Afghanistan Analysts Network – Dari Pashto

کلتور او عنعنې / زمینه و فرهنگ

سانسور موسیقی در سال  1400: خاموشی یک ملت و هویت فرهنگی آن

فابرېزیو فوسکیني 16 دقیقې

پس از تسلط طالبان بر افغانستان در ماه اسد۱۴۰۰، موسیقی و نوازندگان بار دیگر با تهدیدهای جدی مواجه شدند. در طول دو دهه گذشته، تئوری و عملکرد سازهای سنتی افغان و نیز سایر فورم‌های موسیقی، پس از نابودی میراث موسیقی کشور در دهه ۷۰ خورشیدی، با انتقال مهارت‌ها به نسل جدیدی از نوازندگان، احیای قابل توجهی داشته است. اکنون، نوازندگان بار دیگر مجبور به نقل مکان به خارج از کشور شده اند. این بدان معناست که آنها تنها قادر خواهند بود میراث و هویت موسیقی خود را از بیرون از مرزهای افغانستان زنده نگه دارند. در چند سال اخیر تغییر مهم اما شکننده درنحوه شناخت و درک موسیقی و موسیقی دان در جامعه افغانستان به وجود آمده بود. مردم به موسیقی و موسیقی دان علاقه مند شده بودند و به آنها اهمیت قائل بودند، ولی حالا فرار موسیقی دان ها از کشور، این شناخت و علاقه  را به خطر می اندازد. فابریزیو فوسکینی بار دیگر به مشکلات و مشقت هایی  که بر سر موسیقی دانان افغان آمده و خطراتی که موسیقی با آن روبه رو است می پردازد.

گروهی از نوازندگان در حال نواختن در کابل در سال 1389. عکس از: فابریزیو فوسکینی

نکات مهم گزارش:

  • حفاظت از موسیقی افغان و همچنین تمرین و اجرای آن از جمله مسائلی نیست که دولت های خارجی در تلاش برای دفاع از آن در برابر حکومت سرکوبگر طالبان باشند. این گزارش به بررسی این موضوع می پردازد که چرا این عدم حمایت عامل مهمی برای آینده موسیقی در افغانستان است.
  • این باور وجود داشت که طالبان کم و بیش موسیقی سنتی افغانستان را تحمل می کنند و سانسوری که آنها اعمال می کنند تا حد زیادی بر موسیقی عصری تأثیر می گذارد. با این حال، موسیقی در تمام اشکال آن، و همچنین تمرین و اجرای آن، یکی از اولین قربانیان پس از تسلط طالبان بوده است.
  • در مرکز این تحلیل نگاهی به موضع گذشته و حال طالبان در مورد موسیقی است. این گزارش به حوادث مربوط به موسیقی و نوازندگان که از زمان تسلط طالبان روی داده است، می پردازد. این گزارش اشاره می کند که حتی در صورت عدم تحریم رسمی، طالبان عملاً به اجرای موسیقی پایان داده اند.
  • این تحقیق به چگونگی تأثیر رویدادهای جاری بر بخش موسیقی افغانستان می پردازد. در حالی که موسیقی دانها و نوازندگان واقعاً مجبور به  فرار هستند، این خود ممکن است برای میراث موسیقی کشور، به  علت موجودیت هنرمندان مهاجر ا که به خلق موسیقی ادامه می‌دهند و همچنین افزایش آگاهی و حمایت نهادهای بین‌المللی،خطر فوری ایجاد نکند. با این حال، نوازندگان حرفه‌ای که جا مانده‌اند، با سختی‌های این تحریم روبرو هستند: آنها نه تنها وسیله امرار معاش خود را از دست داده‌اند، بلکه احترام نو ظهور که در جامعه داشتند در معرض تهدید است.
  • در نهایت، این گزارش به اهمیت موسیقی در هویت ملی افغانستان می پردازد و در عین حال تأکید می کند که هنوز جایگاه بسیار شکننده ای در جامعه افغانستان دارد. نویسنده به بررسی این موضوع می پردازد که چرا تحریم موسیقی جایگاه آن را در جامعه از بین می برد و توانایی آن را برای متحد کردن یک ملت از نظر تنوع فرهنگی تضعیف می کند.

تحریم غیررسمی موسیقی یکی از مجموعه شکست‌های سیاسی و اجتماعی است که افغانستان از زمان سقوط حکومت جمهوری به دست طالبان در۲۴ اسد ۱۴۰۰ متحمل شده است. با این حال، علی‌ رغم پوشش گسترده رسانه‌های بین‌المللی و ابتکارات برای حمایت از نوازندگان، موسیقی در میزهای دیپلماتیک، جایی که معیارهای حکمرانی و تعهدات کمک‌ رسانی مورد بررسی قرار می‌گیرد، در دستور کار قرار نگرفته است. (کارزار حمایت از موسیقی دان های افغانستان را اینجا  نگاه کنید.)

در حالی که برخی ممکن است تحریم موسیقی توسط طالبان را تلاشی برای نسل کشی فرهنگی بدانند (برای مثال به این گزارش در روزنامه هنر مراجعه کنید)، بعید به نظر می رسد که موسیقی در اولویت موضوعاتی باشد که جامعه بین المللی در تلاش است تا از آن محافظت کند. قبل از تسلط طالبان، ضرورت دفاع از میراث فرهنگی افغانستان بسیار مورد توجه قرار می گرفت. با این حال، با توجه به اینکه ابتدایی ترین حقوق و آزادی های مردم در حال حاضر در معرض تهدید است، چنین نگرانی هایی دیگر در اولویت نیست.

در ماه حوت ۱۳۹۹، زمانی که حکومت اشرف غنی دختران بالای ۱۲ سال را از آواز خواندن در ملاء عام در یک تلاش آشکار برای تقویت گفتگوهای صلح در دوحه منع کرد، به نظر می رسید که موسیقی به آخرین قربانی جنگ تبدیل شود. در آن زمان، گروه‌های جامعه مدنی نگرانی‌هایی را مطرح کردند که دولت آماده است برخی از آزادی‌های مدنی را برای سازگاری با گروه‌های بنیادگرا قربانی کند (گزارش را اینجا نگاه کنید). در آن زمان، صدها زن و دختر افغان در اعتراض به این تحریم تظاهرات کردند که صدای آنها در هشتگ “#من-آهنگ- خود-هستم” در تویتر خلاصه شد (ادامه مطلب را اینجا بخوانید). این بسیج محلی و نگرانی های بین المللی ناشی از آن منجر به لغو حکم رئیس جمهور غنی شد.

تقریباً شش ماه بعد، دورنمای مخالفت معنادار با تحریم تقریباً کامل موسیقی توسط طالبان کم رنگ به نظر می رسد. اما ریشه تحریم موسیقی توسط طالبان و پیامدهای آن هم اکنون و در آینده چی است؟

طالبان جدید آهنگ کهنه میسرایند

طالبان در طول جنگ ۲۰ ساله خود علیه حکومت افغانستان هرگز موضع رسمی خود را در مورد موسیقی اعلام نکردند. نوازندگان گاهگاهی مورد هدف قرار می گرفتند، اما این به احتمال زیاد به عنوان ابزاری برای احیای مجدد اقتدار طالبان در سال های اول شورش بود (طور مثال اینجا را نگاه کنید). در مناطق تحت کنترول طالبان، رفتار آنها با نوازندگان تا حد زیادی به روابط فرماندهان محلی با جوامع یا حضور نوازندگان در مناطق تحت کنترول آنها بستگی داشت (این گزارش تیلیگراف را نگاه کنید).

حتی زمانی که طالبان نوازندگان را با ساکت کردن عروسی ها و جشن های دیگر یا تخریب سازها تنبیه می کردند، اخبار مربوط به این رویدادها گاهی در میان انبوه نشریاتی که سایر جنایات جنگ طولانی افغانستان را نشان می دادند، گم می شد.

حملات طالبان بر نوازندگان بیشتر در مناطق شهری مشهود بود، جایی که نوازندگان مطرح افغان، مانند “کابل دریمز” که اولین گروه راک در افغانستان بود، تهدید شده و مجبور به نقل مکان شده بود.

با این حال، چنین حملات و تکتیک‌های رعب و وحشت، بیشتر متوجه مؤسسات آموزشی و فرهنگی تحت حمایت خارجی بود که توسط طالبان به عنوان ترویج آداب و رسوم و ارزش‌های غربی یا غیراسلامی در میان مردم افغانستان به تصویر کشیده می‌شد. این با لحن ملی گرایی بیشتر با تبلیغات طالبان مطابقت داشت. با این حال، حوادثی مانند بمب‌گذاری‌ها و تهدیدهایی که فروشگاه موسیقی در جلال‌آباد را هدف قرار دادند، نشان‌دهنده تداوم حضور یک نگرش بنیادگرایانه “ضد موسیقی” در میان حد اقل برخی از طالبان بود (گزارش روزنامه گاردین را در سال ۱۳۸۹اینجا نگاه کنید).

تا پیش از تسلط طالبان، بیشتر تصور این بود که آنها موسیقی سنتی افغانستان را تحمل خواهند کرد و سانسور، بیشتر انواع موسیقی و سازهای عصری را متاثر خواهد ساخت (گزارش بی بی سی را اینجا نگاه کنید). بنا بر گزارش ها، یکی از نمایندگان طالبان به هیئتی نماینده رسانه ها در مذاکرات صلح دوحه در جدی ۱۳۹۹ گفته بود، “طالبان می خواهند برنامه ستاره افغان که نمایش مسابقه تلویزیونی به سبک غربی است، برای همیشه تعطیل شود.” گزارش فوربس را اینجا نگاه کنید.)

با این حال، هنگامی که طالبان کنترول خود بعد از تصرف شهرها را دربهار و تابستان سال ۱۴۰۰ تقویت کردند، تصویر واضح تری از نگرش های آینده آنها در مورد موسیقی پدیدار شد. به عنوان مثال، طالبان موسیقی را در بلخ که در ۳۱ جوزا ۱۴۰۰ تسخیر کردند، ممنوع کردند. استیشن های رادیویی محلی فقط اجازه پخش ترانه های  مذهبی را داشتند و مردانی که در حال گوش دادن به موسیقی در بازار دستگیر می شدند، طبق گزارش ها مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند. نوازندگان در کابل حتی قبل از تسلط طالبان با مشکلاتی مواجه بودند. بسیاری از اجراهای عمومی در بهار ۱۴۰۰ به دلیل کووید-۱۹ و بدتر شدن امنیت به ویژه از طرف شب لغو شدند. به گزارش لاس انجلس تایمز ، حداقل در یک مورد، نوازندگانی که در مراسم عروسی ای در اطراف شهر اجرا می کردند، گزارش دادند که وسایل نقلیه آنها هنگام خروج از محل، مورد شلیک قرار گرفته است.

روزهای پس از سقوط حکومت جمهوری در ۲۴ اسد ۱۴۰۰با تخریب آلات موسیقی، به عنوان یک پیام سیاسی یا اعمال خرابکارانه مشخص شد. این نه تنها باعث ترس و وحشت می شود، بلکه راه های امرار معاش مردم را با توجه به گرانی و محبوبیت آلات موسیقی، نیز از بین می برد. در پایتخت، مردان مسلح ناشناس وارد انستیتوت ملی موسیقی افغانستان شدند، سعی کردند موترهای مؤسسه را بدزدند و بنا به گزارش ها تعدادی از سازها را منهدم کردند ( گزارش رادیوی ملی آمریکا را اینجا نگاه کنید). در ۲ سنبله ۱۴۰۰، هنگامی که یک استودیوی رادیو تلویزیون ملی افغانستان تخریب شد، چندین پیانو و طبله شکسته شدند (برای مثال به گزارش  اندیا تودی مراجعه کنید.)

بنابرگزارش ها در جلال آباد، طالبان فروشگاه های موسیقی را در ۲۴ اسد یعنی روزی که وارد شهر شند، هدف قرار دادند. آنها روی آلات موسیقی پترول پاشیدند و در جاده های شهر به آتش کشیدند و به نوازندگان دستور دادند تا شغل دیگری پیدا کنند. فروشگاه‌های موسیقی در سراسر کشور ظرف چند روز تعطیل شدند و تا حال به همان شکل باقی مانده اند (گزارش را اینجا نگاه کنید.) در رویدادی که در ۵ سنبله ۱۴۰۰، ملت را تکان داد، جنگجویان طالبان فواد اندرابی، نوازنده غیچک، را از خانه اش بیرون آوردند و به ضرب گلوله کشتند (گزاش را اینجا نگاه کنید). این واقعیت که این قتل در جریان حمله نظامی طالبان به پنجشیر از راه دره اندراب اتفاق افتاده است، اهمیت رویداد را کاهش نمی دهد. فواد اندرابی در خانه بود که جنگجویان طالبان که قبلاً با او ملاقات کرده بودند، برگشتند و او را بدون محاکمه کشتند (گزارش را اینجا  نگاه کنید.)

از آن زمان به بعد، گاهگاهی گزارش‌هایی مبنی بر حوادثی در مورد نوازندگان یا اجراها گزارش شده است. به عنوان مثال، نوازندگان کابلی به شبکه تحلیلگران افغانستان گفتند که یک دو نفر از نوازندگان دهل و سرنا   عازم یک محفل عروسی بودند که طالبان آنها را در نزدیکی میدان اصلی شهر قدیمی متوقف کردند و سازهای آنها را شکستند. در ۲۶ سنبله، تاج الدین سروش، خبرنگار افغان در تویتر گزاش داد که نظامیان طالبان به یک جشن عروسی در ولایت تخار حمله کرده و گروهی از نوازندگان زن را که برای تماشاچیان زن می نواختند، لت و کوب کرده اند.

اخیراً، در ۷ عقرب، مردان مسلح که خود را طالبان معرفی کردند به یک عروسی در ولسوالی سرخرود در ننگرهار پس ازآنکه مهمانان سعی نمودند از شسکتن بلندگو ها جلوگیری کنند، تیراندازی کردند و حداقل دو نفر را کشته و ده تن دیگر را زخمی کردند. طبق گزارش عروس و داماد که مراسم عروسی شان در یک محفل مشترک برگذار شده بود، از یک فرمانده محلی طالبان اجازه پخش موسیقی ضبط شده را در محل اختصاصی برای زنان دریافت کرده بودند. طالبان تلاش کردند تا از این رویداد فاصله بگیرند و بعداً اعلان کردند )  که دو تن از مجرمان دستگیر شده اند و ادعا نموده اند که این حمله نتیجه خصومت شخصی بوده است. مانند بسیاری از مقررات حقوقی جدید طالبان، تحریم موسیقی آنها به طور رسمی اعلان یا توضیح نشده است، بلکه در طول زمان از طریق مجموعه ای از اعلامیه ها، تحریم ها و اقدامات پدیدار شده است (گزارش رادیو آزادی را اینجا نگاه کنید.) به عنوان مثال، سخنگویان طالبان موسیقی را غیراسلامی دانسته اند (گزارش نیوزویک را اینجا نگاه کنید) و مقامات طالبان با صاحبان هوتل ها، رستورانت ها و تالارهای عروسی در کابل ملاقات کرده و به آنها دستور داده اند که از موسیقی زنده خودداری کنند. ذبیح الله مجاهد به نیویارک تایمز گفت “موسیقی در اسلام حرام است… اما ما امیدواریم که بتوانیم به جای تحت فشار گذاشتن، مردم را به عدم انجام چنین کارهایی متقاعد کنیم.”

با این حال، اشکال “اقناع” به کار گرفته شده، زور و جبر را مستثنی نکرده است: موسیقی‌دانان و “دی ‌جی” ‌های افغان بارها مورد ارعاب و خشونت طالبان قرار گرفته‌اند – اگرچه افراد در مورد بدترین حملات، مسلماً فراتر از وظایف خود عمل می‌کنند. آنها همچنین دیده اند که آلات و اسباب حرفه ای شان از بین رفته است. با این سرعت، طالبان ممکن است موفق شوند هنرمندان موسیقی را متقاعد کنند که از حرفه خود دست بکشند، بدون اینکه حکومت مجبور باشد تحریمی را به طور رسمی اعلام کند (گزارش اسوشیتد پرس را اینجا نگاه کنید). آنچه مسلم است این است که امروزه بسیاری از نوازندگان سازهای خود را دفن کرده و سعی در ترک کشور دارند.

 سانسور موسیقی و نوازندگان جلای وطن

پیش از جنگ، به گفته پروفسور جان بیلی، متخصص مطالعه موسیقی، حتی در یک محیط نسبتاً ولایتی مانند هرات در دهه۱۹۷۰، “سرزنش موسیقی به عنوان چیزی متعلق به گذشته تلقی می شد” (به گزارش او در سال ۱۳۸۰″ آیا می توانید آواز پرندگان را متوقف کنید؟” اینجا مراجعه کنید). طالبان ممکن است بخش هایی از قانون اساسی ۱۳۴۳را به عنوان چارچوب قانونی برای حکومت خود معرفی کنند ( گزارش رسانه ها را اینجا نگاه کنید)، اما به نظر می رسد که آنها بر اصول دوره جدیدتری که از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ در قدرت بودند، تکیه می کنند. به نظر می رسد نگرش فعلی آنها نسبت به موسیقی همان نگرشی است که در آن زمان اتخاذ کرده بودند – رد اکثر اشکال و انواع موسیقی. موسیقی به عنوان چیزی “خطرناک” تلقی می شود که ذهن را از دین منحرف می کند و باعث می شود مردم افکار گناه آلود داشته باشند. این نگرش بیانگر عدم تحمل موسیقی است که قبلاً توسط بسیاری از گروه‌های مجاهدین در طول جنگ علیه شوروی و پس از آن نشان داده شده بود، که آن را چیزی”سبک” یا نامناسب با فضای غم‌انگیز کشوری می‌دیدند که برای شهدای خود سوگوار است. موسیقی در تضاد با ماهیت “زندگی سخت گیرانه مذهبی” جنبش اولیه طالبان است که عمیقاً در دیدگاه‌های مذهبی بنیادگرا ریشه دوانده است. بحث جهانی درباره نقش موسیقی در اسلام، بحثی طولانی و پیچیده در میان جنبش‌هایی بوده است که برای اسلامی‌سازی مجدد جوامع  تلاش می‌کنند. موضع طالبان در مورد این موضوع بدون یک توضیح صریح، که بعید است در این مرحله و بدون دلیل موجه اتفاق بیفتد، شاید به سختی نسبت به آنچه در گذشته داشتند، دچار تغییر میشود.

استفاده خود طالبان از موسیقی، که موضوع تعدادی از مطالعات در دهه گذشته بوده است، تقریباً به طور انحصاری بر ترانه – اشعاری در ستایش مبارزان آنها که متکی بر ملودی ها و متونی با ریشه های عمیق در فرهنگ عامیانه پشتون می باشد، متمرکز شده است، اما بدون همراهی سازها. فقدان سازها یک معیار اصلی برای قانونی بودن موسیقی مطابق درک طالبان است. این ترانه ها در طول شورش‌های نزدیک به دو دهه طالبان به ابزار تبلیغاتی اصلی آنها تبدیل شد، که احتمالاً یکی از مهم‌ترین ابزارها برای پیروزی در نبرد “برای قلب و ذهن” جوانان پشتون در افغانستان و خیبر پشتونخوای پاکستان بود. با این حال، آنها قبلاً توسط طالبان در دهه ۷۰ هجری شمسی آهنگسازی و اجرا شده بودند.

به غیر از ترانه، تنها اشکال دیگر اجرای موسیقی که توسط طالبان تأیید شده است، تصنیف‌هایی در ستایش آنها یا موسیقی کاملاً عبادی است )اینجا را نگاه کنید) مثل مرثیه و نعت.  با این حال، بار دیگر، به نظر می‌رسد که تمایز تا حد زیادی بین اجراهای آوازی و ساز، به جای عبادت در مقابل سکولار باشد، زیرا گردهمایی‌های موسیقی در خانقاه صوفی چشتی در کابل قدیم، یک عمل عبادی که به عنوان غذای روح در نظر گرفته می‌شود، پس از تسلط طالبان متوقف شده اند. (گزارش نویسنده در مورد صحنه موسیقی در کابل قدیم را اینجا ببینید.)

مشکلات اقتصادی و ترس از آینده حتی از تهدیدهای مستقیم طالبان در تصمیم بسیاری از نوازندگان سنتی برای ترک این کشور نقش مهمی دارد. نویسنده با چندین نوازنده از جامعه خرابات (به این گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان مراجعه کنید) در مورد از دست دادن معیشت آنها صحبت کرده است. پیش از این، آنها یا از قراردادهای دوامدار با شبکه های تلویزیونی مانند طلوع یا آریانا لذت می بردند یا با نواختن در سالن ها یا تدریس موسیقی امرار معاش می کردند. همه این اشکال و راه های درآمد اکنون از بین رفته است. به کسانی که برای استودیوهایی تلویزیونی می نواختند گفته شده است که در خانه بمانند و به دنبال مشاغل دیگر باشند، بدون اینکه حکومت وعده حمایت بدهد. وضعیت برای بسیاری از نوازندگان ساز که کارگاه های آنها در مرکز شهر کابل اکنون بسته شده است، به همان اندازه تاریک است.

این چشم انداز ناقص موسیقی برای نوازندگان راه های کمی برای کسب درآمد یا ابراز هنر باقی می گذارد. در نتیجه، نوازندگان در تلاش برای ترک کشور اند (اینجا و اینجا مراجعه کنید.) ده ها نوازنده، عمدتاً از کابل و جلال آباد، قبلاً به پیشاور نقل مکان کرده اند، درست کاری که خانواده هایشان  بین سال های۱۳۷۵- ۱۳۸۰ کردند.  با این حال، کسانی که در آنجا مستقر شده اند اکنون از نبود فرصت های کاری و حمایت ابراز تاسف می کنند (اینجا را نگاه کنید).

این آخرین دریچه امن [خروج از کشور]  برای نوازندگان افغان، ناپایدار و معروض به خطر است. هزینه‌ها در هفته‌های اخیر به‌دلیل محدودیت‌های شدید مرزها، کمبود پروازهای خروجی و تعداد انبوه افرادی که تلاش می‌کنند فرار کنند، به‌طور چشمگیری افزایش یافته است. ویزه ی پاکستان که قبلاً ۱۵ دالر امریکایی بود  اکنون در بازار سیاه ۳۵۰ دالر است و تا اوایل ماه میزان تکت طیاره در صورت موجودیت از چند صد دالر به ۱۲۰۰ دالر افزایش یافته است. خلیل میناوی، خبرنگار افغان در ۱۸ میزان در تویتی نوشت که تکت ها اکنون به قیمت ۲۵۰۰ دالر فروخته می‌شوند. نوازندگان دیگر، عمدتاً از شمال و غرب کشور، در تلاش هستند تا از مرزهایی که شدیداً تحت کنترول اند به ایران عبور کنند. اکنون علاوه بر مانعی که نیروهایی مرزی کشورهای همسایه ایجاد کرده اند، طالبان نیز مانع دیگری هستند. حداقل یک نوازنده، جوان  اهل بدخشان که دمبوره می نواخت و آواز می‌خواند ، هنگام تلاش برای عبور غیرقانونی از مرز توسط پولیس مرزی ایران کشته شد.

در همین حال، در خارج از افغانستان، گروه های حقوق بشر و نهادهای هنری از ایجاد کانال هایی برای کمک به هنرمندان و فرهنگیان افغان برای خروج از کشور دادخواهی می کنند. در نامه ای سرگشاده که در ۱۱ میزان در روزنامه سندی تایمز منتشر شد، گروهی از دانشگاهیان و موسیقی دانان عمدتاً ساکن بریتانیا از حکومت خود خواستند تا ویزه ای بشردوستانه را به موسیقی دانان اعطا کند. این ابتکار مورد حمایت چندین نماینده مجلس از ایرلند شمالی قرار گرفته است و طبق گزارش ها برنامه هایی در حال انجام است تا جایی برای نوازندگان در معرض خطر در طرح اسکان مجدد ایرلند شمالی ایجاد شود. مهمتر از همه، در اهداف کارزار همچنان، از نیاز طالبان به تضمین حقوق نوازندگان و اجازه دادن به آنها برای ادامه حرفه خود بدون مانع در داخل افغانستان یاد آوری شده است.

کمک برای جابجایی نوازندگان افغان  باید به عنوان یک رویکرد اضطراری برای کمک به کسانی که جا مانده اند تلقی شود. برای نوازندگان معاصر آواره شده موسیقی پاپ، حداقل آنهایی که مخاطبان ثابتی دارند، مهاجرت مانع بزرگی نخواهد بود، ، مشروط بر اینکه طالبان نتوانند افغانها را از دسترسی به موسیقی در اینترنت در خانه منع کنند. بسیاری از ستارگان موسیقی پاپ افغانستان در دهه‌های۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ مجبور شدند یا تصمیم گرفتند به ایالات متحده، اروپا یا کشور های آسیایی نقل مکان کنند. این اغلب منجر به افزایش تولید موسیقی، هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت می‌شود.

با این حال، وقتی حرف از موسیقی سنتی به میان می آید، نمی‌توان پرسید که چه تعداد از نوازندگان سنتی می‌توانند ادامه دهند، چه اتفاقی برای سبک‌های سنتی موسیقی خواهد افتاد، و تأثیر کلی چنین جابه‌جایی بر چشم انداز موسیقی افغانستان چه خواهد بود. پس از جنگ داخلی و کنترول طالبان در دردهه ۷۰ خورشیدی، یک عرصه کاملی از فرهنگ افغان تازه روی پاهای خود ایستاده بود. این فرهنگ در حال بهبود بود، اما اکنون یک بار دیگر در معرض خطر است.

جایگاه مهمی موسیقی در جامعه افغانی

اکنون خطر این نیست که موسیقی سنتی افغانستان از بین می رود. برعکس، به علت قرار گرفتن در معرض انقراض، موسیقی سنتی افغانستان دارای تعداد انبوهی از طرفداران، ارتباط با مخاطبان جهانی و گنجینه ای جدید از ثبت های آرشیفی و اطلاعات و دانش متنی شده است. آنچه در خطر است وضعیت آینده موسیقی و نقش آن در داخل افغانستان است.

موسیقی با هویت افغانی آمیخته است، با این حال موقف آن در جامعه خیلی شکننده میباشد. نقش موسیقی به طور کلی به سرگرمی در یک جامعه مذهبی و محافظه کار محدود شده است، نه اینکه در ذات خود به عنوان یک شکل هنری در نظر گرفته شود. در حالی که افغان‌ها در تمام بخش‌های کشور، حتی مناطق محافظه‌کار روستایی، می‌توانند مانند هر کس دیگری به موسیقی علاقه داشته باشند، اما زمانی که جنگ باعث شده جشن‌ها متوقف شود، نگرش نسبت به موسیقی تغییر کرده است. این امر در دهه های اخیر مکرراً رخ داده است و برای مشروعیت بخشیدن به تحریم های تحمیل شده توسط گروه های مجاهدین، ابتدا به بهانه عزاداری ملی، و بعدها، به شیوه ای بسیار خشونت آمیز و گسترده تر، توسط طالبان استفاده شده است. علاوه بر این، تعداد کمی از خانواده ها، موسیقی را به عنوان یک گزینه حرفه یی قابل قبول اجتماعی برای فرزندان خود می دانند. همچنین از نظر مالی منبع درآمد واقعی نیست. اجرای موسیقی به عنوان یک حرفه از لحاظ تاریخی با افراد کم درآمد، مانند آرایشگران یا خانواده های هنرمندان هندی که در دهه ۱۲۳۰ خورشیدی در کابل ساکن شدند، مرتبط بوده است. موسیقی به‌عنوان شکلی از سرگرمی یا کارهنری به تعداد کمی از افراد خارج از این سازمان‌های غالباً مرتبط با خویشاوندی محدود شده است، که با ظهور درگیری‌ها در دهه  50 خورشیدی، تعداد آنها به ویژه در مناطق روستایی کاهش یافت.

مانند سایر نقاط جهان، موسیقی می تواند یک عنصر شادی باشد و افراد از گروه های اجتماعی مختلف را گرد هم بیاورد. نه تنها ارزش آن به عنوان یک زبان جهانی تأیید شده است، بلکه پیوند بین استاد و شاگرد به جامعه ای از هنرمندان حرفه ای محدود نمی شود. راه آن بروی آماتورها از همه اقشار باز است و توانایی و ظرفیت ایجاد پل های ارتباطی را در سراسر جامعه دارد. محل های اجرای موسیقی، مانند خانه‌های خصوصی علاقه‌مندان به موسیقی و همچنین مکان‌های عمومی مرتبط با اشکال معروف دعا و نیایش ، نیز به گرد هم آوردن افراد از طبقات مختلف کمک کردند. با این حال، پس از یک کنسرت، نگرش کمی تبعیض آمیز نسبت به نوازندگان – به ویژه آنهایی که با سازهای سنتی اجرا می کردند – ادامه یافت. این فقط چند سال پیش شروع به تغییر کرد.

در واقع، یکی از اثرات چندین دهه جنگ، عدم علاقه به سازهای سنتی، به ویژه در میان جوانان افغان بوده است. ریشه های موسیقی پاپ افغانستان تا حدی از نوعی موسیقی کلاسیک “نرم” یعنی غزل  و بخشی از موسیقی محلی سرچشمه می گیرد. نوازندگان معاصرپاپ تمایل دارند از این الگو پیروی کنند و گاهی اوقات نسخه های جدیدی از کلاسیک های قدیمی را ثبت می کنند. با این حال، تا چند سال پیش، بیشتر آهنگ‌ها را با سازهای جدید و صداهایی که به شدت آمیخته شده بودند، تنظیم مجدد می‌کردند. این امر هم بر نوازندگان حرفه‌ای که فرصت‌های شغلی را در سازهای جدید از خارج از کشور می‌دیدند و هم بر آماتورهایی که از سازهای سنتی دور می‌شدند تأثیر گذاشت. این روند اخیراً پس از تهدیدات علیه موسیقی افغانستان در دهه ۷۰ خورشیدی که نگرانی هایی را در مورد بقای آن برانگیخت، تاحدی معکوس شد و سازهای سنتی در بین جوانان احیا شدند. علیرغم جنگ، افغانستان بار دیگر در صحنه بین المللی ظاهر شد و محصول فرهنگی آن، به ویژه میراث موسیقی آن، به کانون اصلی این علاقه احیا شده، تبدیل شد. در نتیجه، این فرآیند باعث شناخت نقشی که نوازندگان در جامعه ایفا می کنند، شد.

این تا حد زیادی مرهون تلاش هنرمندان و علاقه مندان به موسیقی افغانستان بود که سخاوتمندانه توسط سازمان های حفاظت از میراث فرهنگی مانند “بنیاد اعتماد به فرهنگ آغا خان” حمایت مالی شدند. انستیتوت ملی موسیقی افغانستان از زمان تأسیس آن در سال ۱۳۸۹ توسط داکتر احمد سرمست، متخصص مطالعات موسیقی، نقش مهمی ایفا کرده است. انستیتوت ملی موسیقی افغانستان به عنوان یک مکتب متوسطه مختلط با یک طرح منحصر به فرد و بی نظیر در افغانستان تاسیس شد. فرصت‌هایی را برای دانش‌آموزان از هر طبقه‌ای فراهم کرد تا آموزش‌های پیشرفته دریافت کنند و استعدادها و مهارت‌های موسیقی خود را در سازهای مختلف افغانی و بین‌المللی توسعه دهند. موسسه ملی موسیقی افغانستان همچنین از استعداد و تخصص خارق العاده نوازندگان حرفه ای افغان و دانش پژوهان آموزش دیده موسیقی، علاوه بر اساتید بین المللی بسیار با انگیزه و ماهر بهره مند شد.

از زمان تسلط طالبان بر افغانستان در ماه اسد ۱۴۰۰، انستیتوت ملی موسیقی افغانستان بسته است (اینجا را نگاه کنید). طالبان از یک تیم امنیتی برای محافظت از موسسه و محتویات آن کمک گرفته اند. پس از اعلان تاریخ خروج ایالات متحده در ماه حمل ۱۴۰۰ (اینجا را نگاه کنید)، اکثر معلمان خارجی آن کشور را ترک کردند، در حالی که برخی از همکاران افغان آنها سعی کردند در پرواز های تخلیه، کشور را ترک کنند. بیش از صد تن از شاگردان آن، از جمله اعضای اولین ارکستر افغان که کاملاً زنان بودند، توانستند در ماه میزان، ابتدا به قطر و سپس به پرتگال پرواز کنند (اینجا را نگاه کنید). کسانی که نتوانستند خارج شوند، اکنون در ترس از آزار و شکنجه زندگی می کنند و به این فکر می کنند که آیا هرگز خواهند توانست به زندگی قبلی خود بازگردند (یکی از قصه ها و اظهارات را اینجا بخوانید).

مشخص نیست که این مکتب چه زمانی و کجا فعالیت خود را از سر خواهد گرفت یا اینکه آیا ظرفیت قبلی آن برای ارتباط با جوانان افغان هرگز تکرار خواهد شد. (مصاحبه  وال استریت ژورنال با موسس انستیتوت ملی موسیقی افغانستان را در پی پیروزی طالبان بخوانید.) دولت های خارجی می توانند برای تخلیه و اسکان مجدد نوازندگان جدی تر کار کنند، اما این برای جلوگیری از خطراتی که موسیقی در افغانستان در نتیجه تسلط طالبان با آن مواجه است، کافی نخواهد بود. تحت فشار سانسور طالبان، قدردانی فزاینده جامعه افغانستان از موسیقی، دستاوردی که در دهه گذشته با دشواری حاصل شده است، ممکن است به راحتی از بین برود. حتی اگر طالبان در آینده نگرش نرمتری نسبت به انواع خاصی از موسیقی اتخاذ کنند، عدم حمایت رسمی از مطالعه و اجرای موسیقی و نیز تنزل آن به دسته‌ای از فعالیت‌های نامطلوب و بدنام، تهدیدی جدی خواهد بود که پیشرفت های حاصل شده در بازسازی و احیای یک سنت موسیقی باستانی را به خطر می اندازد. موسیقی دانان باید اجازه داشته باشند که حرفه و علایق خود را در کشور خود دنبال کنند تا این حرکت حفظ شود.

مارک اسلوبین، متخصص مطالعات موسیقی، زمانی که در مورد نقش رادیو در اشاعه موسیقی ثبت شده در کابل به تمام ولایات در دهه های ۱۳۲۹ و  1939 بحث می کرد، یکبار اظهار داشت که  موسیقی برای افغانستان “یکی از معدود جلوه های نو ظهور ارزش ها و بیان ملی است که ممکن در نهایت شامل جامعه فرا قومیتی و مشخصاً افغانی شود” (موسیقی در افغانستان معاصر، اثر مارک اسلوبین، سال ۱۳۵۳، صفحه ۲۴۸ توسط ناشران پراگر را نگاه کنید).  طالبان که تا حدی زیادی زبان و مضامین ملی گرایی افغانی را به عنوان ابزار تبلیغاتی خود اختصاص داده اند، اکنون در حال تضعیف یکی از اصول هویت ملی افغانی هستند، که به توصیف جان بیلی “یکی از ساختار هایی است که افغانستان را با گذشته آن نگهداشته است”.

هر چند موسیقی افغانی که در اواسط قرن بیستم در کابل توسعه یافت، از ترکیبی از عناصر فرهنگی عمدتاً پشتون و تاجیک زاده شد، این روند ادامه یافته است. در سال‌های اخیر، بسیاری از سبک‌های موسیقی منطقه‌ای، از هزاره جات گرفته تا بدخشان، هم احیای محلی را تجربه کرده‌اند و هم به رسمیت شناخته شده‌اند، با عناصری خاص برای این یا آن سبک که به‌عنوان “مهمان” انتخاب شده و به‌عنوان “مهمان” به نمایش درآمده، یا حتی به ‌طور منظم ‌تر در جریان اصلی تولیدات مستقر در کابل  ادغام شده‌اند. اکادمی موسیقی زمستانی، سیمینار و جشنواره دو ماهه ییکه توسط انستیتوت ملی موسیقی افغانستان  از سال ۱۳۸۹ برگزار میشد، نمونه پیچیده تری از این موضوع بود. برای استفاده مجدد از اصطلاحات پروفیسور بیلی، می توان آن را به عنوان “فرایندهای عمیق انسجام ملی” توصیف کرد. با این حال، این تمایل برای فراگیری و دانش متقابل به محققان و دست اندرکاران موسیقی محدود نمی شود.

هر کس در ۲۰ سال گذشته با موسیقی افغانستان آشنا باشد، متوجه شیفتگی بسیاری از خوانندگان معاصر پاپ و مخاطبان آنها با الگوها و سازهای متفاوت موسیقی از مناطق مختلف کشور شده است. از طریق تجلیل از این سنت های مختلف موسیقی، نوازندگان به رشد احترام و برابری در میان جوامع افغان کمک کرده اند.

موسیقی در افغانستان توانایی منحصربه ‌فردی برای مقابله با شکاف‌های قومی و جمعی دارد که خود طالبان آن را محکوم می‌کنند و داعیه مخالفت با آن را دارند. تلاش های آنها برای خفه کردن هویت ملی در حال شکل گیری، که از به رسمیت شناختن متقابل و لذت بردن از سنت های فرهنگی متنوع افغان منشا می گیرد، برای آینده کشور نویدبخش نیست.

ترجمه: روح الله سروش

لیکوالان:

فابرېزیو فوسکیني

نور د دې لیکوال څخه