغل آشپزی داشت. میگوید خانواده اش قبلاً در رده متوسط قرار داشت. بعد از سقوط حکومت جمهوری خانواده او، از داشتن چهار نفر با درآمد، یک شبه به یک نفر با در آمد تبدیل شد. حالا تنها فرد دارای درآمد خانواده، خیاطی است که در یک اقتصاد فوق العاده ناتوان، به کار می پردازد.
دوم، از یک کارگر بی زمین درغور می شنویم که ناگزیر، با تلفن شخص دیگری با ما صحبت کرد، زیرا هیچ کس در خانواده او تلفن نداشت. او مانند پدر و پدر بزرگش همیشه برای پیروز شدن و گذراندن زندگی مبارزه کرده است، اما این زمستان ممکن شکسـت او را ثابت کند.
فرد سوم، مالک کارخانه ی کوچکی در کندهار است که کارش قبلاً بخاطر جنگ های اخیر، مشکلات حمل و نقل و بسته شدن مرز به علت تشدید مخاصمات، ضربه ی سختی دیده است. اکنون سعی دارد کارش ادامه یابد.
چهارم، تاجر کوچکی است در بغلان که همسرش را و هم برای مدتی کوتاهی خانه اش را از دست داده است. کار او هم به دلیل جنگ، متحمل ضربه ی سختی شده است، اما هنوز هم توانسته است بر تحصیل فرزندانش سرمایه گذاری کند.
و در آخر، از کارگری با سابقه کار در عربستان سعودی، که اهل ولسوالی زرمت ولایت پکتیا است می شنویم. او برای تعطیلات به خانه آمده بود و به دلیل محدودیت های کویید ۱۹ نتوانست دوباره به عربستان برود. او بعداً متوجه شد که معیشت بدیل او یعنی کشاورزی هم بخاطر خشکسالی و فروپاشی یا رکود بازار، از بین رفته است.
بعضی از مصاحبه شوندگان در جریان سال گذشته و نیز در این اواخر، کمک های غذایی و نقدی دریافت کرده اند که آرامش مورد نیاز به آنها فراهم کرده، اما به هیچ وجه مشکلات آنها را حل نتوانسته است. تعدادی از مصاحبه شوندگان به شمول این نمونه کوچک، خود را عملاً در اقتصاد شخصی بدون پول یافته اند. مثلاً وقتی از آنها پرسیده شد که در هفته و ماه گذشته از کدام نوع ارز استفاده کرده اند – سوالی که برای ترسیم استفاده از پول خارجی طراحی شده بود – چند نفر از آنها گفتند که اصلاً پول استفاده نکرده اند.
بدون درآمد یا درآمد بسیار کم، خرید مواد خوراکی تا حد امکان بصورت اعتباری یا قرضه انجام می شود اگرچه دکانداران به طور فزاینده ای توانایی قرض دادن را از دست میدهند و یا میل ندارند قرض بدهند. برای بسیاری از آنها هر نوع پول بدست آمده تنها برای مصارف ضروری (اکثراً مواد غذایی، هیزم و تداوی ) است که آنرا قرض می گیرند. افزایش قیمت ها و نبود درآمد به این معناست که اکثر آنها نمی دانند قرض های خود را چگونه خواهند پرداخت.
مصاحبه شوندگان همچنین به شبکه تحلیلگران افغانستان در مورد هزینه های هنگفت مالی در اثر آسیب و بیماری صحبت کردند. این هزینه ها با فروپاشی سـیستم صحی سنگین تر می شوند، یعنی خانواده بیشتر به داکتران و کلینیک های خصوصی اتکا می کنند (گزارش قبلی شبکه تحلیلگران افغانستان در مورد دسترسی زنان روستایی به خدمات صحی را اینجا نگاه کنید). در جاهایی که داکتران مسلکی و متخصص وجود ندارند، مردم داروی مورد نیاز را بدون رفتن به داکتر مستقیماً از دواخانه ها بدست آورده و مصرف میکنند، به امید اینکه صحت شان اعاده گردد.
آنچه که در گفتگو ها بیشتر قابل توجه است نداشتن گزینه ها است، حتی برای آنهایی که درگذشته وضعیت نسبتاً خوبی داشته اند. این تصویر یک ترکیب حزن انگیز از انعطاف ، عزم و انحطاط است. این تصویر همچنان عمیقاً انسانی است که با تهدید امحا در بحران قرار دارد. مردم امیدوارند از فرزندان شان در برابر آسیب و از آینده آنها محافظت کنند. آنها آرزو هایی برای سرمایه گذاری های جدید دارند. مردم از افرادی که وضعیت شان حتی بدتر از خود شان است مراقبت می کنند. بسیاری از آنها تحت فشار مداوم بحران، تراژیدی های پیهم که یکی بدتر از دیگری است، مات و خسته شده اند. یکی از مصاحبه شوندگان نا خود آگاه گفت:
هر خانواده باید متوجه باشد که ممکن کسی روزی خواهد بمیرد. بنابرین، باید برای تشییع جنازه و مراسم خاکسپاری پول داشته باشند.
این که اکثر خانواده های افغان، یک شبه اقتصاد شان فروپاشید در حالیکه تقصیری نداشتند خیلی دلخراش است. من خصوصاً به کارگری فکر میکنم که لحافی را به سه دالر فروخت که بالون گاز بخرد. این واقعیت که یک مقدار اندک پول میتواند چنین تغییری در زندگی مردم ایجاد کند، به وضوح نشان میدهد که اکثر برنامه های توسعه ای در دهه های گذشته تا چه اندازه نا سازگار بوده است.
پنج مصاحبه ییکه در زیر ارائه میشوند، برای وضاحت بیشتر به دری و پشتو ویراش شده است.
مکان پنج مصاحبه شونده. نقشه طراحی شده توسط راجر هیلمز برای شبکه تحلیلگران افغانستان
۱ .اشپز سازمان غیر دولتی در کابل: ” ما خانواده بسیار بزرگ با در امد کم هستیم”
در خانواده ما ۱۴ نفر زندگی می کنند که عبارتند از برادران و خواهرانم و فرزندان شان. ما همه در خانه ای در کابل زندگی می کنیم. در زمان عادی، چهار نفر در خانواده ما کار می کرد، اما حالا فقط یکی از برادرانم است که درآمد دارد. او خیاط است. دو پسر خواهرم در ایران هستند ولی آنها نمی توانند بخاطر هزینه های بلند زندگی و بی ارزش بودن تومان ایرانی برای ما پول بفرستند.
من در یکی از سازمان های غیر دولتی آشپزی میکردم. یکی از خواهرانم که مجرد هست بعنوان صفا کار در سازمان غیر دولتی کار میکرد و خواهر کوچکم کارمند دولت بود. من ماهانه ۲۰ هزار افغانی که در آن زمان معادل ۲۵۰ دالر بود معاش داشتم. همچنان پول برای تداوی و خرید لباس زمستانی از دفتر می گرفتم و دفتر برایم اجازه میداد غذای اضافی هر روز را به خانه بیاورم. در زمان عادی اقتصاد خانواده ما خوب بود و میشه گفت که ما از نظر اقتصادی خانواده متوسط بودیم.
ما در زمان شیوع ویروس کرونا درآمد خود را مدیریت کردیم، اما وقتی اوضاع کشور بدتر شد، معاش من و خواهرم کاهش یافت. و بعد زمانی که طالبان تمام کشور را تصرف کردند، ما همه وظایف خود را از دست دادیم. حالا تنها برادر بزرگم که خیاط است کار میکند، اما در آمد او به اندازه سابق نیست. حالا او میتواند ۲۰۰۰ افغانی درهفته کار کند. ما زندگی خود را به سختی سپری می کنیم.
زمستان نزدیک است و ما نتوانستیم هیزم و لباس زمستانی بخریم. اکثر مردم مجبور شدند که تلویزیون و ماشین های لباس شویی شانرا به قیمت ناچیز بفروشند. وقتی از بازار چیزی بخری، قیمت ها خیلی بالا است، اما وقتی جنس یا مال خانه را بفروشی، آنرا به قیمت خیلی ناچیز میخرند. این مشکل هرزمان که بحران اقتصادی بیاید وجود دارد. ما هنوز مجبور نشدیم چیزی را بفروشیم، اما برای مبارزه با این وضعیت اقتصادی شیوه زندگی خود را تغییر داده ایم. مثلا ما سبزیجات، میوه و گوشت نمی خوریم به جای سه بار، دوبار در روز غذای می خوریم.
چه کاری را دیگر قادر به انجام دادن نیستید؟
قبلاً اقارب و دوستان خود را دعوت می کردیم و به میله می رفتیم، اما حالا آن کار ها را بخاطر شرایط بد مالی نمیتوان دیگر انجام داد. همچنان میخواستیم برای اعضای خانواده ما پاسپورت بگیریم، البته به آنهایی که ندارند، اما پول نداریم. اگر مریض شویم، به داکتر شخصی رفته نمیتوانیم چون توانایی پرداخت فیس داکتر را نداریم و دوا را از داوخانه خریده نمی توانیم. قبلاً هفته سه تا چهار بار گوشت مصرف میکردیم، اما حالا میتوانیم فقط ماهی یکبار بخوریم. افزاش قیمت آرد و روغن نه تنها بر زندگی ما، بلکه بر زندگی تمام مردم تاثیر داشته است. آنهم به دلیل اینکه در افغانستان مردم از آرد بیشتر استفاده میکنند و نان خشک نسبت به دیگر کشور ها در اینجا زیاد مصرف می شود.
ما تا هنوز هزینه های گزاف نداشتیم، ولی مواد غذایی خیلی گران شده است. بنابراین، ما نسبت به گذشته کم تر می خوریم و چیزی را که توانش را نداریم نمی خریم. اکنون از همه مهمتر این است که چوب یا ذغال سنگ برای زمستان تهیه کنیم، در غیر آن از سرما خواهیم مرد. این بار بسیار سنگینی روی دوش ماست. شاید بتوانیم از اقارب خود برای خرید هیزم پول قرض کنیم و هر وقت که توانستیم پول شان را برگردانیم.
نمیدانم سازمان هایی که من و خواهرم در آن کار می کردیم دوباره مارا به کار دعوت خواهند کرد یا خیر. همکاران ما از طالبان هراس دارند و نمی دانند که به ما اجازه کار خواهند داد یا خیر. خواهر دیگرم نیز منتظر است که ببیند دولت او را برای کار فرا میخواند یا نه. تقریباً همه زنان اکنون بیکار اند. برادر کوچکم که از دانشگاه کابل فارغ شده نیز بیکار است. او حتی در دولت پیشین، بخاطر فساد و بی عدالتی در نظام نتوانست وظیفه پیدا کند. فکر میکنم که آینده ما در افغانستان تاریک است.
در گذشته میخواستیم زحمت بکشیم، کار کنیم تا برای کل خانواده خانه بخریم و برادر کوچکم ازدواج کند، اما حالا همه چیز تغییر کرده است. اکنون فقط در فکر این هستیم که چگونه کشور را ترک کنیم. زندگی در اینجا خیلی سخت شده است، زیرا دختران نمی توانند به مکتب بروند و ما نمی توانیم کار کنیم. اکنون طالبان حتی نمی توانند به سربازان خود غذا بدهند. شنیدیم که بعضی از افراد طالبان به دکان ها میروند و یک بسکیت می گیرند و با خورد ان برای تمام روز اکتفا می کنند. آنها پول ندارند که به دکانداران بدهند. پس چگونه می توانند معاش کارمندان دولتی را بپردازند یا افراد دیگر را به کار استخدام کنند؟ ما میخواهیم جایی برویم که فرزندان ما بتوانند درس بخوانند و آینده خوب داشته باشند و ما هم بتوانیم در صلح و آرامش کار و زندگی کنیم.
در طول ماه گذشته
در دو هفته گذشته برادرم ۲۰۰۰ افغانی عاید داشت. درآمد او بسیار کم شده است. در رژیم گذشته، تعداد زیاد مشتری به دکان او میامدند تا برای شان لباس سنتی افغانی و نیز کرتی، پتلون و دریشی بدوزد، اما حالا مردم بیشتر لباس سنتی می پوشند و درآمد خیاطی از لباس سنتی چندان خوب نیست و اکثر مردم توانایی ندارند که به خیاط لباس فرمایش دهند.
تمام پولی را که برادرم بدست آورد برای مواد غذایی و پرداخت بل برق مصرف کردیم. ما برنج و مکرونی و روغن خریدیم و آرد نیز خریدیم که از آن نان بپزیم. فعلاً بهترین غذایی که میتوانیم تهیه کنیم برنج، مکرونی و کچالو است. این مواد غذایی ارزان تر تمام میشود و با این غذا مصرف نان خشک هم کمتر میشود.
در بازار هر چیز پیدا میشود ولی مردم توان خرید بسیاری از آنها را ندارند. بعضی وقت ها کیفیت مواد هم مشکل دارد. مثلاً گازی که برای پختن غذا می خریم خیلی کیفیت خراب دارد. بسیار دود می کند.
ماه گذشته، من و خواهرم به بانک رفتیم بخاطری که کارفرمای قبلی ما، معاش یک ماهه برای من فرستاده بود. ۲۰۰۰۰ افغانی گرفتم. ۱۰۰۰ افغانی به خانم بیوه ای از اقارب ما پرداختم. او اولاد ندارد و با فرزندان نا تنی خود زندگی میکند. همان ۱۰۰۰ افغانی هم برای او مهم بود چون لازم بود به داکتر مراجعه کند. در گذشته با اقارب ما که وضعیت اقتصادی خوبی نداشتند کمک میکردیم، اما حالا نمی توانیم. خواهر بزرگم قبلاً هرسال پول تقاعدی شوهرش را که کارمند دولت بود، دریافت می کرد. شوهر خواهرم چند سال قبل فوت کرد. خواهرم امسال تا هنوز پول تقاعدی شوهرش را دریافت نکرده است. نمیدانم که طالبان پول تقاعدی را می پردازند یا خیر.
ما هم به نحوی کمک دریافت کردیم. مثلاً یکی از اقارب ما این خانه ای را که در آن زندگی می کنیم به ۵۰۰ هزار افغانی گرو کرد و ما را گفت اینجا زندگی کنید تا مجبور نشوید که کرایه خانه بپردازید. برای ما خیلی کمک بزرگی بود، زیرا درشرایط فعلی توان پرداخت کرایه خانه را نداریم.
همچنان، یک ماه قبل یکی از دوستان من که قبلاً همکارم بود و فعلاً در کانادا زندگی می کند، برایم ۵۰۰۰ افغانی کمک کرد. او اول به خانواده خود پول فرستاده بود و بعد به آنها گفته بود که ۵۰۰۰ افغانی به من بدهند. آن هم کمکی خوبی بود برای مصارف ما. گاهی ۵۰۰ افغانی هم در موقع اضطراری یا بحرانی خیلی مفید واقع می شود.
تنها مالیه ای که ما می پردازیم از کریدت مبایل است که در دولت قبلی هم همینطور بود. من ۱۰۰ افغانی ماهانه برای کریدت تلفن مصرف می کنم. دولت از هر ۵۰ افغانی کریدت مبایل، ۱۰ افغانی مالیه می گیرد. غیر از آن، کدام مالیه دیگر نمی پردازیم چونکه در کابل خانه یا زمین نداریم. اما طالبان از زمین ما در غزنی عشر و زکات جمع می کنند. در غزنی دهقان داریم که قبلاً یک سوم از حاصلات را برای ما می فرستاد، اما به دلیل خشک سالی های دوامدار در سه یا چهار سال اخیر کدام عایدی از زمین نداشتیم. پول هم نداشتیم که چاه عمیق برای آبیاری زمین حفر کنیم و باغ های میوه غرس کنیم.
در گذشته امید داشتم که پول کافی داشته باشم تا برای خانواده وسیله نقلیه (موتر) بخرم و همه ما با هم زندگی خوبی داشته باشیم. همیشه آرزو داشتم که پول برای خرید لباس، سفر و کمک به درس های فرزندان برادرم و خواهرم داشته باشم و بتوانم عروسی برادر کوچکم را برگزار کنم. اما حالا ما خانواده ی بزرگی هستیم که عاید کم دارد. اما ما هنوز نسبت به کسانی که در جاده ها می بینم وضعیت بهتری داریم. بعضی از کارگران تمام روز در روی جاده برای کار منتظر می مانند و بدون هیچ چیزی به خانه بر می گردند. ای کاش همه مردم در آسایش زندگی می کردند و ما هم می توانستیم روزی از شر همه این مشکلات خلاص شویم.
۲ .کارگری در لعل و سرجنگل: «کمپل را فروختم تا یک بالون گاز بخرم، اما پول کافی نبود»
ما یک خانواده هشت نفره در یک خانه گلی قدیمی زندگی میکنیم (خودم، همسرم، سه پسر، یک دختر، همسر پسرم و نوه ام). من از نوجوانی به عنوان کارگر و کشاورز کار می کردم. به همین دلیل تمام عمرم را در فقر گذرانده ام. فعلا دو پسرم همین کار را می کنند – آنها ۱۵ و ۱۷ ساله هستند. پسر بزرگم ۲۰ ساله است اما معلولیت دارد. در مواقع خوب دو پسرم ماهانه ۱۰ تا ۲۰ هزار افغانی درآمد داشتند و ما این پول را آرد، برنج و روغن می خریدیم. اما بیشتر اوقات دربدل یک وقت غذا کار می کنند. در روزهای بد، خانواده من گاهی مجبور به خوردن علف وحشی می شود.
من همچنان به عنوان کارگر روزمزد کار می کنم، به عنوان مثال، به مردم از کوه ها هیزم میاورم، اما فقط در بدل یک وقت غذا. مردم در بدل کار پول نمی دهند، وضعیت اقتصادی ما روز به روز بدتر می شود. اکثر مردم اینجا در فقر زندگی می کنند. بعضی ها حتی وضعیت بدتر از من دارند.
دو تا از فرزندانم به مکتب می رفتند، یک دختر و یک پسر. صنف هشتم و هفتم بودند. آنها اکنون کار نمی کنند زیرا کاری وجود ندارد. پسرم که نیمی از روز را در مکتب میگذراند، حتی دربدل یک وقت غذا هم نمیتواند کار نیمه وقت پیدا کند. هیچ کدام از ما کار نمی کنیم و درآمدی نداریم. زمستان است و سرک ها با برف بسته شده است.
پسرانم از یکی از دوستانم قرض گرفتند زیرا من و همسرم به ویروس کرونا مبتلا شده بودیم. آنها ۵۰۰۰۰ افغانی قرض گرفتند. ازین پول برای پرداخت فیس داکتر، رفت و آمد ، خریدن دوا و مقداری غذا استفاده کردیم. برای نجات جان خود مجبور شدیم پول قرض کنیم. من هنوز به دلیل کرونا نمی توانم درست نفس بکشم، و نه می توانم آن را درمان کنم. من به سختی می توانم غذای مورد نیاز خود را پیدا کنم.
من چیزی مانند گاو، گوسفند یا زمین ندارم که بتوان فروخت، بنابراین به دوستم گفتم که تا بهار آینده پولی را که ازش قرض گرفتم پرداخت نمی توانم. این پول خیلی زیاد است من و پسرانم نتوانسته ایم حتی یک افغانی به دست آوریم. آخرین باری که مقداری پول دریافت کردم بهار گذشته بود. پسرانم زمینی را به دهقانی گرفته بودند، اما حاصلات را یخ زد و چیزی به دست نیاوردند. بنابراین من پولی برای مصرف کردن ندارم و فقط به این فکر می کنم که چگونه این قرض را بپردازم.
قبل از این، من گاه گاهی پول قرض می کردم، اما هرگز بیش از ۶۰۰۰ افغانی نمی شد. کفشهای ما خیلی فرسوده است، اما پول نداریم، بنابراین مجبوریم کفشهای کهنه سوراخ شده خود را بپوشیم. کوشش کردم باز هم مقداری پول قرض کنم، اما مردم به من قرض نمی دهند ، چون میدانند که به زودی نمیتوانم پس بدهم.
ما اخیراً یک کمپل را به قیمت ۳۰۰ افغانی فروختیم، زیرا میخواستیم یک بالون گاز بخریم، اما بالون خیلی گران بود و نتوانستیم بخریم. ما تقریباً ۲۰ روز پیش از یک سازمان غیر دولتی کمک هایی دریافت کردیم: دو بوتل روغن یک لیتره، و دو کیلو لوبیا. این خیلی به ما کمک کرد.
امارت اسلامی از مردم میخواهد عشر پرداخت کنند، اما من پولی ندادهام چون چیزی ندارم.
قیمت همه چیز افزایش یافته است. مخصوصاً قیمت بلند روغن و آرد زندگی من را تحت تأثیر قرار داده است. قیمت یک بوجی آرد تقریباً ۳۰۰۰ افغانی است و یافتن آن اینجا آسان نیست. من واقعا از بابت زمستان در تشویشم. ای کاش می توانستم روزانه ۵۰ افغانی درآمد داشته باشم، اما اینجا هیچ کاری نیست. من حتی قادر به خرید روغن، برنج و آرد نیستم. من نگرانم که ممکن از گرسنگی بمیریم.
اخیراً نیم بوجی آرد خریدم اما هنوز نتوانسته ام پول آن را بپردازم. مدت زیادی است که میوه، سبزیجات و گوشت نخورده ام. بهترین غذای ما در حال حاضرکچالوی جوش داده است، اما بیشتر اوقات فقط نیم نان خشک می خوریم. در هفته آخر بیشتر کچالو و نان با آب جوش خوردیم.
هیچ برنامه ای برای آینده ندارم چون کار و درآمدی ندارم. امیدوارم کدام موسسه ای یا دولت یا افراد به ما پول بدهند، اما کسی برای ما در مورد کمک ها چیزی نگفته و نام ما را در لیست نگرفته اند.
خودم هرگز نتوانستم به کسی کمک کنم، زیرا همیشه فقیر بودم و پدر و پدرکلانهایم در شرایط مشابهی زندگی می کردند. گاهی اوقات مردم دربدل یک وقت غذا از من می خواهند تا از گوسفندانشان مراقبت کنم، وقتی این کار را انجام می دهم خوشحال می شوند. به طور کل، من از اینکه زنده و تقریباً صحتمند هستم شکرگزارم. افرادی هستند که در شرایط بدتر از من قرار دارند. از ۶۰ خانواده اینجا فقط چهار خانواده از نظر اقتصادی در وضعیت بهتر از ما هستند. در اینجا یتیمان، مردان پیر و زنان بیوه هستند که وضع بدتری دارند. افرادی هستند که بیمارند ولی پولی برای تداوی ندارند، بنابراین می میرند.
من قبلاً برای پس انداز پول و خرج کردن آن برای پسرانم تا مهارت یاد بگیرند، برنامه هایی داشتم، اما متأسفانه نتوانستم این کار را انجام دهم. کاش آنقدر پول میداشتم که غذای کافی بخورم و خانه بخرم. ای کاش می توانستم برای تحصیل فرزندانم پول خرج کنم و همه آنها را به مکتب بفرستم.
د کندهار ښار په کوڅو کې یو افغان پلورونکی چای څښي او پېرونکو ته سترګې په لار دی.انځور: جاوېد تنویر، د فرانسې خبري آژانس ۵ ډسمبر ۲۰۲۱
۳. په کندهار کې د کارخانې څښتن: « زه باید خپل کور او دوکان وپلورم، خو هیڅوک يې نه پېري».
موږ په دوو کورنیو کې نهه تنه ژوند کوو: د پلار او زوی کورنۍ – زما خپله کورنۍ یعنې زما مېرمن، زه، او زما پنځه ماشومان او زما مشر زوی او دهغه مېرمن. په وروستیو کې زموږ د کورنۍ جوړښت نه دی بدل شوی. موږ په دا وروستیو کې بیخي لږ وخت د جګړو له امله، له خپل زاړه کوره زما یوه بل کورته چې نوی مې جوړ کړی و، وکوچېدو.
زما دوه زامن خصوصي پوهنتون ته ځي، کشر زوی مې په یوه خصوصي ښوونځي کې دی او یو بل زوی او یوه لور مې په دولتي ښوونځي کې زده کړې کوي. مشر زوی مې زما سره په کارخانه کې کار کوي.
په عادی وختو کې زموږ اقتصاد ډېر ښه و، زما کارخانې په میاشت کې تر څلور لکو افغانیو ( د مرکې پرمهال ۵،۲۰۰ ډالر کیدل) پورې ګټلې، خو اوس زما کاروبار په ځوړ دی. لومړی خو مې کاروبار په سیمه کې د سختو جګړو له امله څو میاشتې ودرېد. ما حبوبات له هرات ولایت څخه راوړل، خو لار نا امنه وه. ځیني وختونه به له توکو ډک موټران له ۱۵ څخه تر ۲۰ ورځو په لار کې بند پاتېدل، چې دې کار به نرخونه ډېر لوړول. ځکه نو موږ د خپلې کارخانې کار ودراوه. د حکومت له نړېدو وروسته برېښنا نه وه. پخواني حکومت صنعتي پارک ته د ورځې لس ساعته برېښنا ورکوله. دا برېښنا يې موږ ته د لویو جنراتورونو په مټ برابروله او موږ به یې بیل حکومت ته ورکاوه. د طالبانو حکومت تر اوسه موږ ته هغه برېښنا نه ده راکړې.
کارخانه زما د عایداتو لومړنۍ سرچینه وه، ځکه نو ما تر یوې اوږدې مودې عاید نه درلود. په دا وروستیو کې ما وکولای شول چې له هرات څخه یو څه خام مواد ( حبوبات) په پور واخلم. حبوبات مې له پروسس کولو وروسته په کندهار ښار کې وپلورل او د هراتي سوداګر پور مې ورکړ.
کارخانه او د کارخانې ځمکه زما خپله ده. زه دوه کورونه او یوه هټۍ لرم. تر اوسه پورې دا شونې نه وه چې زه له کورو او هټۍ ګټه واخلم او یا يې په کرایه ورکړم، ځکه چې په کوم ښه کاروباري ځای کې نه دي. زه لږ نوره ځمکه هم لرم چې پسونه پکې ساتم. ما شاوخوا ۹۰ پسونه وپېرل . زه پسونه د کارخانې د خامو موادو په پاتیشونو ساتم. ما د پسونو څرولو ته یو تن ګومارلی دی. تېر کال چې مې پسونه چاغ ( مزي) کړل ، ښه ګټه يې وکړه، خو سږکال يې تر ګټې تاوان زیات شو.
پخوا مې له یوې موسسې پور اخیستی و، خو سږ مې پرې نه کړای شو. لکه ومې چې ویل، ما حبوبات هم په دا وروستیو کې په پور واخیستل، خو چې لږ څه پیسې مې پکې وګټلې، بیا مې خپل پور هم بېرته ورکړ.
زموږ په کورنۍ کې یواځې زه بانکي حساب لرم. بانکي حساب د یوه سوداګر له پاره چې پیسې په خوندي او ډاډمن ډول د هغه له لارې ولېږي ډېر اړین دی. د نا امنۍ له امله ته نشې کولای چې پیسې په جېب یا بکسه کې هر ځای ته یوسې. د نوي حکومت تر راتګ وړاندې ما د اړتیا له مخې هر وخت په بانک کې پیسې ساتلې او بېرته مې هم اخیستې، خو له هغه وروسته مې بیا دا کار نه دی کړی. که له زړه ووایم ،نو په بانک کې یوه افغانۍ هم نه لرم. هو، تېره اوونۍ ددې له پاره چې د هراتي سوداګر د نخودو پور بېرته ورکړم، صراف ته ورغلم چې پیسې هرات ته ور حواله کړم. هغه راته ویلی و چې پیسې باید د بانک له لارې ور ونه لېږم. زه فکر کوم چې بانکونه هم اوس پیسې نه لېږي.
نرخونو او اوضاع په ډېرو سیمو کې ډېر توپیر کړی دی. له پاکستان سره د کرښې په تړل کېدو، د موټرو د کرايي لوړېدا، د تېلو نرخونو او له بانکونو څخه په کمه کچه د پیسو د ایستلو محدودیت نرخونه لوړ کړي او بحران يې رامنځته کړی دی. ددې ټولو مانا داده چې سوداګر له بهره ډېر توکې نه شي راواردولی. د نرخونو د لوړېدا همدا لاملونه دي. همدا ډول کله چې سوداګر له بهر څخه کوم توکي پېري باید پیسې یې ورکړي، چې دوی يې نه لري.( پیسې يې په بانکو کې بندې دي).
د بېلګې په ډول، زه غواړم چې یو کور او هټۍ مې وپلورم، خو هيڅوک يې نه پېري. زما هټۍ په عادي حالاتو کې ۱۲،۰۰۰ امریکايي ډالره ارزښت درلود خو اوس يې څوک په ۷،۰۰۰ ډالره هم نه اخلي. یو کور مې ۹۰،۰۰۰ ډالره ارزي خو اوس یې په ۵۰،۰۰۰ ډالره نه شم خرڅولی. همدا کور مې د حکومت تر نړېدو مخکې په ۶۵،۰۰۰ ډالره وپلوره، پېرېدونکي ژمنه راسره وکړه چې پیسې به مې یوه میاشت وروسته راکوي، خو وطن طالبانو ونیو. یوه میاشت وروسته هغه راته وویل چې پیسې نه لري. هغه مې له ډېرو کلونو راهیسې پېژاند، ښه سړی دی. خو د کور له بېرته منلو پرته مې بله چاره نه درلوده.
موږ پخوا حکومت ته په هرو دریو میاشتو ( ربع ) کې مالیه ورکوله، خو په تېرو دوو دورو (ربعو) کې مو له دې امله چې هیڅ فعالیت مو نه و کړی، مالیه ورنه کړه. موږ حکومت ته یواځې داسې اظهار نامه ورکړه چې زموږ فعالیت صفر و. ډېرو سوداګرو به اظهار نامه له خپله ځانه چې زړه به يې غوښتل ډکوله او ددې له پاره چې لږه مالیه پرې راشي، بډې به یې ورکولې.اوسني حکومت تر اوسه زما څخه د مالیې غوښتنه نه ده کړې.
نژدې د ټولو توکو بیې ډېرې لوړې شوې دي، خو زه د تېلو نرخ تر ټولو ډېر اغېزمن کړی یم. زما موټر د ورځې له ۵۰۰- ۸۰۰ افغانیو لګښت لري. کله چې تېل ګران شول، ما خپل موټر ودراوه او په موټر سایکل ګرځېدم. اوس چې هوا سړه شوې، بېرته په موټر کې ګرځم. داسې ډېر کارونه شته چې زه يې د اقتصادي بېوسۍ له امله نشم کولی. زما زړه و، چې د کور چتونه سم وپسولم او د کور له پاره ښې پردې او ښکلې المارۍ واخلم، خو اوس يې نه شم اخیستلی. همدا ډول اړتیا ده چې کارخانه مې ترمیم شي، که دا کار ونه کړم زما ماشینان ښايي خراب شي، په تېره بیا که اورښت وشي. دا کار ۱۵،۰۰۰ ډالرغواړي، خو زه یې نه لرم. د ځینو لګښتونو کول لکه زما د زامنو د پوهنتون فیس مې مجبوري وه چې وريې کړم.
موږ هڅه کوو چې لګښتونه مو لږ کړو. ما مې زوی او نورو ماشومانو ته ویلي چې له ډېرو اړینو توکو پرته نور توکې د کور له پاره ونه پېري. موږ به غوښه ډېره خوړله، خو اوس مو تر ډېره د خوراکو له نوملړ څخه ایستلې ده. موږ به دوه ډوله خواړه پخول خو اوس یو ډول پخوو. مېرمنې ته مې ویلي دي چې خوړو ته لږ غوړي ور واچوي. پخوا مو وچه مېوه خوړه، اوس يې نه خورو، سره له دې چې تر پخوا ارزانه هم ده، ځکه چې زموږ هېواد سږ کال بهر ته د وچو مېوو په ګډون هيڅ شی نه لېږي او یا يې بېخي لږ لېږي. تر ټولو ښه خوراک چې زه یې خوښوم او پېرلی یې هم شم، غوښه ده، خو تر پخوا ډېره لږه پېرم.
په راتلونکې کې پلان لرم چې کارخانه وچلوم او په خپلوماشومانو ښې زده کړې وکړم. که کارخانه نه وي، نواقتصاد مې نه شم جوړولی. تېره اوونۍ مې چې یو څو پیسې ګټلې وې له هغو څخه مې د زامنو د پوهنتون فیس ورکړـ د یوه سمیسټر فیس يې ۵۰،۰۰۰ افغانۍ دی. همدا ډول مې د یوه زوی د خصوصي ښوونځي فیس ورکړ. مېرمن مې ناروغه ده، په اوونۍ کې باید هغه دوه ځله روغتون ته یوسم. د سبو په پېرلو او زما د کارخانې د کارمندانو په معاشونو مې هم پیسې مصرف شوې. د کارخانې له پاره مې یو څو پایپونه هم واخیستل. پخوا یو پایپ په ۱،۵۰۰ افغانۍ و، اوس مې په ۴،۵۰۰ افغانۍ رانیول.
له هراتي سوداګر پرته چې په پور يې حبوبات راکړل، تر اوسه بل چا مرسته نه ده راسره کړې، د هغه پورهم زه مرسته نه، بلکې کاروبار ګڼم. ما خپله لږ مرسته له غریبو کورنیو سره وکړه، هغوی ته مې پیسې ورکړې چې اوړه په واخلي.
د لږو پیسو له پاره ، لکه د خوراکي موادو او د ښوونځي د فیس له پاره له افغانیو کار اخلم، خو د لوی کاروبار له پاره لکه د حبوباتو پېرلو له پاره له پاکستانیو روپیو کار اخلم. د حبوباتو راکړه ورکړه په ټول هېواد کې په پاکستانیو روپیو ده. دا کاروبار یواځې اوس نه، پخوا هم په پاکستانیو کالدارو کېده.
زه باید د زده کړو، روغتیا او د کارخانې چلولو له پاره تل پیسې ولرم. د خدای شکر دی زه تر خپلو ټولو ګاونډیانو په وس کې ښه یم. ما په خپل کاروبار تر ۳۵۰،۰۰۰ ډالرو زیاته پانګونه کړې ده. اوس يې په ۱۰۰،۰۰۰ ډالرو هم نشم پلورلی. که ما په کارخانه او کاروبار پانګونه نه وای کړې، اوس یوه بل هېواد ته تللی شوم. له زړه درته وایم چې په هېواد کې نور کاروبار نشته.
۴ . تاجری در یکی از ولایات شمال: “هزینه های کلان ما مراسم خاکسپاری همسرم و خانه ام که بر اثر جنگ سوخت، بود.”
ما یک خانواده بزرگ هستیم. پنج دخترم با من زندگی می کنند. یکی از آنها بیوه است – شوهرش تقریباً هفت ماه پیش در یک حادثه در جایی که کار میکرد کشته شد – و او یک فرزند کوچک دارد. دو دختر دیگرم در کابل و دایکندی زندگی می کنند و در آنجا به عنوان قابله به کار و تحصیل می پردازند.
وضعیت اقتصادی خانواده من هیچ وقت خیلی خوب نبوده، ما همیشه سختی کشیده ایم. اما من همیشه سعی می نمایم تا پولی برای خرج غذا و تحصیل فرزندانم پیدا کنم . من برای امرار معاش، خرید و فروش هیزم و محصولاتی مانند پیاز و خربزه را انجام می دهم. فایده ای که از کار خرید و فروش میگیرم درآمد من است، اما هرگز زیاد نبوده است. دو دخترم با وجود اینکه در کنار درس کار می کنند، به سختی می توانند نیازهای خود را تامین کنند. یکی از دخترانم درپوهنتون تدریس می کرد تا فیس پوهنتونش را از این طریق پرداخت کند ، اما از نظر اقتصادی نمی توانست به من کمک کند.
قبل از نوروز وضعیت اقتصادی من بهتر بود، اما بعد از آن مجبور شدیم نقل مکان کنیم، زیرا چند ماه قبل از تصرف کشور توسط طالبان، خانه ما در جنگ بین طالبان و ارتش ملی سوخت. سپس همسراول من بیمار شد. او را نزد داکترهای مزار و کابل بردم، اما معالجات مؤثر واقع نشد و سرانجام درگذشت. هزینه های درمان و فاتحه بر وضعیت اقتصادی من سنگینی کرد.
سال خوبی نبود چون درآمد من به دلیل ناامنی و فقر عمومی کم شده و مرزها هم بسته شدند. سال های قبل نیز سالهای سختی بود، اما امسال بدتر بود. اگر من چیزی را به قیمت خوب بفروشم، می توانم تا ۵۰۰۰ افغانی درآمد داشته باشم، اما معمولاً فایده ای من حدود ۸۰۰ افغانی تا ۲۰۰۰ افغانی است. هفته گذشته با فروش چوب ۵۵۰۰ افغانی درآمد کسب کردم. کل درآمد من در ماه گذشته، به شمول آخرین عایدم، ۸۵۰۰ افغانی بود. من این پول را خرج خرید برنج، آرد و زغال برای زمستان کردم. قیمت یک بوجی آرد ۱۹۰۰ افغانی است. همچنان کاغذ و اسباب بازی برای فرزندانم خریدم، اما آنها به کتاب و لباس مکتب نیز نیاز دارند. مکاتب همه کتاب ها را نمی دهند، بنابراین ما مجبوریم آنها را از بازار بخریم.
دخترم در دایکندی پنج ماه است که معاش نگرفته است. معمولاً معاش او ۱۵۰۰۰ افغانی در ماه میبود. اوایل امسال، دو ماه معاش به او پرداخت شد، اما او آن را خرج خرید تکت طیاره کرد تا برای دیدن مادرش به خانه بیاید. دختر دیگر من در کابل معاش خود را دریافت کرده است، اما تنها ۷۰۰۰ افغانی است.
سه نفر در خانواده من حساب بانکی دارند، من و دو دخترم. من حساب بانکی باز کردم تا بتوانم برای مالهایی که به کابل می فرستم پول دریافت کنم، اما تا کنون فقط یک بار، تقریبا یک سال پیش، از آن استفاده کرده ام. من در حال حاضر هیچ پولی در حساب خود ندارم. دخترانم از حساب های بانکی شان برای دریافت معاش استفاده می کنند، اما یکی شان در دایکندی مدت هاست که معاش دریافت نکرده است، به همین دلیل گاهی اوقات به حساب او پول می فرستم.
من هیچ پولی از خارج دریافت نکرده ام. اقاربم در ایران هستند، اما آنها به سختی می توانند هزینه های خود شان را تامین کنند.
ما بجز یک خانه و یک موتر سایکل هیچ چیز دیگری نداریم. خانواده من درولسوالی یکاولنگ ولایت بامیان زمینی دارد که متعلق به پدرم بود. بخشی از آن غصب شده است، فقط یک قطعه کوچک از آن هنوز موجود است که کاکایم از آن استفاده می کند. میراث باقی مانده از پدرم هنوز بین خواهر و برادرم تقسیم نشده است. اما حتی اگر آن را تقسیم کنیم، فقط یک قطعه کوچک دریافت می کنم. من ۳۲ خواهر و برادر دارم اما هنوز برای بازپس گیری زمین خود تلاش نکرده ایم زیرا همه ما در مکان های مختلفی زندگی میکنیم.
قبل از بهار، ما یک گاو داشتیم اما مجبور شدیم آن را بفروشیم. ما آن را به قیمت ۲۷۰۰۰ افغانی فروختیم. من همچنین یک قطعه زمین را در بغلان به قیمت ۲۸۰۰۰۰ افغانی فروختم. مجبور شدم آن را بفروشم تا قرض های قبلی ام را پرداخت کنم. اما پس از آن باز هم مجبور شدم قرض بگیرم تا مصارف معالجه و تشییع جنازه همسرم را تکافو کند و همچنان چیزهایی که مجبور بودم برای خانه ام بخرم، مانند کمپل، ظرف، فرش و بالشت، زیرا همه چیز در آتش از بین رفته بود. من همه چیز را یکباره نخریدم، فقط زمانی که مقداری پول بعد از خرید مواد غذایی باقی می ماند، می خریدم.
من اکنون مجموعاً ۱۳۰۰۰۰ افغانی از کاکا، دوستان و دامادم قرضدار هستم. من آن را صرف معالجه همسرم و هزینه های خانه کردم.
می خواستم دوباره یک گاو یا گوسفند بخرم، اما نتوانستم. همچنان تصمیم داشتم زمینی بخرم برای اینکه یک فارم درست کنم یا یک موتر بخرم تا بتوانم با کار کردن در بخش ترانسپورت درآمدی داشته باشم، اما پول هیچ کدام از اینها را ندارم و به سختی می توانم غذا بخرم. دعا می کنم که وضعیت افغانستان بهتر شود و پسران و دخترانم بتوانند تحصیلات عالی خود را ادامه دهند و فارغ التحصیل شوند و کار پیدا کنند و درآمد بهتری داشته باشند. تمام امیدم به آنهاست.
همه چیز قیمت شده است. در هر خانواده همه، از جمله کودکان، نگران افزایش قیمت ها هستند. قبلاً روزی دو یا سه بار دیگ می کردیم اما حالا فقط یکبار. کوشش می کنیم از روغن، چای، صابون و سوخت کمتر استفاده کنیم. ما کمتر نان و غذا می خوریم و گوشت خریده نمیتوانیم. به خصوص قیمت روغن و آرد زندگی همه را تحت تاثیر قرار داده است زیرا اینها نیازهای اولیه هر خانواده است.
ما هنوز هم میتوانیم سبزیجات بخوریم زیرا آنها را در باغ خود کشت کرده ام، اما به ندرت گوشت میخوریم، زیرا خیلی قیمت است. ما درختان میوه داریم و گاهی برای فرزندانم از بازار میوه هم می خرم. بهترین غذایی که هفته گذشته خوردیم برنج، لوبیا، زردک، گلپی، کچالو و شلغم بود.
یک ماه پیش مقداری کمک از سازمان غذایی جهان – یک بوجی آرد – دریافت کردیم. قبل از آن، هفت یا هشت ماه پیش، ۶۷۰۰ افغانی از همان سازمان دریافت کردم. از آن زمان تاکنون هیچ کمک دیگری دریافت نکرده ام.
اخیراً خودم به دو مرد کمک کردم. زمانیکه مصروف قطع درختان باغی بودیم تا چوب های آن را در بازار بفروشیم، دو مرد آمدند و شاخه ها را خواستند. دیدم واقعاً فقیر هستند، به آنها مقدار آنرا دادم. یکی از آنها حدود ۶۰ سال داشت و دیگری مردی بود جوان. در گذشته من گاهی اوقات به مردم کمک می کردم. به عنوان مثال من خربزه، تربوز و سبزیجات باغم را به افرادی که به آنها نیاز داشتند می دادم.
من هیچ مالیاتی نپرداخته ام، اما طالبان از زمینداران عشرجمع آوری میکنند. مدتهاست که آنها در منطقه ما هستند. در دو سال گذشته مجبور بودیم به نوبت در منطقه خود به آنها غذا بدهیم. این موضوع تا یک ماه پیش ادامه داشت.
هر انسانی امیدوار است که پولی برای خوردن بهترین غذا، پوشیدن بهترین لباس و سفر به مکان های مختلف داشته باشد. بعد از غذا و سرپناه، امید من این است که پولی برای تحصیل فرزندانم داشته باشم. و مشاغل دیگر هم بیابم تا درآمد بهتری تامین کرده بتوانم. وقتی مردم منطقه خود را می بینم، فکر می کنم وضعیت من بهتر از ۷۰ درصد سایر افرادی است که در اینجا زندگی می کنند.
اگر امنیت وجود داشته باشد، می توانیم کارهای زیادی برای کسب درآمد بیشتر انجام دهیم. مردم نیز تحت تأثیر ویروس کرونا هستند، آنها از طب سنتی برای تداوی خود استفاده می کنند. ما هنوز در منطقه خود به واکسن دسترسی نداریم، بنابراین باید درد کرونا را تحمل کنیم.
خشکسالی امسال و نبود مشتری در بازارها واقعاً دهقانان را تحت تأثیر قرار داد. آنها برای بهبود محصول در زمین خود مصرف زیادی کردند، اما در نهایت کمتر از هزینه هایشان درآمد کسب کردند. همچنان تولیدات داخلی ارزانتر از واردات خارجی است بطور مثال برنج وارداتی قیمت تر از برنج افغانستان است.
۵ . د خلیج پخوانی کارګر، اوس په زرمت کې کروندګر : “زه نه پوهیدم چې یوه ورځ به هرڅه خراب شي او پای ته به ورسیږي”.
زموږ په کورنۍ کې ۱۳ کسان دي: زه پخپله زما میرمن، زما مشر زوی د هغه میرمن او دوه ماشومان، درې نور زامن چې دوه یې په دولتي ښوونځي کې او یو بل یې دولتی پوهنتون کی زده کړې کوي ، درې لوڼې او زما خور چې کونډه ده. زموږ په کورنۍ کې ډیر بدلون نه دی راغلی. یوازې تیر کال، زما یو ورور چې زموږ سره اوسېده، ځکه چې ماشومان یې لوی شوي وو، په کور کې کافي ځای نه و او دغه راز اقتصادي ستونزې هم وې، پکتیکا ته ولاړ او هلته یې کوچنی کاروبار پیل کړ. اوس یې اقتصادي وضعیت ښه دی.
د کورونا وبا او له محدودیتونو مخکې زموږ اقتصادي وضعیت ډیر ښه و. ما په سعودي عربستان کې د ټکسي چلوونکي په توګه کار کاوه او پیسې مې کور ته لیږلې. زوی مې ښوونکی و او معاش یې اخیست. زه نه پوهیدم چې یوه ورځ به هرڅه خراب شي او پای ته به ورسیږي.
دوه کاله وړاندې زه د رخصتۍ لپاره کور ته راغلم. لومړی، د کورونا وبا له امله د سفر محدودیتونه وو. بیا د هیواد په ټولو ولسوالیو کې جګړې وشوې او بالاخره پخوانی حکومت راوپرځېد، او زما ویزه ختمه شوه. په داسې حال کې چې زه په کور کې وم، ما یو څه ځمکه د کر له پاره اجاره کړه. خپله مې یوه کوچنۍ ټوټه ځمکه درلوده چې غنم، پیاز او روميان مې پرې کرل. غنم مې د کورنۍ اړتیا له پاره و، پیاز او روميان مې پلورل.
زما درې زامن په زده کړو بوخت وو، خو دا مهال یوازې دوه واړه ماشومان ښوونځي ته ځي ځکه پوهنتون لا هم تړلی دی. زموږ په سیمه کې د نجونو کوم ښوونځی نشته چې خپلې لوڼې ورته ولیږم. زما دوه لمسیان لا تر اوسه ډیر کوچني دي چې ښوونځي ته ولاړ شي. دوی د کلي جومات ته ځي او د کلي ملا ورته درس ورکوي.
دریو ځوانو زامنو به مې له ښوونځي او پوهنتون څخه له راستنېدو وروسته، ماسپښین په کرونده کې کار کاوه. دا پخپله یو کاروبار و. روميان خورا ښه پلورل کیدل. نورو غوښتل چې زه له دوی سره کار وکړم او شریک شم. حتی تېر کال چې کورونا خپره وه، د ټرانزیټ لارې لاهم خلاصې وې او ډیرئ سوداګر د کروندګرو څخه په ښه نرخ پیرلو ته راتلل. د دې سیمو ټول تولیدات پاکستان ته تلل. ژوند ښه و.
بیا د طالبانو له راتګ سره پولې او ترانزیتي لارې وتړل شوې. اوس داسې سوداګر نشته چې څه واخلي او د بزګرانو ډېر حاصلات خراب شوي دي. د بېلګې په توګه، تېر کال موږ اووه کیلو پیاز په ۲۰۰ پاکستانیو کلدارو هغه مهال پلورل، خو په تېرو څو میاشتو کې په تېره بیا د طالبانو په لاس د ولسوالۍ له سقوط وروسته سوداګرو اووه کیلو پیاز په ۵۰ کلدارو هم نه پېرل.
سږ کال مې د وچکالۍ له امله د اجاری لپاره کومه ځمکه ونه موندله. اوس هیڅوک نه غواړي خپله ځمکه شریکه کړي ځکه چې اصلاً کافي عاید نه شته. موږ خپله ځمکه لرو، مګر للمه ده او موږ نشو کولی د ژورو څاګانو کیندل او یا د پمپ لپاره د لمریزې برېښنا دَړې ولګوو او که اوبه په پیسو رانیسو، د ځمکې عاید به لګښتونو ته بس نه شي. پخوا به د اوبو کانالونه وو، چې ځمکې به یې خړوبولې، خو له څو کلونو راهیسې وچ شوي دي.
د سعودي ویزې له لاسه ورکول مې کورنۍ ته ترټولو لوی ګوزار و. کله چې افغانستان ته راستون شوم، د کار موندلو لپاره مې ډېرې هڅې وکړې، خو بریالی نه شوم. دلته هیڅ کار نه پیدا کیږی. یوازې زما زوی چې ښوونکی دی اوس هم کار کوي، خو له څلورو میاشتو یې معاش نه دی ترلاسه کړی. پخوا به مو د هغه له معاش سره یو څه ګوزاره کوله، خو اوس ژوند سخت شوی دی.
ما له څو میاشتو راهیسی کار نه دی کړی. زه نه پوهیږم څه وکړم. موږ په کور کې هیڅ نه لرو، حتی وچه ډوډۍ او چای په ډیره خوارۍ مومو. زه باید پیسې پور کړم، مګر د وچکالۍ له امله هیڅوک موږ ته پور نه راکوي. موږ ټول دا ستونزې لرو، مګر زه باید داسې څوک پیدا کړم چې زما د کورنۍ او ماشومانو لپاره پیسې په پور را کړی . زه یوازې هغه څه پېرم چې کور کې ورته ډیره اړتیا وي. ژمی را روان دی، خو بیې ډېرې لوړې شوی دي. که موږ یو شی واخلو، بل نشو اخستلي. ځینې وختونه له دوکاندارانو څخه پور اخلم.
تیره اوونۍ، ما ۱۲۰۰۰ پاکستانۍ روپۍ پور کړې. په تیرو شپږو میاشتو کې ما له خپلو ملګرو څخه مجموعاً ۳۸۰۰۰۰ پاکستانۍ کلدارې په پور اخیستي دي. او تراوسه مي هیڅ شی بیرته نه دی ورکړی. د پیسو پورولو ته مې ځکه اړتیا شوه چې په کورنۍ کي مې ناروغ درلود. لومړی مې څو څو ځله دولتي کلینیک ته مراجعه وکړه ، خو هلته درمل او سم تشخیص نه و، نو اړ شوم چی شخصي کلینیک ته یې بوځم. د ډاکټر فیس او د درملو لګښت شل زره پاکستانۍ کلدارې شوې، چې زما لپاره ډیرې زیاتې وې. لاهم اړتیا ده چې ډاکټر ته یې بوځم، مګر زه پیسې نه لرم. زه نه پوهیږم څه وکړم.
په مجموع کې، ما ۱۰۰۰۰۰پاکستانۍ کلداری په طبي درملنه او پاتې په لرګیو او خوراکي توکو لکه اوړو، وریجو او حبوباتو لګولې دي. موږ یوه لویه کورنۍ یو. زه نارامه یم ځکه چې ما ټولې پیسې مصرف کړې، کومی چې ما خوندي کړې وي او زه نه پوهیږم چې څنګه خپل پورونه بېرته ورکړم. زه به نور څومره پور اخلم، په داسې حال کې چې ډیرئ خلک د پور ورکولو لپاره پیسې نلري. موږ ټول په یوه ناوړه وضعیت کې یو. موږ حتی په یوه ورځ کې ۱۰۰ افغانۍ نه شو ګټلی.
فکر مې کاوه چې د پیازو په پلورلو به وکولای شم چې پور بېرته ادا کړم، خو له بده مرغه خبره سرچپه شوه. ما ډیر لږ وپلورل او پاتې نور خراب شول ځکه چې هیڅوک یې نه اخلي. په اخر کې ، ما حتی هغه پیسې هم بیرته ترلاسه نه کړای شوې چې په کر او اوبولو مې لګولې وې.
پخوا به جګړې او بدبختۍ وې، نو کله چې طالبان راغلل، موږ وویل: لږ تر لږه خو جګړه ختمه شوه او حالات به ښه شي، خو اوس به مو فقر، لوږه او بېکاري وژني.
زما وروڼه سوداګري کوي، مګر دوی جلا اوسي. هرڅوک غواړي چې د ځان او خپلې کورنۍ لپاره کار وکړي. زه او زما زامن هڅه کوو چې هر ډول کار ومومو، خو موندل یې ډېر ګران دي. پخوا به سوداګرو د ورځې کاریګر ته له ۳۰۰ تر ۵۰۰ پاکستانۍ کلدارې ورکولې ، اوس یوازې ۱۵۰ کلدارې ورکوي، هغه هم نه پیدا کیږي. په تیرو کلونو کې به د حاصلاتو پر مهال، کارګران په ګرانه موندل کیدل، ځکه چې هر چا یو څه درلودل چی ویې کړي. مګر سږ کال ټول وزګار دي.
په دې وروستیو کې مې چې کله پیسو ته بیړنۍ ته اړتیا شوه او هیڅوک چمتو نه و چې پور راکړي، اړ شوم چي خپل موټرسایکل خورا ارزان وپلورم، که څه هم ما ورته اړتیا درلوده – ځکه چې په کلیوالي سیمو کې کله چې یو څوک ناروغ شي، نو ټرانسپورټ ته اړتیا پرېوځي چې کلینیک ته ورسول شي. ما موټرسایکل په ۶۰۰۰۰ پاکستانیو کلدارو اخیستی و، خو په ۲۵۰۰۰ کلدارو مې وپلوره.
ما په دې وروستیو کې له یوه ګاونډی سره مرسته وکړه. هغه ته مې شاوخوا ۳۰۰۰ پاکستانۍ کلداری نغدې ور کړي. هغه پیسو ته اړتیا درلوده چې خپل ماشوم ډاکټر ته بوځي. پخوا به مې هم کله نا کله ورسره مرسته کوله. هغه ته مې له خپلې ځمکی هم څه توکي ورکول، لکه پیاز ،کچالو او داسی نور. مرسته ښه ده چې يو څوک یې له یو چا سره وکړي، که څوک کړای شي نو تر خپله وسه دې له هغوی سره چې ریښتیا ورته اړتیا لري، مرسته کوي. زموږ دین هم وایي چی د بیوزلو لاسنیوی ثواب لري.
طالبانو له هغوی نه چې د لمریزې برېښنا دَړې یې لګولې او څاروي لري د مالیاتو غوښتنه کړې ده. څوک چې د کرنې لپاره د لمریزې برېښنا دَړې کاروي، باید په کال کې د یوه لمریز برېښنایي سیستم یا سولر پر سر ۱۰۰۰ افغانۍ ورکړي. دوی له بزګرانو او نورو خلکو څخه هم عشر راټول کړی دی. ما هم د پیازو د کرلو پرمهال هغوی ته عشر ورکړی، که څه هم په لومړي ځل می انکار وکړ، مګر دوی څو ځله غوښتنه وکړه چی باید عشر ور کړم، او بالاخره اړ شوم د پیازو او رومیانو عشر می ورکړ.
پروسږکال د کورونا وبا په ترڅ کې بیې خورا لوړې شوې وې، مګر بیا بېرته عادي حالت ته راوګرځېدې. بیا کله چې د وارداتو لارې بندې شوې او پخوانی حکومت ړنګ شو، بیې نورې هم لوړې شوې او تر اوسه بېرته عادي حالت ته نه دي راغلي. د یوې کڅوړې اوړو بیه ۱۲۰۰ افغانۍ وه. تېر کال د کورونا له امله ۱۷۰۰ افغانیو ته پورته شوه، اوس ۲۳۰۰ افغانۍ ده.
د ١٦ ليتره غوړيو بيه ١٤٠٠ افغانۍ وه، اوس ٢٥٠٠ افغانۍ ده. یوه بورۍ وريجې ۱۶۰۰ افغانۍ وه، اوس ۲۴۰۰ افغانۍ ده. پخوا د يو ليتر تېلو بيه ٣٥ افغانۍ وه، اوس ٨٠ افغانۍ کېږي، د ګازو بيه ١٠٠ افغانۍ ته رسېدلې ده. غریب خلک دا پیسې له کومه کړي؟
پخوا به مو ۱۶ لیتره غوړي اخیستل، خو اوس یو لیتر غوړي اخلو، ځکه چی ډېر ګران دي او توان یې نه لرو. موږ هم د پخوا پرتله لږ خورو. پخوا به مو په ورځ کې درې څلور وخته ډوډۍ خوړله او د ماسپښین په وروستیو کې به مو ډوډۍ خوړله، خو اوس یې تش دوه ځلې خورو. ځینې وختونه د ماښامنۍ ډوډۍ وس نه لرو ځکه چې د پخلي غوړ نه وي او یوازې وچه ډوډۍ لرو. د اوړو، غوړیو، ګازو، بورې او پټرولو بیې خورا لوړې دي او دا هغه څه دي چې هره کورنۍ ورته اړتیا لري.
موږ د سبو پېرلو ته اړ نه یو ځکه چې پر خپلو ځمکو یې کرو یا کولی شو له خپلو کلیوالو یې ترلاسه کړو. ما به مېوه چې کله ارزانېده، پېرله، خو اوس ګرانه ده او موږ یې نشو چمتو کولی. موږ په تېرو دوو اوونیو کې هېڅ مېوه نه درلوده. په تېرو څو کلونو کې به موږ په ژمي کې لاندی کاوه او وچه غوښه به مو خوړه او په اوونۍ کې به مو غوښه درلوده ، خو اوس په دوو میاشتو کې یو ځل هم غوښه نه شو خوړلای. تېره اوونۍ موږ ډېرې وریجې او کلا چوش درلود (د تروو ښوروا له ماتې ډوډۍ سره) تر ټولو غوره خواړه چې موږ یې اوس لرو وريجې او لوبیا دي.
موږ به ژمي ته او په دوو اخترونو کې جامې رانیولې، خو اوس شاوخوا یو کال کېږي چې جامې مو نه دي اخیستي. موږ باید په خپل کور کې یوه کوټه ترمیم کړو، خو پیسې نه لرو. همدارنګه، موږ په کور کي د درد درمل، ډیر کاروو، اوس خورا ګران دي. او نور یې نه شو اخیستلی.
پیسې چې مو درلودې پر روغتیا ساتنه ولګېدې، او لاهم په کورنۍ کې یو ناروغ لرو. موږ مجبور یو چې بیا بیا یې ډاکټر ته بوځو. اوس زما زامن ښوونځي ته نه ځي. ځکه موږ چمتو نه یو. اقتصادی وضعیت ښه نه دی. او موږ پیسې نه لرو.
په زرمت کې ټوله راکړه ورکړه په پاکستانیو کلدارو کېږي. دا ځکه چې د دې سیمې ډیرئ خلک په پاکستان کې اوسي یا یې خپلوان هلته دي. کله چې راستنېږي نو پاکستانۍ کلدارې ورسره راوړي. هغه خلک چې په سعودي کې کار کوي هم کله چې کور ته راشي خپلې پیسې په پاکستانیو روپیو بدلوي. ټول سوداګر د کروندګرو څخه محصولات په کلدارو پېري. که یو هټیوال پاکستانۍ کلدارې وا نه خلی ، کاروبار نه شي کولای. دلته خلک دومره افغانۍ نه کاروي. یوازې د پکتیا په مرکز کې افغانۍ کارول کیږي. د پخواني حکومت پر مهال مرکز ګردیز کې پر نورو اسعارو بندیز لګول شوی و، او که چا کارولې نو جریمه کېده، خو د طالبانو په راتګ سره د کلدارو استعمال زیات شوی دی.
د راتلونکي له پاره زما پلانونه دا دي چې یوه هټۍ پرانیزم. د سعودي عربستان ځینو ملګرو ژمنه را سره کړي چې یو څه پیسې په پور راکړي. او زه غواړم د خپل زوی لپاره یوه کراچۍ واخلم چې بازار کې کار پرې وکړي. زه ډېر پلانونه لرم خو پیسې نه شته چې عملي یې کړم. اوس فکر کوم چې باید په ګردېز ښار کې د سړک د سر د پلورونکي په توګه کار وکړم، غواړم دستکشې، جورابې، ماسکونه او دغه ډول څيزونه وپلورم. په کلي کې کار نشته. هوا سړه ده او ژوند سخت دی. ما هیڅکله فکر نه کاوه چې یوه ورځ به د سړک پر سر کار کوم، مګر زه باید د خپلې کورنۍ لپاره خواړه پیدا کړم. او زه نور د بزګر په توګه د کار انرژي نلرم.
فکر کوم چې زموږ وضعیت د نورو خلکو پرتله ښه دی. ځینې خلک د خوړو لپاره هیڅ نه لري او د ناروغ پیسې ورسره نه شته. دوی یوازې وچه ډوډۍ خوري. ځینې خلک حتی په خپل کور کې اوړه یا ډوډۍ نه لري، یا یې په اوونیو پخلی نه وي کړی دا ځکه چې د پخلي لپاره هیڅ نه لري. ځینې په سړو کورونو یا حتی په داسی کورونو کې ژوند کوي چی چت نه لری. پرون د یوه ګاونډي شپږ میاشتنۍ کوچنۍ مړه شوه، ځکه چې هوا ډېره سړه ده، کومه کوټه کی چی دوي ویدېدل ډېره سړه وه. ژمی دی او ناروغۍ ډېرې شوې دي. خلک د ځان تودولو له پاره لرګي نه لري.
په ژوندانه کې د هر څه له پاره د پیسو درلودل مهم دي، خو تر ټولو مهمه دا ده چې ناروغ ډاکټر ته ورسول شي. که پیسې و نه لرئ ښایي خواړه یا نور توکي ترلاسه کړای شئ، مګر ډاکټر پرته له پیسو معاینه او درمل نه در کوي. دویم دا چې هر یو باید دې ته هم ځیر وي چې یوه ورځ یې له کورنۍ څخه څوک مري نو باید د تدفین او جنازی پیسې ولري.
بیاکتنې:
دا مقاله په وروستي ځل تازه شوې وه ۷ جدی / مرغومی ۱۴۰۰