Afghanistan Analysts Network – Dari Pashto

کلتور او عنعنې / زمینه و فرهنگ

شهروند های بدون اسکان: مگت ها، یکی از محروم ترین اقشار قومی در افغانستان

توماس روتیگ 14 دقیقې

(این گزارش در دو بخش منتشر می گردد)

بخش اول

مگت ها – گروه قومیی کوچک که بیشتر توسط دیگران “جوگی” خوانده می شوند – اصطلاحی که اغلب توسط آنها تحقیرآمیز شناخته می شود – بیش از یک قرن است که در افغانستان زندگی می کنند. تا همین اواخر، آنها بدون تابعیت بودند اما اکنون مبارزه برای شناخت قانونی و اثبات هویت خود را آغاز کرده اند. یکی از اولین دست‌آوردهای آنها، یعنی ثبت نام  مردم این گروه به عنوان رأی دهنده‌گان در انتخابات گذشته، با محاسبات سیاسی و برخورد ابزاری با موضوع حق شهروندی آنها توام بود ولی با آنهم زمینه ساز توزیع تذکره برای بزرگسالان این گروه شد. اما این گروه هنوز هم با تبعیضی آشکار هم در قانون و هم در اجتماع روبرو هستند. در این مقاله، خدیجه حسینی و توماس روتیگ ازشبکه‌ی تحلیلگران تلاش کرده اند متون موجود اما پراکنده که در مورد گروه های اجتماعی کوچ نشین چون مگت‌ها نوشته شده است را گرد آوری و به برخی سوالات مهم در خصوص پیشینه، تاریخ، وضعیت حقوقی و نقش زنان در این جوامع  پاسخ دهند.  در این گزارش از تحقیق های میدانی و مصاحبه های متعددی استفاده شده که توسط نویسندگان این گزارش در طول چندین ماه در ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ جمع‌آوری شده است. 

مبارزه برای تثبیت هویت

ما نمی توانستیم ثابت کنیم که اهل این کشور هستیم. تعداد بسیار کمی از افراد [ما] دارای تذکره [سند هویت] از زمان های قدیم بودند. خیلی اوقات [مقامات] به من و پدرم می گفتند: “برگردید به همانحایی که به آن تعلق دارید”. تنها امسال [۱۳۹۸] بود، که ما توانستیم برای بزرگسالان خانواده های خود تذکره بگیریم. این یک مشکل برای یک خانواده، یا ده خانواده نبود، بلکه  مشکل برای کل جمعیت مگَت بود.صابر، مردی ۴۰ساله که با پدر ۷۸ ساله خود و کل خانواده در شهرک چمن ببرک حوزه‌ی چهارم پولیس زندگی می کند.

حاجی دستگیر ۶۲ ساله، ساکن شهرک مهاجرین پل کمپنی مربوط ناحیه‌ی پنجم به شبکه‌ی تحلیل‌گران چنین میگوید:

یک چیز مشترک [برای ما] این بود که ما هرگز به اندازه کافی در یک جا نماندیم تا در آنجا مستقر شویم. ما زمینی برای بود باش نداشتیم اذا از جای به جای دیگر در گشت بودیم. اگر مردم [میزبان] خوب و انسان دوست  بود ، ما برای آن سال یا حتی بیشتر از آن، در آنجا زندگی میکردیم. اگر آنها حضور ما را نمیپذیرفتند، ما وسایل خود را جمع می کردیم و راهی مکان دیگر ، قریه ی دیگر یا گوشه ‌ی شهر دیگری می شدیم. […] اگر آنها مهربان بودند، با برادران مسلمان خود همدردی می کردند ، وگر نه ما راهی قریه ای دیگر میشدیم و به امید رفتاری بهتراز مردمی دیگر.

شمس الدین ۵۲ ساله ، ساکن  درکمپ مهاجرین واقع در منطقه‌ی‌ بوتخاک ارزان قیمت از مربوطات ناحیه‌ی دوازدهم کابل چنین میگوید:

 امرار معاش مردم ما تا حد زیادی به گشت و فقیری (التماس و درخواست برای غذا یا پول ) بستگی داشت. (۱) این به آن  دلیل نیست که ما چیز بهتری نمی دانستیم  یا همت نداشتیم، بلکه به این دلیل بود که ما زمینی برای کار و ثروت برای سرمایه گذاری در اختیار نداشتیم و درآن زمان طریقه ی امرار معاش همین بود.

زنی از جمع مگت ها در یکی از کمپ های  کابل که نخواست نامش فاش شود (وی علناً خود را مگت معرفی نمی کند) میگوید:

این نیست که ما کسی نداریم. ما ملک ها (رهبران قومی) داریم ، ما یک قوم بزرگ هستیم و طبیعتا باید صدای ما شنیده شود. [اما] هیچ زمینی برای سکونت در آن نداریم. من هنوز طفلی ندارم ، اما اگر داشتم هم، آنها به دلیل قلدری و تبعیض همسایه های اطرافمان، نمی توانستند به مکتب بروند.

مگَت (با استرس در هجای اول ، یعنی Mágat ) یک گروه نیمه عشایری است که در دو طرف آمو دریا ، در شمال افغانستان و جنوب آسیای میانه روسیه / شوروی زندگی می کرده است . آنها قبلاً به مهاجرت فصلی در داخل این منطقه و گاهی بیشتر به ایران ، هند یا چین می پرداختند.

در افغانستان امروز ، مگت ها در شمال و شمال شرق کشور و در کابل پایتخت و اطراف آن زندگی می کنند. بر اساس مقاله‌ی ۲۰۰۸ اولاف گونتر ، متخصص آلمانی در مورد اقوام کوچی و نیمه کوچی افغانستان و آسیای میانه که در حال حاضر در دانشگاه پالاگی اولوموک در جمهوری چک تدریس میکند،  جامعه ی مگت ( وی آنها را موگت خطاب میکند) در خارج از مرکز خود مزار شریف، حضور منظمی در میمنه و اندخوی (در ولایت فاریاب) و شولگر( ولایت بلخ )دارند.

طبق تحقیقات معاصر و روایت های خود مردم مگت ، آنها در۱۳۰ تا ۱۵۰ سال گذشته به طور فزاینده ای زندگی عشایری را ترک کرده و در نتیجه ساکنین دائمی در افغانستان شده اند. این روند با بسته شدن مرزهای اتحاد جماهیر شوروی و افغانستان بین سال های ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ وبعد از آن با  از سر گرفتن و تداوم جنگ ها تسریع یافت. بنا بر یافته های ” گروه حقوق اقلیت‌ها”  (MRG)در سال های اخیر، این جوامع به طور فزاینده ای گوچ‌نشینی را کنار گذاشته و در شهر ها و حومه های ان ساکن میشوند. دلیل این کار نیز وجود نفوس زیاد آنها در افغانستان و نزدیک بودن به مراکز شهری عنوان شده است. مقاله دیگری که توسط  دفتر سامویل هال در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، نشان میداد که صد در صد خانواده های مگت که در بلخ و کابل زندگی می کنند، با ساکنان دایمی این مناطق مبدل شده اند و یافته های این تحقیق تأیید می کرد که زندگی عشایری دراین جوامع در حال ناپدید شدن است.

طبق گزارش گروه حقوق اقلیت ها، مگت ها “به اقلیت بزرگتر قومی جَت”Jat” تعلق دارند که ریشه خود را از تاجیکستان و پاکستان می یابند و در طول تاریخ به مهاجرت فصلی در اطراف افغانستان و به کشورهای همسایه مشغول بوده اند.” اکثر افغانهای دیگر – و حتی بیشتر مطالعات محققان غیر افغانی نقل شده در این گزارش (به استثنای گونتر ، گاتلیه و ماسالسکی ، نوشته روسی در سال ۱۹۱۳)  (۲) – جامعه‌ی مگت را به نام تحقیر آمیز “جوگی” یاد میکنند. گونتر دراین  مورد به  “جنگل اصطلاحات” اشاره میکند (جزییات در این مورد در ادامه می‌آید).

تا همین اواخر ، مگت ها به عنوان شهروندان افغانستان شناخته نمی شدند. این در حالی بود که دو قانون تابعیت نسبتاً اخیر – یکی تصویب شده  در زمان دولت نجیب الله در سال ۱۹۹۲  (متن کامل اینجا) و دیگری در سال ۲۰۰۰ تحت امارت اسلامی افغانستان (اینجا) – حاوی بندهایی بود که می توانست راه را برای مگت ها باز کند و آنها را به عنوان شهروندان افغانستان به رسمیت بشناسد اما این قوانین هیچ‌گاه تطبیق نشده و جامه‌ی عمل نپوشید. (۳)

به نظر می رسد که برای مگت ها، این وضعیت تا زمانی که درگیری های افغانستان در اواخر دهه ۱۹۷۰ آغاز نشده، یک مشکل عملی نبوده است. سپس، بیشتر آنها – مانند میلیون ها افغان دیگر – مجبور به فرار شدند. در مطالعه ساموئل هال اشاره شده است: “با توجه به عادت طولانی مدت آنها برای آمد و رفت از محلی به محل دیگر” بیشتر آنها به طور طبیعی مهاجرت را ترجیح داده وبه تبعه‌ی همان مسیرهای مهاجرتی که قبلا پیشینیان شان طی میکردند، از کشور فرار کردند تا به پاکستان، ایران وتاجیکستان پناه ببرند”. ضرورت فزاینده  و اجتناب ناپذیر اسناد و مدارک برای خدمات مختلف دولتی، موضوع شناسایی قانونی و هویت را به یک نیاز حیاتی برای بقای اجتماعی و سیاسی این گروه تبدیل کرده است. ساموئل هال ، بر اساس تعریف کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، وضعیت سیاسی قوم مگت را چنین تعریف کرد: “علی رغم یک قرن حضور در افغانستان، آنها هنوز مردم بی سرزمین[وطن] اند.”

طبق یک نظرسنجی شورای پناهندگان نروژ درافغانستان در سال ۲۰۱۶، ۹۸درصد از جمعیت مگت هنوز تذکره نداشته اند و دو درصد دیگر به عنوان “تاجیک” یا “کوچی” ثبت شده اند. فقدان کارت هویت و مشکلات در بدست آوردن آن پیامد‌های جدی و گسترده ای داشته است. همانطور که بلاگ گاندهارا ، یکی از معدود رسانه هایی که به  شناخت و بررسی این گروه و مشکلات آن در سال های اخیر پرداخته، خلاصه میکند: “وضعیت بی وطنی، مگت ها را از داشتن حق مالکیت، ایجاد تجارت، دسترسی به مشاغل، تحصیلات، مراقبت های بهداشتی، سایر خدمات و حقوق اساسی محروم کرده است. ” به ویژه ، نداشتن تذکره، مستقیما شانس ثبت نام فرزندان آنها در مکاتب دولتی را با مشکل روبرو می کند. مگت ها همچنین تا یک سال قبل از حق رأی محروم بودند.  ساموئل هال  در تحقیق خود این موضوع را “نوعی تبعیض نهادی” خوانده است.

اینکه بالاخره بسیاری از مگت ها در سال ۱۳۹۸تذکره دریافت کردند امری اتفاقی نیست. گرچه به نظر می رسد  با به رسمیت شناختن مگت به عنوان یک قوم و اعطای تدکره به انها، اقدامی اساسی برای اعطای حق به یکی از محروم‌ترین گروه ها در افغانستان صورت گرفته است، این نیز محتمل است که این حرکت دولت، در چنین زمان حساسی، یک حرکت استراتژیک و در پی مقاصد سیاسی باشد. چون درسال ۱۳۹۸ انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و در این رقابت تنگاتنگ،  تک تک آرا برای طرفین رقیب یک برگ برنده محسوب می شد (تحلیل AAN در اینجا). مبنای توزیع تذکره برای مگت ها، براساس  دستور خاص  ریاست جمهوری (شماره ۲۵۰ ، مورخ ۱۴ ثور ۱۳۹۷) بود که موضوع به رسمیت شناختن هویت آنها را به عنوان یک مسئله حقوقی مطرح میکرد. در فرم درخواست تقاضای تهیه شده توسط اداره‌ی مرکزی ثبت احوال و نفوس  به طور خاص ذکر شده است که ” چون پروسه‌ی انتخابات نزدیک است، و این اداره توزیع عمومی تدکره ‌ی تابعیت را آعاز کرده است، مصمم بر این امر هستیم تا این قشر محروم جامعه نیز از توزیع تذکره‌ی تابعیت محروم نگردند.”

خانواده صابر به دلیل جنگ ۲۴ سال به عنوان مهاجر در ایران زندگی می کردند. به گفته‌ی او، پس از فروپاشی رژیم طالبان، آنها در سال ۲۰۰۱ به افغانستان بازگشتند: “ما اسناد کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد را داشتیم که ما را به عنوان عودت کننده گان و بیجاشدگان داخلی به رسمیت میشناخت.” آنها برای تکمیل اسناد و مدارک خود جهت تحویل زمین برای اسکان مجدد، به جوزجان که قبل از مهاجرت در آنجا ساکن بودند، مراجعه کردند. از آن زمان تا کنون، نوزده سال میگذرد، و صابر وپدر سال گذشته، ۲۰۱۹، توانستند تذکره‌ی تابعیت بدست بیاورند. این در حالیست که مساله ی زمین کماکان باقیست و دولت هیچ‌گونه زمینی نه تنها برای خانواده ی صابر، بلکه بههیچ یک از مگت های بیجا شده اختصاص نداده است.

یکی دیگر از ساکنان کمپ بیجاشدگان مگت در چمن ببرک، واقع در حوزه ی چهارم پولیس در شمال کابل، که خواست نام او منتشر نشود، تجربه مشابهی دارد:

وقتی از ایران برگشتیم ، بعد از تقریباً ۲۵ سال زندگی در آنجا، به جوزجان رفتیم و از ما برای تهیه توزیع زمین تدکره یا ثبوت تابعیت خواستند. من نتوانسم گسی را پیدا کنم که بتواند اثبات کند پدر و پدربزرگ من در آنجا زندگی می‌کرده اند. آنها پیشنهاد کردند که ما مشکل خود را در کابل حل کنیم. از آن زمان  تا کنون، ما در کابل آواره شده ایم. اکنون ۱۷ سال می گذرد که من در تلاش بوده ام تا ثابت کنم که تا جایی که حافظه‌ی من یاری میکند، و هرگسی که من از خانواده ام میشناخته ام، ساکن افعانستان بوده و خود را از این خاک میدانسته است.

مگت ها چه کسانی هستند؟ کوچ‌نشین های دیگر؟

به منظور تفکیک نوع کوچ نشینی گروه های “جت” از گروه های شناخته شده و بزرگتر عشایر چوپان افغان، معروف به کوچی ها که عمدتا پشتون هستند (کوچ‌نشینان ازبک و ترکمن نیز وجود دارند)، اصطلاحات مختلفی استفاده می شود. ر.م. هایدن، با اشاره به این مهم که کوچ‌نشینان جت، برخلاف کوچی‌های عمدتا پشتون، به تولید عدا مصروف نیستند، برای اولین باراصطلاح “عشایر خدمت” را برای این گروه ها ابداع کرد که دلالت به نحوه‌ی امرار معاش این گروه دارد. اپارنا رائو (۵ – ۱۹۵۰ و ۱۹۵۰) – مردم نگار – که در مورد بسیاری از این گروه ها در افغانستان و جاهای دیگر تحقیق کرده است – اصطلاح “peripatetic”  یا رونده و گردش کننده را برای آنها معرفی کرده است. این اصطلاح اکنون بیشترین کاربرد را درمباحث اکادمیک در این محورداشته و به سبک زندگی دوره ای آنها، مسافرت در بین مناطق مختلف، حرفه های مخصوص این مردم، دستفروشی وگدایی به عنوان منابع معیشت آنها اشاره دارد. (۴)

به گفته گونتر در حالی که کوچی ها گوسفند، بز ویا شتر دارند، مگت ها  نسبت به آنها حیوانات بسیار کمی داشته و عمدتا از اسب نگهداری میکنند و برای انتقال از منطقه ای به منطقه‌ی دیگراز لاری ها و عراده جات حمل و نقل استفاده میکنند. همچنین، این مردم برخلاف کوچی ها، که به طور سنتی در چادرهای سیاه ساخته شده از پشم زندگی می کنند، این دسته از گروه های عشایر معمولا در زاغه ها خیمه های مدرن سفید زندگی میکرده اند.بنابراین، می توان از اصطلاح غیرآکادمیک “عشایر دیگر” برای آنها استفاده کرد: این عنوانی بود که رائو برای کتاب ۱۹۸۷ خود انتخاب کرد.

آستا اولسن، قوم شناس دانمارکی، در کتاب خود صنعت گران افغان منتشر شده در سال ۱۹۹۴ ،  به گروه های مختلف عشایر پریپاتِتیکی می پردازد که قبل از جنگ ها در گابل زندگی میکردند (این گروه ها مگت را شامل نمی شود).وی آنها را کروه های کارگری توصیف میکند که در کابل ساکن اند و به گیشه های مختلف مشغول اما هنوز به مهاجرت فصلی می پردازند. این گروه ها شامل سفالگران، چغلبافان، خرمن کوبان، دستفروشان، مربیان حیوانات خانگی ( شادی ها و مارها)، فالگیران، آرایشگران، نوازندگان و گدایان می باشند.

نامهایی که برای برخی از این گروه ها استفاده شده است، مانند چغل باف، غلبیل باف (هردوغربال ساز)، چوری فروش (فروشندگان دستبند؛ بنگریوال یا بانگودی-فروش به پشتو) یا شادی‌باز (میمون باز) نشان می دهد که مقوله های قومی واقتصادی-اجتماعی معیشت آنها برهویت شان تاثیر داشته است. از لحاظ تاریخی برای کوچی ها نیز نام های از قبیل پوینده یا مالدار( برای هردو دامدار و صاحب دام استفاده می شود) استفاده می شده که مستقیما به منبع درآمد یا معیشت آنها دلالت میکند.

به استثنای- غربت (یا چغل باف) که شیعه هستند – همه این گروه ها از سنی های مسلمان هستند. آنها معمولاً ازدواج های درون قومی اختیار می کنند، گرچه گونتراز ازدواج آنها به صورت معدود با دیگر گروه های کوچ‌نشین مسلمان نیز گزارش داده است.

مردم ساکن در همسایگی  گروه های پریگتتیگ  مشاغل انجام شده توسط این جمعیت را حقیر، کثیف یا شرم آور می دانند.اما از آنجا که جوامع میزبان همیشه به حرفه و یا خدمات این گروه ها نیازمند بوده است، همیشه مقدماتی را برای حضور آنها در جامعه، و نحوه ی برخورد با آنها فراهم کرده است. در طول تاریخ حضور این گروه ها در افغانستان، اقوام میزبان هیچ گونه با وجود دین مشترک-اسلام- رابطه ی فامیلی و ازدواج با گروه های پریپتتیک نداشته و حتی گاهی غذا خوردن از یک ظرف نیز با آنها روا پنداشته نمی‌شده است. بُعد اجتماعی این رابطه یادآورکننده‌‌ی نهاد همسایه‌داری در جامعه پشتون است که در آن گروه های ضعیف تر – از یک گروه یا از یک قوم دیگر – از گروه قوی تری در ازای خدمات محافظت می کنند(به نمونه ای از این گزارش AAN  مراجعه کنید).

رابطه نامتقارن بین  گروه های پریپتتیک و جوامعی که آنها در آن وارد شده و زندگی می کنند، یک سلسله مراتب اجتماعی ایجاد می کند  که اولی را در مرتبه ای فروتر از دومی قرار میدهد. این نشان دهنده  تاکید بر قومیت و منشأ متفاوت  است و حتی ممکن است بازمانده ومتاثرازسیستم اجتماعی طبقاتی “کست” و روابط کست ها که  در شبه قاره هند و مناطق همسایه آن مرسوم است، باشد.

با این حال  دریافت های رائوو نشان میدهد که هیچ یک از این گروه ها در افغانستان خود را “جت” نمی نامند و حتی این اصطلاح را به شدت رد می کنند زیرا آنها آن را تحقیرآمیز می دانند. راِئو همچنان می نویسد که “هر شش گروهی که او تحقیق کرده هنوز هم هر پنج گروه دیگر را” جت “نامیده اند”.

 آیا آمار دقیقی از نفوس مگت ها وجود دارد؟

به دلیل کمبود  منابع قابل اعتماد درسرشماری نفوس، هیچ منبع معتبری برای توزیع قومی جمعیت در افغانستان وجود ندارد. در مورد مگت ها، کمبود و حتی نبود هیچ گونه منبع در مورد آنها این مشکل را شدید تر میکند. بیشترمنابع تخمینی حاکی از این است که بین ۲۰،۰۰۰ تا ۳۰،۰۰۰مگت در حال حاضر در افغانستان زندگی می کنند. بزرگان قوم مگت که توسط شبکه تحلیلګران در کابل و مزار شریف مصاحبه گردیده اند، نیزهمین رقم را تخمین کرده اند. طبق مطالعه سال ۲۰۱۱ ساموئل هال، ۱۵۰۰ خانوار مگت در شمال، شمال شرق و مرکز افغانستان زندگی می کنند که بیشتر آنها در شمال و حدود ۶۰۰ خانوار در کابل زندگی می کنند. به طور اوسط ​۵/۳ عضو، جمعیت آنها فقط بین ۵۳۰۰ تا ۷۹۵۰ نفر خواهد بود. اما منابع دیگری وجود دارند که نشان میدهند فقط در کابل ۱۵۰۰ سکونتگاه رسمی وغیررسمی خانوادهای مگت موجود است.

به نظر می رسد سکونتگاه های غیر رسمی وکمپ های مگت ها در کابل اخیراً ایجاد شده باشند. منابع قبل از سال ۲۰۰۰ که برای این گزارش بررسی شده است، هیچ اشاره ای به حضور مگت در اطراف کابل نمی کند. صابر یکی از بزرگان قوم مگت در کابل  به شبکه تحلیلگران گفته است كه خانواده‌ی  وی ۱۷ سال پیش “برای حل مسئله  تابعیت ” به كابل نقل مکان كرده اند.

با توجه به این ارقام، به نظر می رسد که استفاده‌ی رقم  ۲۰،۰۰۰،تا ۳۰،۰۰۰ نفر جمعیت برای قوم “جوگی”،  توسط بزرگان این قوم  یا در رسانه ها (به عنوان مثال اینجا را ببینید) ، به کل جمعیت  گروه های پریپتتیگ یا “جت”  افغانستان اشاره دارد. این مساله بیانگر این واقعیت است  که این دو اصطلاح “جوگی” و “جت” اغلب به عنوان مترادف هم استفاده می شوند، گرچه این دو نام به مجموعه ها و زیرمجموعه های کاملا متفاوت اجتماعی دلالت میکند.  

فارسی، هندی – یا آسیای میانه ای؟

در نبود مطالعات ژنتیکی، کروموزومی یا هاپلو گروپ خون (ردیابی جد مشترک) در مورد قوم مگت، متون تحقیقی وعلمی، برای یافتن ریشه‌ی قومی این گروه به تاریخ شفاهی و زبان های مکالموی بین آنها بسنده کرده اند. اولسن و رائو مگت ها را به غربت ها (“از خانه یا وطن خود ترک شده”) پیوند می دهند که اصالتاً ایرانی هستند و چند قرن پیش هنگامی که عثمانی ها بر بیشتر آسیای میانه و خاورمیانه حکومت می کردند به افغانستان آمدند. (این دو محقق  در این مورد جدول زمانی مشخصی ارائه نداده اند.) به هر حال، غربتها-شیعه مذهب- از نظر مذهبی با مگت ها که سنی مذهب استند متفاوت خواهند بود، مگر اینکه طی سال های بود و باش در افغانستان مذهب خود را تغییر داده یا تقیه پیشه کنند. گونتر فکر می کند که ممکن است نام آنها به زرتشتیان یا “آتش پرستان” اطلاق شود – در فارسی قدیم ، “آتش” “مگ” است. بنابراین اسم مگت میتواند به پیشینه‌ی ایرانی و نه هندی  این گروه اشارداشته باشد.

محقق لهستانی، جادویگا استروسینسکا، در نوشته های سال۲۰۰۴ خود، از مگت های ساکن  در  قیصارولایت فاریاب در شمال کشور یاد می کند که با نام محلی “حیدری ها”  یاد می‌شده اند. وی نوشته است: “حیدری ها عمدتا به قبچاقی ها ربط داده می شوند و آنها کسانی هستند که به عنوان کارگر روی زمین های مردم بومی کار میکنند.” قیپچاق ها [که اصالت ترکی دارند] حیدری ها را در اصل بلوچ هایی از جنوب شرقی ایران می دانند که صنعت  آهنگری را با خود به این سرزمین آوردند و در زمین هایی که قبلاً قبچاق ها اشغال کرده بودند ساکن شدند. نظرات دیگر اظهار شده توسط روایت کننده گان  این است که مردم مگت به گروه چهار ایماق مرتبط اند، بعضی نیز آنها را تاجیک میخوانند.”

اینکه اکثریت افغان ها مگت ها را با نام “جت” یاد می کنند، به ریشه ی هندی این گروه دلالت می کند. بعضی منابع (برای مثال اینجا) ریشه ای پنجابی و شاید هم  حتی بنگالی برای اکثریت این  گروه های پریپتتیک تا قبل ازپخش شدن  سکونت آنها در خاور میانه وآسیای مرکزی، قائل می شوند.

گونتر، براساس تجزیه و تحلیل خود از سنت های شفاهی و ساختارهای زبانی مگت ها، به این نتیجه می رسد که آنها  اهل آسیای مرکزی هستند.این امر در نام های زیر مجموعه های قومی این گروه نیز به خوبی انعکاس یافته است. نام هایی مانند بلخیگی، تاشقرغانی ( به نام جلیلی نیز یاد میشوند) کولابی و بخارایی نام های این زیر مجموعه های قومی هستند که میتوانند به خوبی نشان دهنده ی یک جغرافیای خاص- آسیای مرکزی- باشند.

 هویت سیال

علیرقم متمایز بودن این قوم از دیگر گروه ها، قوم مگت اغلبا مفاهیم بیرونی راجع به خود و قومیت خود را پذیرفته و درونی کرده اند. حد اقل از صحبت آنها با افراد بیرون این گروه چنین به نظر می رسد. معمولا شناخت قومی در درون اقلیت های قومی یا گروه های آسیب پذیر در جوامع، معطوف به بستر اجتماعی و شرایط موجود آن جامعه می باشد. در چنین شرایطی، مگت ها اغلب به عنوان تاجیک یا ازبک معرفی شده اند یا خود را معرفی کرده اند. مطالعه ساموئل هال نشان میدهد  که ۷۶ درصد از مگت های مورد مطالعه ادعا می کنند که تاجیک هستند، ۲۳ درصد  خود را جوگی میدانند، و یک درصد  ادعا میکنند ازبک هستند.

برخی از زنان مگت، در مصاحبه های شان با شبکه تحلیلگران ، ابتدا از بحث در مورد هویت خود امتناع ورزیده اند و یا اینکه مگت بودن خود را انکار کرده اند وخود را به عنوان کوچی، پشتونی از نواحی شرقی کشور و یا بیجا شده گان از مناطق مختلف افغانستان معرفی کرده اند.

 مگت ها به چه زبانی صحبت میکنند؟

اکثر مگت ها هنگام مکالمه با افراد خارج از جامعه خود می توانند از زبان های گروهای بزرگتر پیرامون خود استفاده کنند. مگت های شمال به ازبیکی و آنهایی که در شرق ساکن اند، به دری و پشتو تسلط کامل دارند.

با این حال، هنگام صحبت در بین  خود، آنها به زبان دیگری صحبت می کنند. هنگام صحبت شبکه تحلیلگران، مصاحبه شوندگان که بیشتر آنها زنان بودند، راضی به افشای زبانی که با آن در بین خود صحبت میکردند نبودند. این مصاحبه شوندگان، اغلب زبان خود را “زبان کوچی” یا گاهی حتی “نوعی پشتو” می نامیدند.

 به زبان مورد استفاده در بین مگت ها  “زبونِ مگتی” گفته می شود (موگتی تلفظ محلی  این زبان در کابل است و در آسیای میانه Mogatibey نامیده می شود). با این حال، برخی از مصاحبه شوندگان از “اینکو” به عنوان نام این زبان یاد کرده اند (اینکو مخفف هیندکو، یک زبان هندی-ایرانی است که در شمال غربی پاکستان، و دراطراف پشاور صحبت می شود – که می تواند شاهدی برای یکی از نظریات، مبنی بر هندی الاصل بودن مگت ها باشد) .برخی از مکت ها که در کابل و مزار شریف مصاحبه شده اند ادعا کردند که از زبان دیگری در خانواده های خود استفاده می کنند، که به عنوان “گویش های خاصی که فقط توسط اعضای این جوامع شناخته می شود” توصیف شده است.

این باعث می شود بیشتر مگت ها حداقل سه زبانه باشند در حالی که زبان مگتی آنها را به عنوان یک اجتماع گرد هم آورده و به هم وصل میکند. یکی از مصاحبه شوندگان، که خواست “پدر گولو” نامیده شود، گفت:

در هر جای این کشور، اگراز هر یک ما بپرسید، ما به شما خواهیم گفت که زبان اصلی ما زبان مگتی است. ما همه به یاد داریم که پدران و پدرکلان های ما خود را مگتی میدانسه و به همین زبان صحبت میکردند. هویت ما بر اساس همین زبان شکل میگیرد، ما مگتی هستیم و باید به همین نام شناخته شویم. زبان شناس لهستانی، جادویگا استروسیوسکا، مگتی را “زبانی مخفی” خوانده که بر اساس گویش فارسی/ دری است اما دارای واژگانی است که از زبان های مختلف مانند زبانهای  شبه قاره ی هند، عربی، ترکی و “کولی های آسیایی” گرفته شده است. به گفته وی، این  زبان یک وظیفه اجتماعی بسیار خاص، یعنی محافظت از منافع گروه ( امنیتی و تجاری) را انجام میدهد ومنحیث زبان اشاره ای که توسط افراد بیرونی قابل فهم نیست از منافع این گروه محافظت میکند. گونتر، كه این زبان را ” زبان اصلاح شده‌ی تاجیكی” خوانده، موافق با کاربرد این زبان به عنوان زبان رمز بین جامعه‌ی مگت است. وی نوشته است: “همه ی اشخاصی که من از این قوم ملاقات کرده ام تصریح کرده اند که این زبان مشخصا برای صحبت در بین خودشان بوده و نباید مردم عام آنرا بفهمند.”

لیکوالان: