در سالهای اخیر جرایم در افغانستان، به ویژه در کابل، افزایش یافته است. به نظر می رسد با افزایش جمعیت در این شهر، همراه با کاهش فرصتهای اقتصادی، تعداد زیادی از مردم را مجبور نموده که برای زنده ماندن دست به کارهای خلاف و غیر قانونی بزند. علاوه بر این، فعالیت گروههای جنایتکاران مسلح- با پشتوانه سیاسی که از سال ۱۳۸۰ بدینسو در شهر کابل و اطراف آن حضور دارند، به شکل گستاخانه رشد نموده است. کابل، به شکل کاملاً ملموس و چشمگیر، اهمیت امنیت نسبی خویش، به استثنی موارد تکراری تنش های سیاسی، که گاهی اوقات توسط ناظران مورد بحث قرار می گرفت، را از دست داده است. آنها گفته اند، چنین امنیتی برای شهرهای بزرگ با چنین مشکلات اقتصادی و اجتماعی و در یک کشور جنگ زده و به شدت مسلح، استثنائی می باشد. امروزه، جنایت و تشکیل باندهای جرمی بزرگترین تهدید و نگرانی اکثر باشندگان این شهر است. در اولین قسمت از گزارش دو بخشی، فابریزو فوشینی، پژوهشگر شبکه تحلیلگران افغانستان، به منشأ و ریشههای شبکههای جرمی کابل پرداخته است.
چکیده
- کابل در هفتهها و ماههای اخیر شاهد افزایش جرم بوده و پولیس از افزایش ۴۰ درصدی جرایم در طی یک دوره دو هفتهای در زمستان و برخی اقدامات بیرحمانهای که مردم را دچار شوک کرده است، به ثبت رسانیده است (برای جزئیات بیشتر بخش دوم این گزارش در مورد موج جنایت را اینجا مشاهده کنید)
- از نظر تاریخی کابل علی رغم فقر و منازعات از سابقه کمتر جرایم برخور دار است
- سابقه باندهای مافیایی امروزی را می توان در شخصیت های قبل از جنگ “عیار” روستایی و ” کاکه” شهری مشاهده نمود
- در جریان جنگ های داخلی بعضی از احزاب مجاهدین در چپاول و زورگیری دست داشتند
- پس از سرنگونی طالبان جرم و جنایت با سرازیر شدن کمکهای خارجی و بهبود وضعیت امنیتی افزایش یافته است
- رکود اقتصادی، افزایش بیکاری و گسترش جمعیت در کابل که نتیجه مهاجرتهای داخلی از دهات به شهر، بیجاشدگان بر اثر منازعات و بازگشت مهاجرین همه به تغییرات پی یهم اجتماعی و رشد موجی از جرم و جنایت کمک می کنند
- تغییر الگوها در رفتار اجتماعی جوانان، از جمله گرایش های گانکسترها، یک عامل دیگر می باشد
- به صورت عموم پولیس کابل غیر موثر بوده، زیرا باند های جرمی جسورتر و بی رحمتر شده اند (در بخش دوم بیشتر به واکنش پولیس پرداخته شده است)
جرم و جنایت سالها بر کابل سایه افکنده است، اما سال ۱۳۹۹ به بدترین شکل ممکن آغاز گردید. تبدیل سال با موجی از خشونتهای آشکار همراه بوده است: مطابق به گزارش روزنامه هشت صبح، هفته آخر سال ۱۳۸۸ و هفته اول سال ۱۳۹۹ در مجموع ۷۰ قضیه جرمی توسط پولیس ثبت گردیده است، در حالیکه این رقم به طور متوسط ۱۰۰ مورد در ماه بوده است. اخیراً فعالان شبکههای اجتماعی در اعتراض به بدتر شدن وضعیت امنیتی در پایتخت کمپاینی تحت عنوان ” کابل امن نیست” را آغاز کرده اند .
پایتخت افغانستان هم به دلیل قتل های هدفمند مبدل به حملات با انگیزه جنائی و هم موج عظیمی از جرایم که زندگی همه شهروندان را تحت تاثیر قرار داده، گرفتار است، همانطور که وقایع چند هفته گذشته به وضوح نشان می دهد. بتاریخ ۱۴ جدی سال ۱۳۹۸ علی سینا ظفری، دانشجوی دانشگاه آمریکائی افغانستان(AUAF)، در نزدیکی خانه اش در دشت برچی، غرب کابل به ضرب چاقو کشته شد. دزدان به او نزدیک شده و تلاش نمودند تلفن، پول و لپ تاپ او را بدزدند. هنگامیکه او سعی نمود لپ تاپ خود را نگه دارد، او را کشتند . مرگ بیموجب یک جوان روشن که سخت تلاش می نموده تا هزینه تحصیلات خود را بپردازد به نقطه وحدت میان اکثر شهروندان کابل مبدل گردیده است و به کمپاینی که توسط دانشجویان دانشگاه آمریکائی افغانستان (AUAF) آغاز گردیده پیوستند.
یک روز پس از قتل ظفری، شام پنجم ماه جدی، کارمندان امنیت ملی به خانهای در منطقه خیرخانه واقع شمال کابل حمله کردند. عبدالستار غوربندی، یک قوماندان سرشناس ملیشه از ولایت پروان، و از فرماندهان پیشین حزب جمعیت اسلامی که اخیراً از انتخاب مجدد اشرف غنی حمایت و ملیشه هایش را در زادگاهش، دره غوربند، برای جنگ به پشتیبانی دولت بسیج نموده بود، همراه چهار تن از اقارب و میزبان اش در درگیری با امنیت ملی کشته شد. رئیس جمهور غنی دستور بررسی حمله را صادر کرد؛ یک هیئت پارلمانی نیز برای تحقیق موضوع تعین شده است – گفته می شود غوربندی به دلیل داشتن گروه مسلح غیرقانونی و اتهام جرایم مختلف مانند قتل و غصب زمین مورد حمله قرار گرفته است.
در روز های پسین رسانههای افغانی و بین الملللی موضوع جرایم کابل را میان موارد دوامدار جنایات وحشیانه تحت پوشش قرار داده اند (بتاریخ ۱۸ جدی ۱۳۹۸استاد دانشگاه کابل در روز روشن توسط سارقین مورد اصابت گلوله قرار گرفته و نزدیک بود کشته شود، و بتاریخ ۲۹ جدی چهار عضو یک خانواده، شامل زنان و کودکان، باز هم در غرب کابل به طرز فجیعی به قتل رسیدند). در سرمقاله شماره ۸ جدی روزنامه ماندگار، این شهر “مرگبارترین پایتخت جهان” عنوان شده است. از نظر آماری ممکن درست نباشد، اما نسبت به یک دهه قبل با امنیت نسبی که شهر داشت فاصله زیادی داریم. شبکه تحلیلگران افغانستان نگاهی به منشاء این مسئله می اندازد.
نیاکان گمشده: کاکه و عیار
قبل از پرداختن به باندهای جرمی کابل، باید یک مسیر انحراف تاریخی را مرور و مشاهده کنیم که چه تغییراتی طی دوره های مختلف در شهر صورت گرفته است.
کابل در نیمه قرن بیستم، شهری با جمعیت کمتر از نیم میلیون، میزان بسیار پائین جرایم داشت، چیزی که در گزارشهای شهروندان غربی ازین کشور در همان زمان تایید شده است. حتی در آن زمان، شهر کابل شاهد مهاجرت سریع مردم از ولایات همجوار بود که باعث افزایش جمعیت به ۶۰۰۰۰۰ در دهه ۱۳۵۰ گردید. آنهایی که جدیداً وارد کابل می شوند مطابق به موقف اجتماعی خود سریع با جامعه مدغم و یا هم در حاشیههای شهر کابل باقی می مانند. فرهنگ شهری کابل در مقایسه با روش های سطح پایین روستایی غالب بر تعاملات اجتماعی است.
حتی در آن زمان، دنیای تبهکاران کابل متفاوت تر بود که آن را از دیگر نقاط شهر متمایز می ساخت. کاکه، (مرد با افتخار) در آن وقت نوع خاصی از شخصیت اجتماعی در کابل بود. و رفتار او کاملاً مقید با \هنجارهای اخلاقی-اجتماعی جامعه بود که دیگران را نیز مقید به رعایت آن می نمود، و در مقابل رقیبان و متخلفین معمولا از خشونت کار می گرفت. شخص کاکه از یک محله ای کوچک (معمولا از چند کوچه بیشتر نبود) مراقبت می نمود و باشندگان آن محل را در موقع نیاز کمک و یاری رسانیده و درعین زمان ادعا بر کنترول فعالیت های غیرقانونی در منطقه را داشت. (درباره ارزشها و دستورالعملهای رایج میان کاکههای کابل قبل از جنگ در رمان کوتاه اکرم عثمان، بنام مرد ها را قول است اشاره شده است).
کاکهها هیچ گاهی پدیدهای مختص به کابل نبوده، بلکه در جوامع محلی شخصیت های مشابه در اکثر بزرگ شهرهای منطقه از پای لوچ قندهار تا لوتی تهران حضور داشتند.
برخی از دانشمندان ریشه و ارزشهای نمادین را که این گروه از مردم به ایده ی فتوا و جوانمردی،یک نوع آرمان از جوانمردی معنوی است، جستجو کرده اند که رابطه نزدیک به اخوان صوفیه دارد و پس از پایان خلافتها در بسیاری از مناطق شهری جهان اسلام توسعه یافت. آنچه که در اینجا جالب است این که کاکههای کابل نه تنها نقش جنایی بلکه نقش یاغی در محل را نیز ایفا می نمودند مانند پدیدههای مافیایی که در جنوب ایتالیا و مناطق دیگر ایجاد و رشد نمودند.
کاکهها از محلات مختلف رقبای سرسخت یکدیگر بودند و اغلب با همدیگر درگیر جنگ می شدند و یا در مواقعی دیگر گرد هم آمده تا در مورد آسایش و رفاه محلات خود بحث کرده و مشکلات آن را حل نمایند. به هر حال، در افغانستان قبل از جنگ قبول نمودن چنین نقشی کاملاً یک انتخاب شخصی بوده نه ارثی که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده باشد. ممکن است این برای کشوری که غالباً از دیدگاه قوم گرائی و سیاست قبیلهای مورد ملاحظه قرار میگیرد، متناقض به نظر برسد، اما در مقایسه با مافیای ایتالیا، کاکهها بیشتر شهری و مستقل بودند. و احتمالاً به همین دلیل است که آنها در جریان جنگهای داخلی در دهه ۱۳۷۰ ناپدید گردیدند، زمانیکه باندهای مسلحی که از اطراف شهر می رسیدند و آنها را به عنوان شبکههای اصلی جرم و جنایت در کابل جایگزین می ساختند.
عیاری از خراسان، عنوان یکی دیگر از رمان های مهم مربوط به دوران قبل از جنگ افغانستان است که توسط خلیل الله خلیلی نوشته شده، و در آن ظهور و سقوط حبیب الله کلکانی از سال ۱۳۰۷ الی ۱۳۰۸ به شکل آرمانی شرح گردیده است که هدف آن معرفی شخصیت عیار، و همچنان نقطه مرکزی جرایم کابل و ساحه امن تبهکاران: دشت هالی شمالی است. عیار اصطلاح دیگری است که در منطقه وسیع تر، از فارس تا هندوستان، معمولاً برای معرفی راهزن یا سارق استفاده می گردید. (۵) این اصطلاح از همان محیط فرهنگی سرچشمه گرفته است که در بالا برای کاکهها شرح گردید. اما همانطور که انتخاب عنوان خلیلی نیز اشاره دارد عیار در فرهنگ عامه افغانستان به راهزن اجتماعی شباهت دارد که اریک هابسوم در کتاب (راهزنان،۱۳۴۸) بعنوان کسی که آگاهانه یا غیر آگاهانه، معمولا روستائیان مظلوم، از قدرت سرکوبگر در مرکز سیاست سرکشی میکنند، به تصویر کشیده است. در افغانستان قبل از جنگ، اصطلاح عیار را می توان بر آنعده از یاغیان به کار برد که در خارج از شهرها تجمع داشتند و نسبت به کاکههای شهری به صورت جمعی و سیاسی عمل می نمودند.
اینجا دشتهای شمالی، یک منطقه پرجمعیت روستائی در شمال کابل، متصل به شهر و فرصتهای فراوان اقتصادی موجود در آنجا به تصویر کشیده شده است. این منطقه محل پرورش بومی یاغیان اجتماعی بوده و اگر برایشان فرصت داده شود تبدیل به شورشیان سیاسی مانند حبیب الله کلکانی، یاغی که پس از پیوستن به شورش علیه امان الله خان در سال ۱۳۰۷ که باعث فرار او از کابل گردید و توانست برای مدت کوتاهی پادشاه شود، می گردند. شمالی همچنان از نگاه وفاداری قبیلهای و قومی یک جامعه خیلی متحد نیست چونکه درمیان ساکنان آن همواره جمعیتهای مهاجر و مسافر وجود دارند. یاغیان شمالی همواره قادر بودند از آنجا در میان همشهریان خود در کابل، جهت محافظت شان در دهات جاسوسان و طرفداران پیدا کنند، تا آنهار را در آنجا قادر سازند بمثابه شخصیت شبیه به ” رابین هود” شناخته شوند.
به هرحال، حضور یاغیان در شمالی – و همچنان در دیگر مناطق در امتداد مسیر های اصلی خروجی کابل، مانند لوگر، در طی دهههای صلح و آرامش افغانستان پراکنده بود. شبکههای جرمی شمالی با فروپاشی نظام کمونیستی در ماه حمل ۱۳۷۱ موفق به فعالیت در داخل شهر گردیدند. تنظیم جهادی جمعیت اسلامی که اکثر جنگجویانش از شمالی وار و پنجشیری ها بودند در جریان جنگهای داخلی میان جناحهای مجاهدین در سالهای پسین، اکثر مناطق شهر را در کنترول داشتند و فرصتهای زیادی را برای چور و چپاول و سایر فعالیتهای جنایتکارانه فراهم می نمودند. مشهورترین چپاول گران آن زمان ملیشههای جوزجانی جنرال دوستم بودند که بنام گلیم جمع یاد می گردیدند (اینجا را بخوانید) – اما پس از سقوط طالبان در سال ۱۳۸۰ این شبکههای فرماندهانی از شمالی و پنجشیر بودند که از موقفهای خود استفاده احسن نمودند تا فعالیتهای جنایتکارانه خویش را تقویت بخشند.
سرپرستان جدید: پیوند رئیسان شبکههای جرمی
طالبان پس از تسخیر کابل در سال ۱۳۷۵، با وجود تمام پافشاری شان به اجرای قانون، موفق نگردیدند جرم را در شهر ریشه کن کنند. تعدادی از ملیشههای نظامی که در جریان جنگهای داخلی در سالهای ۱۳۷۱الی ۱۳۷۵ طعم غارت را چشیده بودند، بعضی شان در کنار طالبان قرار گرفتند و بعضی هم به پنجشیر پناه بردند. شرایط دشوار اقتصادی کشور به کمترین حد تقلیل یافته و همچنان جنگ شدید در جبهه شمالی که فرماندهان را در خود مشغول ساخته بود، بیشر از شرایط سخت گیرانه ی طالبان، باعث کم شدن جرایم در کابل شد.
به هرحال، بعد از فروپاشی رژیم طالبان در سال ۱۳۸۰، و ورود جامعه جهانی و کمکهای آن، تجارت به مقیاس کاملاً متفاوت آغاز گردید. کابل با ورود نیروهای جبهه شمال که بیشتر کنترول اوضاع را در دست داشت شاهد شورش، خشونت و یا دزدی نبود. به هرحال، آنچه در آن جریان اتفاق افتید تقسیم مجدد قدرت نظامی در بخشهای مختلف پایتخت، با انتصاب روءسا برای پولیس از حلقه مارشال محمد قسیم فهیم، کسی که از بعد مرگ احمد شاه مسعود موفق به فرماندهی جبهه شمال گردید، و سپس در سالهای ۱۳۸۰ الی ۱۳۸۳ وزیر دفاع افغانستان شد .
بزرگان ملیشههای نظامی موفق به اشغال پستهای امنیتی و کرسیهای پارلمانی گردید تا از آنجا راههای قانونی یا غیر قانونی برای تداوم قدرت، ارائه فرصتهای اقتصادی به طرفداران خویش در حوزه نفوذ در اطراف کابل مانند غصب زمین، توزیع و فروش مجدد مهیا سازند (اینجا بخوانید). هرچند که تعدادی از فرماندهان و ملیشهها از صفوف نظامی بیرون شده و با انجام فعالیتهای جرمی در پایتخت راه کوتاهتر برای اندوختن ثروت انتخاب نمودند. این مجرمین نه تنها بسیار مسلح بودند، بلکه در مخفیگاههای امن در محل زندگی شان و در اطراف شهر به همکاری همقطاران سابق شان که اکنون شامل پولیس بودند، مطمین باشند. افسران پولیس برای افزودن بر معاش ناچیز شان، جرایم جزئی و کوچک را در مقابل بخشش نادیده گرفته، و بخشهایی از پولیس به عنوان شریک جرم در کارهای سودآورتری مانند اخاذی و آدم ربایی برای باجگیری با مجرمین همدست اند. به خصوص در سالهای ۱۳۸۴ الی ۱۳۸۷ یک حلقه آدم ربایی خطرناک شکل گرفته بود که هدف شان اختطاف افغانهای سرمایه دار و کارمندان خارجی بود. این امر باعث نگرانی جامعه جهانی، افغانها و دولت افغانستان گردیده بود (اینجا را بخوانید ).
مواضع سخت گیرانه و سرکوبهای مقطع ای توسط وزارت امور داخله و پولیس کابل، باعث تضعیف قابل ملاحظه این گروهها نگردیده و اکثر موفق گردیده اند از صدمه ها در امان باشند. این بقایای ملیشههای سابق به صورت مساویانه میان پولیس و باندهای جرمی تقسیم شده اند که باعث گسترش مافیا گردیده و عمیقاً در نهادهای محلی و ملی و همچنان اقتصاد کابل نفوذ دارند. برای دلالان قدرت سیاسی داشتن پیوند در شبکه جرمی تنها احترام به روابط قومی و قبیلوی و یا هم ارتباط خانوادگی با هموطنان سرکش شان نبوده است. در رقابت میان دلالان قدرت کابل تمام منابع اقتصادی و اهرم فشار (به طور بالقوه مسلح بودن) باید در نظر گرفته شود. هر سیاستمدار مهم در کابل و به خصوص آنهائی که سابقه ملیشه ای دارند، هر از چند گاهی در اختیار داشتن تعدادی از لوچک ها را موثر دانسته اند. این رابطههای شرم آور می توانند برای ترس یا از بین بردن دشمنان، افزودن صداهای خشونت آمیز به گردهماییهای سیاسی به هدف تحت فشار قرار دادن دولت و شرکای خارجی باشند تا سپس به عنوان تنها قدرت سیاسی ناراضی قابل اعتماد و توانا در این یا آن محل تبارز کنند. بناً مجرمین با پشتوانه سیاسی به یک وسیله ی ثابت در کابل مبدل گردیده که حضور آنها به ویژه در حلقه بیرونی و اطراف شهر ملموس است، که زیر سلطه افراد جامعه اند و از نزدیک با ولسوالیها و مناطق روستائی خارج از شهر ارتباط دارند.
وزارت امور داخله فهرست یک عده مجرمین تحت تعقیب را در ماه جدی سال ۱۳۹۸ منتشر نمود که عکس مربوط از حساب تویتری آن در اینجا قابل دسترس است.
فهرست اسامی مجرمین تحت تعقیب کابل که توسط وزارت امور داخله در ماه جدی۱۳۹۷منتشر گردید برجستگی افراد یا خانواده های کابل در باند های جرمی را به وضوح نشان می دهد. از میان ۱۷۲ مجرم که محل بودباش آنها مشخص شده است، ۳۵ تن از هودخیل، ۳۴ تن از پغمان، ۲۴ تن از ولایت پنجشیر، ۱۵ تن از شکردره و ۲۱ تن دیگر از مناطق مختلف شمالی است.
وزارت امور داخله فهرست آنعده مجرمین تحت تعقیب را در ماه جدی سال ۱۳۹۸ منتشر نمود و عکس آن از حساب توتیری در اینجا قابل دسترس است.
علی رغم مشکلات ناشی از شبکههای مسلح جرمی با پشتوانه سیاسی، امنیت در کابل نسبت به بسیاری از مناطق روستایی در حال منازعه، بهتر است. به خصوص، بعضی از نقاط مرکزی کابل مانند شهرنو، تایمنی، قلعه فتح الله، کارته پروان، کارته سه و کارته چهار نسبتاً امن بودند زندگی نسبتاً عادی برای افغانهای طبقه متوسط و خارجیها فراهم بود.
امنیت بقیه کوچههای کابل در برابر چنین سابقه خشونت آمیز، مدیون توجه اصلی جامعه افغانی می باشد، که بشدت توسط نظم اجتماعی کنترول و با حضور قوی امنیتی حمایت می گردد. هرچند که به آهستگی اوضاع در ساختار اجتماعی پایتخت در حال تغیر بود.
در شهر
شهر کابل پس از سال ۱۳۸۰ از نظر حدود و نفوس همیشه در حال تغییر است، که در آن رسیدگی به بسیاری از مشکلات اساسی غیر ممکن باقی مانده است. (برای جزئیات بیشتر نوشته قبلی شبکه تحلیلگران افغانستان را مشاهده نمائید). ناامنی فعلی کابل نیز ماحصل افزایش جمعیتی که علی رغم کمبودیهای ذاتی مانند زیرساختها، مسکن، بهداشت و اشتغال میزبان آنها است، ، می باشد.
این روزها کابل، بزرگ شهری با بیش از پنچ میلیون جمعیت، رفت و آمد مداوم مردم، بازگشت پس از دههها تبعید به کشور، نقل مکان از یک قسمت شهر به قسمت دیگر در جستجوی فرصتهای بهتر اقتصادی و امنیتی، بیجا شدن به دلیل فقر و یا جنگ و اسکان در شهر بطور ناپایدار و یا هم رفتن به خارج و ترک کشور در جستجوی آینده بهتر را شاهد است. بیشتر از نیمی جمعیت کابل در این شهر متولد نشده است. به هرحال، پس از سالهای اولی، زمانیکه بسیاری از افغانهابا هدف شروع زندگی جدید بعد از سال ۱۳۸۰ دوباره از خارج به پایتخت کشور بازگشتند، این شهر در دهه گذشته شاهد افزایش مهاجرانی شد که بر اثر درگیری، خشونت و یا فقر از مناطق شان بیجا شده بودند. این تازه واردان معمولاً در شرایط آسیب پذیر گاهی در زاغهها در سراسر شهر جابجا می شوند، که در سال ۱۳۹۴ سازمان ملل متحد ۵۲ سکونتگاه غیر رسمی را در شهر شمارش نموده بود. در این اواخر، بیجاشدگان داخليIDPs) ) بر اثر درگیریهای شدید میان دولت و طالبان و بعضی جاها داعش، عمدتاً از ننگرهار، لغمان، غزنی، لوگر، بعضاً از ولایات شمال مانند کندز، بغلان و یا حتی از فاریاب می آیند. آنها به گروه قبلی بیجاشدگان از ولایات هلمند و قندهار پیوستند و کارگرانی که از ولایات همجوار کابل برای تامین خرج خانواده هایشان به این شهر آمده اند. مدت هاست که در این شهر مردان جوان بین سن ۱۵ الی ۲۴ سال بیش از حد حضور دارند.
علاوه براین، این شهر همچنان میزبان صدها هزار مهاجر سابق در ایران و پاکستان بوده است که در سالهای اخیر برای ترک آن کشورها تحت فشار قرار گرفته ویا هم جبراً به افغانستان بازگردانده شده اند (اینجا واینجا را مشاهده نمائید). آنعده خانوادههایی که حداقل یک دهه را در خارج از کشور زندگی کرده اند، معمولاً زمان بازگشت به افغانستان دارایی و اسباب زندگی شان را در ولسوالیهای مربوط از دست داده اند، در حالیکه مردانی که برای جستجوی کار به ایران و پاکستان رفته بودند به عنوان آخرین فرصت برای یافتن آن به کابل بر می گردند. همین حکایت برای تعداد اندکی از افغانهای که تلاش نمودند در اروپا ساکن گردند ولی توسط دولتهای اروپایی و یا هم دولت ترکیه به کابل بازگردانده شدند، صدق می کند (گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان را اینجا مشاهده نمائید). در میان کارگران مهاجر که به کشور بازگشته اند تعدادی از آنها، به ویژه آنهائی که از ایران بر می گردند، در جریان اقامت شان در خارج از کشور به مصرف کنندگان مواد مخدر تبدیل گردیده اند، و احتمالاً بدلیل کمبود خدمات صحی و دسترسی آسان به مواد مخدر در کابل سرنوشت آنها در حال بدتر شدن است. مطابق گفته های بسیاری از ناظرین، برخی از مصرف کنندگان مواد مخدر بدون درآمد اقتصادی برای تهیه مواد مرتکب جرایم کوچک می شوند.
واقعیتی که در این میان باید در نظر گرفت تغییر الگوی رفتار اجتماعی جوانان است. تعدادی از آنها، از آموزش در مکتب محروم اند و در کوچهها زندگی دشوار دارند، این طرز برخورد، آنها را بدبین و شرور تر می سازد – یا براساس نگرانیهای کابلیان قدیم کمتر به ارزشهای سنتی احترام می گذارند و احتمالاً باعث ارتکاب جرایم می شوند. (این پدیده مختص به کابل نمی باشد گزارش قبلی شبکه تحلیلگران افغانستان درباره جوانان هرات را اینجا بخوانید). جامعه افغانستان از نظر دسترسی به وسایل و ابزار سرگرمی پیشرفت نموده است و اکثر جوانان آرزوهای بزرگ و پول اندک دارند تا این اهداف را برآورده سازند. افزون بر این، در حال حاضر یک فرهنگ جا افتاده میان جوانان وجود دارد که “چیزی را که می خواهید، باید با زور آن را بدست بیاورید” که این فرهنگ از واقعیت های سیاسی کشور نشأت کرده است.
در سالهای پسین، میتوان در یک گذر کوتاه در منطقه ای مانند خیرخانه حضور دهها جوان بیکار که تمام روز را در کنار هوتلها (رستورانتها) و سنوکر کلبهای منطقه سپری می نمایند مشاهده نمود. این جوانان با تقلید و پیوستن به گروههای مسلح وفادار به فرماندهان جهادی، روش و لهجه مخصوص باندهای جرمی را ترویج نموده اند. این گونه باندها در حال حاظر در بخشهای از شهر موجود است که جوانان در آن جا دارند. اخیراً سبک ویژه ی به گرایش منسجم میان جوانان اصطلاحی “بچه با ثبوت” مروج گردیده است. این شامل طرز لهجه یعنی اصطلاحات جدیداً مروج گردیده و سبک لباس مشترک که پیراهنهای دراز یخن قاسمی و تنبان پاچه بلند با مچ و ساق پا برهنه، بوت های بلند و تسبیح (تسبیحی که از مهرهها ساخته شده و نمادی از نامهای خداست و قبلا به عنوان یکی از نمادهای عمده توسط کاکهها و لوتی ها بعنوان گردن بند شمرده می شد و همچناندر معابد از آن استفاده می گردد) می باشد.
جمع بندی
بطور کلی، شهری سازی سریع و بی رویه چالشهای اقتصادی و امنیتی جدیدی را درکابل ایجاد کرده است. این شهر قبل از این، دچار بحران سیاسی و تحرکات عمدهای از مردم گردیده بود، اما بقیه ساختار اجتماعی شهری هرچند سطحی باقی مانده که در حفظ نظم اجتماعی کمک و تا حدی تضمین امنیت می نمود، که اکنون به سرعت در حال نابود شدن است.
افزایش جرایم و بالا رفتن سطح خشونت، موجب ایجاد نگرشی کاملا متفاوت در باشندگان کابل گردیده است. بر اساس گفته های بسیاری از شاهدانی که شبکه تحلیلگران افغانستان به آنها صحبت نموده است تا چند سال قبل واکنش عمومی نسبت به واقعات جرمی تا حدی وجود داشت. هر چند که باشندگان محل، دکانداران و رهگذران عادی در جلوگیری سوء استفادهها و جرایم توسط شبکههای بزرگ جرمی ناتوان هستند، اما حد اقل در کنترول فعالیت وقت نا وقت کلاه برداران کمک می نمودند. امروزه به نظر می رسد شهروندان کابل این احساس را از دست داده اند و بیشتر احتیاط می کنند درگیر نشوند، اما مجرمان بیش از حد بی رحم تر و وحشی تر شده اند.
بیاکتنې:
دا مقاله په وروستي ځل تازه شوې وه ۳۰ سنبله / وږی ۱۳۹۹